مشاعره با شعر سعدی

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما با توئیم و با تو نئیم این چه حالت است ... در حلقه ایم با تو و چون حلقه بر دریم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا خود با تو سِرّی در میان است ... وگرنه روی زیبا در جهان است
تو را در بوستان باید که پیش سرو بنشینی
و گر نه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم

رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصایی
خلاف من که بگرفته است دامن در مغیلانم

به دریایی درافتادم که پایانش نمی‌بینم
کسی را پنجه افکندم که درمانش نمی‌دانم
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
من بیمایه که باشم که خریدار تو باشم؟

حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من بیمایه که باشم که خریدار تو باشم؟

حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
مگر نسیم سحر بوی یار من دارد
که راحت دل امیدوار من دارد
به پای سرو درافتادهاند لاله و گل
مگر شمایل قد نگار من دارد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرکب از بهر راحتی باشد
بنده از اسب خویش در رنج است
گوشت قطعا بر استخوانش نیست
راست خواهی چو اسب شطرنجست

تفاوتی نکند گر ترش کنی ابرو
هزار تلخ بگویی هنوز شیرینی

لگام بر سر شیران کند صلابت عشق
چنان کشد که شتر را مهار دربینی

ز نیکبختی سعدیست پای بند غمت
زهی کبوتر مقبل که صید شاهینی

مرا شکیب نمی‌باشد ای مسلمانان
ز روی خوب لکم دینکم ولی دینی
 

Similar threads

بالا