fairy a
عضو جدید
اي غم ، تو که هستي از کجا مي آيي؟
هر دم به هواي دل ما مي آيي
باز آي و قدم به روي چشمم بگذار
چون اشک به چشمم آشنا مي آيي!
یک نفر هست که تا ابد مثل گلای مریمه
از غم نامهربونی چشم و دلش پر از غمه
اي غم ، تو که هستي از کجا مي آيي؟
هر دم به هواي دل ما مي آيي
باز آي و قدم به روي چشمم بگذار
چون اشک به چشمم آشنا مي آيي!
یک نفر هست که تا ابد مثل گلای مریمه
از غم نامهربونی چشم و دلش پر از غمه
هنوزم نمیدونم کجایی
هنوزم موندم بین دوراهی
یک سال است که به جای دست
خاک می خورد سه تارم
صدایش هم در نمی آید
در دل چگونه یاد تو می میرد
یاد تو یاد عشق نخستین است
یاد تو آن خزان دل انگیزی است
کاو را هزار جلوه ی رنگین است
تو دریا بودی و من زورقی خُرد
به هر جا خواست امواجت مرا برد
دلم پاروزن بیچاره ای بود
که در آغوش طوفانت شبی مرد
در مرحلی عشق مسئله قرب و بعد نیست
می بینمت عیان و دعا می فرستمت
تمام مزرعه از خوشه های گندم پُرو
هیچ دستِ تمنا
دریغ سنبله ها را درو نخواهد کرد
دروگران ، همه پیش از دِرو
دِرو شده اند.
دیدمت شبی به خواب و سرخوشم
وه...مگر به خواب ها ببینمت
غنچه نیستی که مست اشتیاق
خیزم و ز شاخه ها بچینمت
تمام راه خفته را به پا و سر دویده ام:
صلابت و شکوه کوه های دور،
نگاه دشت های سبز،
تلاش بال ها،
شکاف و رویش زمین پرورنده با من است
گل هزار خنده با من است
تو در چشم من همچو موجی
خروشنده و سرکش و ناشکیبا
که هر لحظه ات می کشاند به سویی
نسیم هـــــزار آرزوی فریبا
از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست
گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست
باید که سفر کرد به محبوب رسیدن
اما نتوان کرد دگر قافله ای نیست
تن صدها ترانه می رقصد
در بلور ظرف آوایم
لذتی ناشناس و رویا رنگ
می دود همچو خون به رگ هایم
من که گفتم این بهار افسردنی است ////من که گفتم این پرستو مردنی است
من که گفتم ای دل بی بند و بار//// عشق یعنی رنج ، یعنی انتظار
آه عجب کاری به دستم داد دل//// هم شکست و هم شکستم داد دل
لیکن ای افسوس
من ندیدم عاقبت در آسمان شهر رویاها
نور خورشیدی!!!
لیکن ای افسوس
من ندیدم عاقبت در آسمان شهر رویاها
نور خورشیدی!!!
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
خود را چو فرو ریزم با خاک درآمیزم
وگرنه من همان خاکم که هستم....
من نیستم مانند تو، مثل خودم هم نیستم
تو زخمی صدها غمی، من زخمی غم نیستم
با یادگاری از تبر، از سمت جنگ آمدی گفتم
چه آمد بر سرت؟ گفتی که مَحرم نیستم
مكن درين چمن سرزنشم به خودرويي / چنانكه پرورشم مي دهند مي رويم
ما بدین در نه پی ِ حشمت و جاه آمده ایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم
من كه ملول گشتمي از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمي ميكشم از براي تو
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند
در عشق و مستی داده ام بود و نبود خویشتن
ای ساقی مستان بگو دیوانه ام یا عاقلم؟
من تاج نمیخواهم من تخت نمیخواهم
در خدمتت افتاده بر روی زمین خواهم
مکن در جسم و جان منزل
که این دون است و آن والا
قدم زین هر دو بیرون نه
نه اینجا باش و نه آنجا
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین یکدم عمر را غنیمت شمریم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |