مشاعرۀ سنّتی

some1

عضو جدید
کاربر ممتاز
  • روزهاست از سقف لحظه هایم یاد تو می چکد
    باران که بند آید از این خانه می روم!

موج رنگین افق پایان نداشت
آسمان از عطر روز کنده بود
گرد ما گویی حریر ابرها
پرده ای نیلوفری افکنده بود
دوستت دارم خموش خسته جان
باز هم لغزید بر لبهای من
 

DOZI

اخراجی موقت
موج رنگین افق پایان نداشت
آسمان از عطر روز کنده بود
گرد ما گویی حریر ابرها
پرده ای نیلوفری افکنده بود
دوستت دارم خموش خسته جان
باز هم لغزید بر لبهای من


  • نهاد زیر سرش صفحه ی حوادث را
    و مثل حادثه ای روی آن دراز کشید



 

DOZI

اخراجی موقت
تشنه لب بودیم و او ما را فریفت
در کویر زندگانی چون سراب
در خطوط چهره اش نا گه خزید
سایه های حسرت پنهان او


  • وفاي شمع را نازم كه بعد از سوختن ..

    به صد خاكستري در دامن پروانه ميريزد ..

    نه چون انسان كه بعد از رفتن همدم ..

    گل عشقش درون دامن بيگانه ميريزد...



 

some1

عضو جدید
کاربر ممتاز
  • وفاي شمع را نازم كه بعد از سوختن ..

    به صد خاكستري در دامن پروانه ميريزد ..

    نه چون انسان كه بعد از رفتن همدم ..

    گل عشقش درون دامن بيگانه ميريزد...

...دل به كف عشق هر آنكس سپرد
جان به در از وادی محنت نبرد
زندگی افسانه محنت فزاست
زندگی یك بی سر و ته ماجراست
غیر غم و محنت و اندوه و رنج
 

infrequent

عضو جدید
کاربر ممتاز
...دل به كف عشق هر آنكس سپرد
جان به در از وادی محنت نبرد
زندگی افسانه محنت فزاست
زندگی یك بی سر و ته ماجراست
غیر غم و محنت و اندوه و رنج


جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما
دردا که نیستت خبر از روزگار ما
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
مجو آزار آن بی دل که از سودای وصل تو

دلش پیوسته در بندست و جان در زیر بار او را
 

some1

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا دل به مهرت داده ام در بحر فکر افتاده ام
چون در نماز استاده ام گویی به محراب اندری

یار من کیست ای بهار سپید ؟
گر نبوسد در این بهار مرا
یار من نیست ای بهار سپید
دشت بی تاب شبنم آلوده
 

some1

عضو جدید
کاربر ممتاز
هی راه میرود وسط مغز من مدام
شاعر قضیه ای که به معنای خاص ......عام


مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور
 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور


"رحمت رساد شیخ اجل را " ........که بوسه مان
از باب "عشق و شور " گلستان شروع شد
 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
file:///E:/Sara/sss/okhoooo/37870-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%BA-%D9%81%D8%B1%D8%AE%D8%B2%D8%A7%D8%AF_files/icon1.png

ای رن که دلی پر از صفا داری
از مرد وفا مجو مجو هرگز
او معنی عشق را نمیداند
راز دل خود به او مگو هرگز .............



زورم به جسم پست خودم هم نمیرسه
حالم شبیه" زنده به گور" "هدایته"
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا