مشاعرۀ سنّتی

[tanin67]

عشق
صدای فاصله هاست
صدای فاصله هایی که غرق ابهامند
نه
صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند
و با شنیدن یک هیچ می شوند کدر
همیشه عاشق تنهاست
و دست عاشق در دست ترد ثانیه هاست
و او و ثانیه ها می روند آن طرف روز
و او و ثانیه ها روی نور می خوابند
و او ؤ ثانیه ها بهترین کتاب جهان را
به آب می بخشند

سهراب

در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست

مست از می و میخواران از نرگس مستش مست

 

[island1991]

در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست

مست از می و میخواران از نرگس مستش مست

تا همه خلوتیان جام صبوحی گیرند
چنگ صبحی به در پیر مناجات بریم

 

[خیال شیشه ای]

مرا می خواست تا او را به بازی

چو شب های دگر بر دوش گیرم

برایش قصه شیرین بخوانم

به

پیش چشم شهلایش بمیرم

 

[shokoufeh94]

مرا می خواست تا او را به بازی

چو شب های دگر بر دوش گیرم

برایش قصه شیرین بخوانم

به

پیش چشم شهلایش بمیرم

مورچگان را چو بود اتفاق
شیر ژیان را بدرانند پوست

 

[901010]

مورچگان را چو بود اتفاق
شیر ژیان را بدرانند پوست

ترحم بر پلنگ تیز دندان
ستمکاری بود بر گوسفندان

 

[fahimeh89]

ترحم بر پلنگ تیز دندان
ستمکاری بود بر گوسفندان

نصيحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند
جوانان سعادتمند ، پند پير دانا را

 

[901010]

نصيحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند
جوانان سعادتمند ، پند پير دانا را

آینت دانی چرا غماز نیست
زانکه زنگار از رخش ممتاز نیست

 

[fahimeh89]

آینت دانی چرا غماز نیست
زانکه زنگار از رخش ممتاز نیست

تو گفتی که پس از سیاه رنگی نبود
پس موی سیاه من چرا گشت سفید

 

[امالیا]

تو گفتی که پس از سیاه رنگی نبود
پس موی سیاه من چرا گشت سفید

دریاب که نقشی ماند از طرح وجود من
چون یاد تو می آرم خود هیچ نمی مانم

 

[Milad127]

دریاب که نقشی ماند از طرح وجود من
چون یاد تو می آرم خود هیچ نمی مانم

من به خود مي‌گويم، چه كسي باور كرد
جنگل جان مرا، آتش عشق تو خاكستر كرد

 

[901010]

من به خود مي‌گويم، چه كسي باور كرد
جنگل جان مرا، آتش عشق تو خاكستر كرد

دلا خو کن ب تنهایی که از تنها بلا خیزد
سعادت آن کسی دارد که از تنها بپرهیزد

 

[anahita1370]

دلا خو کن ب تنهایی که از تنها بلا خیزد
سعادت آن کسی دارد که از تنها بپرهیزد

در رگ رگ من نوای عشق است
این نیم نفس برای عشق است
در خط و مرکبم دویده
اشکی که به نامه ام چکیده
این نامه و این قلم بهانه است
هر گوشه روم ز تو نشانه است

 

[امالیا]

در رگ رگ من نوای عشق است
این نیم نفس برای عشق است
در خط و مرکبم دویده
اشکی که به نامه ام چکیده
این نامه و این قلم بهانه است
هر گوشه روم ز تو نشانه است

تشریف داد و رفت ندانم ز بیخودی
کاین دوست بود در نظرم یا خیال دوست

 

[anahita1370]

تشریف داد و رفت ندانم ز بیخودی
کاین دوست بود در نظرم یا خیال دوست

تو روح مرا به جان خریده
من جان تو را به بر کشیده
تو در بر من به پا ستاده
من در ره تو به سر فتاده

 

[eghlimaa]

تو روح مرا به جان خریده
من جان تو را به بر کشیده
تو در بر من به پا ستاده
من در ره تو به سر فتاده

همه کس طالب یارند چه هشیار چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت

 

[عطار]

تا تو نگاه میکنی، کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو، این چه نگاه کردن است؟

 

[samira93]

تا تو نگاه میکنی، کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو، این چه نگاه کردن است؟

​

تا نگردی اشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نا محرم نباشد جای پیغام سروش

 

[عطار]

شعر و شرع و عرش از هم خواستند
این دو عالم زین سه حرف آراستند ...

عطار

 

[Milad127]

شعر و شرع و عرش از هم خواستند
این دو عالم زین سه حرف آراستند ...

عطار

در شبان غم تنهايي خويش
عابد چشم سخنگوي توام
من در اين تاريکي
من در اين تيره شب جان فرسا
زائر ظلمت گيسوي توام

 

[samira93]

در شبان غم تنهايي خويش
عابد چشم سخنگوي توام
من در اين تاريکي
من در اين تيره شب جان فرسا
زائر ظلمت گيسوي توام

ماه من پرده برانداخته ای یعنی چه ؟/مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه؟​

 

[salvador]

هر جفا و جور و بیدادی که بود از دست دوست

دل تحمل کرد لیکن بار هجران بر نتافت

 

[samira93]

هر جفا و جور و بیدادی که بود از دست دوست

دل تحمل کرد لیکن بار هجران بر نتافت

تا قیامت ماتم فرهاد ناحق کشته را ؟تازه دارد لاله خونین کفن در کوهسار

 

[eghlimaa]

تا قیامت ماتم فرهاد ناحق کشته را ؟تازه دارد لاله خونین کفن در کوهسار

رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم

 

[samira93]

رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم

​

منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز

 

[امالیا]

منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز

ز کبر و ناز چنان می کنی به مردم چشم
که بی شراب گمان می برد که مخموری

 

[mm.h]

ز کبر و ناز چنان می کنی به مردم چشم
که بی شراب گمان می برد که مخموری

یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نغمه های غلغلش اندر گلو ببست

 

[امالیا]

یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نغمه های غلغلش اندر گلو ببست

تو قدر خویش ندانی ز دردمندان پرس
کز اشتیاق جمالت چه اشک می ریزند

 

[mm.h]

تو قدر خویش ندانی ز دردمندان پرس
کز اشتیاق جمالت چه اشک می ریزند

دلم ز صومعه بگرفت و خرقه ی سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

 

[امالیا]

دلم ز صومعه بگرفت و خرقه ی سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

اگر هزار غمست از جهانیان بر دل
همین بسست که او غمگسار ما باشد

 

[mm.h]

اگر هزار غمست از جهانیان بر دل
همین بسست که او غمگسار ما باشد

دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا