پشت پنجره بادزندگی میکند.
گاهی وقتهازوزه کنان به درمیکوبد.
گاهی وقتهاقاصدکی راباخودمی آورد.
گاهی وقتهاگل سرخی راپرپرمیکند.
پشت پنجره بادگیسوهای بلنددخترک رابه میهمانی چشمهامیبرد.
پشت پنجره بادمیرودگاهی وقتهابه شالیزار سرمیزند.
پشت پنجره بیدهامجنون میشوند.
بادبادک بازیچه ی باد
اسیرشاخه های خشک
باحسرت به آبی چشمهای خدامینگرد.
بادمیرودگاهی آفتابی میشود.
میرودگاهی بارانی میشود.
بعضی وقتهاعشقی رامی آوردزودمیبرد.
بعضی ازشبهاملایم میشودازعطرشب بوها.
بعضی شبهادلگیرمیشود.
گاهی فراموش میکندپنجره ی مارادرآغوش بگیرد.
بادبرکت آسیابهامیشود.
بادخوشه های برنج رامیرقصاند.
پشت پنجره بادزندگی میکند.
پشت پنجره بادبه آزادی زندگی میکند.
گاهی وقتهازوزه کنان به درمیکوبد.
گاهی وقتهاقاصدکی راباخودمی آورد.
گاهی وقتهاگل سرخی راپرپرمیکند.
پشت پنجره بادگیسوهای بلنددخترک رابه میهمانی چشمهامیبرد.
پشت پنجره بادمیرودگاهی وقتهابه شالیزار سرمیزند.
پشت پنجره بیدهامجنون میشوند.
بادبادک بازیچه ی باد
اسیرشاخه های خشک
باحسرت به آبی چشمهای خدامینگرد.
بادمیرودگاهی آفتابی میشود.
میرودگاهی بارانی میشود.
بعضی وقتهاعشقی رامی آوردزودمیبرد.
بعضی ازشبهاملایم میشودازعطرشب بوها.
بعضی شبهادلگیرمیشود.
گاهی فراموش میکندپنجره ی مارادرآغوش بگیرد.
بادبرکت آسیابهامیشود.
بادخوشه های برنج رامیرقصاند.
پشت پنجره بادزندگی میکند.
پشت پنجره بادبه آزادی زندگی میکند.