امشب به کمک همتون نیاز دارم بچه ها

وضعیت
موضوع بسته شده است.

یک دختره

عضو جدید
کاربر ممتاز
مسئله اینه که منم از یه شهر کوچیکم که ادم وقتی تو خیابون راه میره، بزرگ تر( مثلا 40 ساله!) همراهش باشه، تقریبا همه‌ی شهر رو میشناسه و همه هم فامیلشن یه جورایی!!!!!
حرف من هم همینه....
حواستون باشه که اون خانم سرزده حمله کرده و اون اقا تمام سعیش این بوده که شما از اونجا بیای بیرون قبل از اینکه درگیری بالا بگیره...(متاسفانه خصلت بد خانم ها اینه که وقتی قاطی میکنن، واقعا قاطی میکنن و هیچی جلودارشون نیست!!) ....

عرض که کردم، خانم اون اقا اگر بوده، حق داره که بدونه این اقا به این صورت به شما نزدیک شده و به شما چی گفته.... شما که قرار نبوده کف دستتون رو بو کنین که بفهمین زن داره!(اگر در نظر بگیریم که طرف زنش بوده!!)...

حالت دیگه هم هست که طرف خواهری چیزیش باشه....



این عالیه... فک میکنم این جوابی باشه به دوستان دیگه که فکر میکنن شما بیگدار به اب زدین!!!!
بازم حرفم رو میزنم:
اگر واقعا دوست دارید که بدونین ماجرا چی بوده، از طریقی غیر از خود این اقا(یا اگر لازم بود، از طریق خودش!!) اون خانم رو پیدا کنین و سعی کنین در کمال ارامش باهاش تماس بگیرید... باید حرف های اون خانم رو بشنوید! شاید اصلا چیزی راجع به شما به گوشش رسیده که اینجوری مخالفت کرده(اگر همسر طرف نباشه!!!!) ... یعنی هزار تا اگر و اما هست....
ولی دنبال کردن چنین مسئله‌ای، وقت و انرژی بسیار زیادی می‌طلبه... دختری که بهش بگن چرا نفس میکشی شروع میکنه به گریه کردن، نمیتونه دنبال چنین داستانی رو بگیره....
قابل درکه که تو اون شرایط، شما برید تو شوک....در حقیقت، ازهمه لحاظ شما مقصر بودین که با اون اقا رفتید تو خونه.... ولی حالا که همه چیز تموم شده، شما این امکان رو دارین که داستان رو پی بگیرید....

فراموش کردن چیزا برا خانم ها، واقعا سخته... بذارید یه خاطره براتون بگم و تمام:
یه اقایی میاد در خونه‌ی ما که در مورد داداشم با مادرم صحبت کنه... بهش میگه که من بازرس مدرسه‌اش بودم و امروز باهاش حرف زدم و نگرانش شدم...ادرسش رو گرفتم و اومدم باهاتون حرف بزنم....
مامانم هم اعتماد نمیکنه و حرف نمی‌زنه با طرف، یارو هم بهش میگه پشیمون میشی که با من حرف نزدی!!!!
حالا این بعد از 4-5 روز با گریه اومده پیش من که اره اینجوری شده و حالا باید با هم بریم اموزش و پرورش اون بازرسه رو پیدا کنیم ببینم چی میخواسته به من بگه.... من باهاش همکاری نکردم ولی تا حالا 3-4 بار رفته اموزش پرورش های مختلف شهر رو زیر و رو کرده... اصلا نمیتونه بیخیال بشه... هر چند وقت دوباره یادش می‌افته و از من میخواد بهش بگم به نظرم اون یارو چی میخواسته بگه...


ذهن شما خانم ها اینجوریه احتمالا!!! یعنی نه تنها نمیتونین فراموش کنین مسایل رو، که بزرگ و بزرگترش میکنین تو زندگیتون و تمام فکر و ذهنتون رو میگیره!!!!


من فکر نمیکنم همینجوری و بدون مثلا مطلع کردن کسی رفته باشن اونجا! منم وقتی میخوام برم پیش دوستایی که خونواده نمیشناسن،(پسر!) شماره‌ی خونه و مبالیشون رو روی یه کاغذ اچار مینویسم و میگم تاریخ فلان، این بابا بهم زنگ زد برم پیشش....واقعا این کار رو میکنم چون هیچکس نمیدونه چی میخواد بشه....

حلا این لیلا خانم ما، شناخت کافی از خونواده‌ی طرف هم داشته...داداشش با اون اقا دوست بوده.... فکر میکنم همه‌ی ما پسرایی که برادر یا خواهر داریم، هر وقت یه دوستی کوچیک با سایر اعضای خونواده میبینیم که از یارو خوشمون نمیاد، هشدار میدیم.... یا راجع بهش تحقیق میکنیم...

دوستان دارن مسئله رو زیادی بزرگ میکنن!!!! یادتون باشه، اونی که خطا کاره اون اقا بوده نه خانم لیلا



مرسی حرفاتون ارومم میکنه.....

نمیدونم را همه اصرار دارن موضوع رو ربط به جنسیت بدن....

بابا دوتا ادم حق ندارن باهم حرف بزنن؟....یعنی دیگه پسرا انقدر..............؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


دیگه نگران خودم نیستم نگران اون خانومم ....الان چه حالی داره؟؟؟؟؟
 

F@tima s332

عضو جدید
کاربر ممتاز
من فکر اینم که اگه اون زنش بوده الان چه حالی داره واقعا ....درمورد من ی فکر میکنه...حتما زندگیشون بهم میخوره نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟وای یعنی من این کارو کردم؟؟؟؟؟؟


بخدا توی عمرم هیچ شبی حالم به این بدی نبوده

نمیخواستم پست بدم اما...
این تاپیک رو بخون خودم درخواست دادم قفلش کنند
http://www.www.www.iran-eng.ir/show...-ها-کمک-خواهش-میکنم-بیاییدنظر-بدید?highlight=
ببین تو اولی نبودی پس دراین مورد خودتو گناه کار ندون
 

یک دختره

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمیخواستم پست بدم اما...
این تاپیک رو بخون خودم درخواست دادم قفلش کنند
http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/376980-%D8%A8%DA%86%D9%87-%D9%87%D8%A7-%DA%A9%D9%85%DA%A9-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%B4-%D9%85%DB%8C%DA%A9%D9%86%D9%85-%D8%A8%DB%8C%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D8%AF%D9%86%D8%B8%D8%B1-%D8%A8%D8%AF%DB%8C%D8%AF?highlight=
ببین تو اولی نبودی پس دراین مورد خودتو گناه کار ندون


عزیزم... توی این صفحه هم نظری که خودم گذاشته بودم هس یک نگاه کن ببین چی برات نوشته بودم


http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/376980-بچه-ها-کمک-خواهش-میکنم-بیاییدنظر-بدید/page2
 

ashkanhpb

کاربر بیش فعال
مرسی حرفاتون ارومم میکنه.....

نمیدونم را همه اصرار دارن موضوع رو ربط به جنسیت بدن....

بابا دوتا ادم حق ندارن باهم حرف بزنن؟....یعنی دیگه پسرا انقدر..............؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


دیگه نگران خودم نیستم نگران اون خانومم ....الان چه حالی داره؟؟؟؟؟

حالا من نمیگم ایشون ولی اکثر پسرا اینقدتررررررررررررن..........!
شما که نیت بدی نداشتی بذار بچه ها به جنسیت ربطش بدن .. کی ربطش داده اصلا؟
 

F.A.R.Z.A.D

متخصص مباحث اجرایی معماری , متخصص نرم افزار Archi
کاربر ممتاز
کار خدا بوده که شما این آقارو بشناسید بعد خودشم شمارو از اونجا نجات داده(مطمین باشید)نگران به هم ریختن زندگیشون هم نباشید چون اونطور که شما تعریف کردید خانومه مردرو میشناخته-حال الانتون هم طبیعیه ان شا الله یه مدت بگذره درست میشه
خودتونو نگران نکنید لیلا خانم:smile:
 

fateme_003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من بهش دروغ گفتم......این جمله خودش میتونه بهت کمک کنه که تصمیم درست بگیری
اون خانومم هر کار میخواد بکنه تو هیچ تقصیری نداری اگه زنشم باشه و براش مهم باشه خودش میاد دنبالت ببینه تنها باشوهرش توی خونش چیکار میکردی و توهم میتونی راستشو بهش بگی
 

shirin.mohandes

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لیلا جان فقط سه تا کار از دستت برمیاد ....1_شکر کن به خیر گذشت...2_جریان رو فراموش کن...3_تجربه باشه واست تا دوباره از این اشتباها نکنی...
در ضمن ماشالا به جراتت....من وقتی میخوام برم تو خیابون از همکلاسیم جزوه بگیرم با خونواده تشریف میبریم هیچ فک و فامیل هرکی رو تو راه دیدیم سوار میکنیم بریم جزوه بگیرم:eek:
 

mahta_architect

عضو جدید
همه از اعتماد زیاد ضربه خوردن وگرنه...
یه جای ماجرارو متوجه نشدم...اینکه برادرتون یه حرفی زدنو بعد انکار کردن...
فقط میتونم بگم خدا خیلی دوست داشته که اتفاق بدتری نیفتاده
به قول یکی از دوستام خدا تو بدترین شرایط هم یه جای شکری باقی میذاره
 

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز
این که به خوشی تموم شده دیگه کمک نمیخواد ... شکر کن که به خیر گذشت
ولی خیلی بی احتیاطی کردی
ولی خب تجربش فک کنم بدجوری بارزش باشه برات راستشو بخوای . خیلی اتفاقای بدتر از پلیس میتوسنت بیافته . البته طرفو میشناختی ولی بازم .... شکر کن .
 

senaps

عضو جدید
کاربر ممتاز
بابا دوتا ادم حق ندارن باهم حرف بزنن؟....یعنی دیگه پسرا انقدر..............؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بله حق دارن......
بله... اکثر پسرا یه جورین!!! من خودم هم الان تو این سن 19 سالگی، هنگ کردم از رفتار دوستانم!!!! حتی امروزی ترینشون هم پشت سر دختر مردم حرف در میاره.... میشه گفت، نباید بیگدار به اب زد!!!! باید مرحله مرحله با پسرا پیش رفت چون به شدت گاهی برخی پسرا، عاشق یه نفر میشن و عشقشون فقط یه مدته!!! حالا اون مدتی که عاشقن، کاری کردن یا نکردن به عرضه‌شون و میزا وجدانشون ربط داره!!!!
این در مورد شخص خودم هم صدق میکنه و تا حالا 3 بار عاشق شدم و هرسه بار اعلام کردم که عاشقتم خانم و هر سه بار هم بعد از یه مدت دیگه اون طرف رو دوست نداشتم چون یه جای دیگه می‌لنگید که باهاش نمیتونستم کنار بیام!!!!

با اکثر پسرا، باید مرحله به مرحله بری جلو
 

یک دختره

عضو جدید
کاربر ممتاز
تازه اینو بهتون نگفتم اگه یکم محکم تر خانومه کتکم میزد سرم میخورد به اون دیوار وشاید میمردم.....

هرچند دیگه زنده بودنم بیخودیه
 

F@tima s332

عضو جدید
کاربر ممتاز
عزیزم... توی این صفحه هم نظری که خودم گذاشته بودم هس یک نگاه کن ببین چی برات نوشته بودم


http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/376980-بچه-ها-کمک-خواهش-میکنم-بیاییدنظر-بدید/page2



گلم حرفای خودت

چی بگم .... اون پسری که ازدواج کرده و بچه داره 4سال با یکی دیگه.....

والله ماکه انقدر بخاطر بی وفایی پسرا اشک دوستامون رو پاک کردیم که دیگه باورمون نمیشه یک پسر بگه خودمو میکشم و از این حرفا راست باشه.....


مردم این دور وزمانه انقدر مشکل دارن که حوصله عاشق شدنم ندارن چه برسه به اینکه بخاطرش خودشونم بکشن......

دوستت باید فراموش کنه.....ولی نه اینکه شما تو این موقعیت تنهاش بزاری...کمکش کن...ولی نه با یادآوری اون پسر.... فکرشو همش منحرف کن از اون پسر....


ولی ادم تا مجرد هرغلطی خواست بره بکنه ولی وقتی ازدواج کرد یک مسئولیتی رو قبول کرده....اگه نمیتونست جلو خودشو بگیره غلط کرد ازدواج کرد


این یه موردتو قبول ندارم کی گفته مجرداحق اینو دارن هر کاری میخوان بکنددرهردوموقعیت نباید کار اشتباه کرد
 

senaps

عضو جدید
کاربر ممتاز
تازه اینو بهتون نگفتم اگه یکم محکم تر خانومه کتکم میزد سرم میخورد به اون دیوار وشاید میمردم.....

اخه چرا باید شما رو بزنه؟!!!
متاسفانه ادم تو چنین شرایطی چنان میترسه که میخواد برا خارج شدن از این موقعیت هر هزینه‌ای بده....
(بعضی ها که مثلا زیر اوار گیر میکنن، برای در رفتن از مخمصه، قسمتی از بدنشون که گیر افتاده رو به جای اینکه ازاد بکنن، با کشیدن و فشار اوردن از بدن خودشون جدا میکنن!!!!)....
حس ادم در اون لحظه ها هم همینجوری هستش.....
شما با یه اقایی توی خونه‌ای تنها بودی و این خانم هم به اصطلاح و قول خودش مچ شما رو گرفته و شما از ترس ابروتون و اینکه به کاری که حتی بهش فکر هم نکردی محکوم نشی، حاضر بودی هر چیزی بشه فقط از مخمصه فرار کنی!!!!

برا همین احتمالا جملاتی که شنیدی چیزی نبوده که الان فکر میکنی.... ولی کتک خوردن.... اخه چرا باید کتک بزنه شما رو؟؟؟ مگه چقد از شما بزرگ تر بود که نتونستید از خودتون دفاع کنین؟!
 

یک دختره

عضو جدید
کاربر ممتاز
اخه چرا باید شما رو بزنه؟!!!
متاسفانه ادم تو چنین شرایطی چنان میترسه که میخواد برا خارج شدن از این موقعیت هر هزینه‌ای بده....
(بعضی ها که مثلا زیر اوار گیر میکنن، برای در رفتن از مخمصه، قسمتی از بدنشون که گیر افتاده رو به جای اینکه ازاد بکنن، با کشیدن و فشار اوردن از بدن خودشون جدا میکنن!!!!)....
حس ادم در اون لحظه ها هم همینجوری هستش.....
شما با یه اقایی توی خونه‌ای تنها بودی و این خانم هم به اصطلاح و قول خودش مچ شما رو گرفته و شما از ترس ابروتون و اینکه به کاری که حتی بهش فکر هم نکردی محکوم نشی، حاضر بودی هر چیزی بشه فقط از مخمصه فرار کنی!!!!

برا همین احتمالا جملاتی که شنیدی چیزی نبوده که الان فکر میکنی.... ولی کتک خوردن.... اخه چرا باید کتک بزنه شما رو؟؟؟ مگه چقد از شما بزرگ تر بود که نتونستید از خودتون دفاع کنین؟!


بهش میخورد 28 اینطورا باشه......

6.7سال کوچیکترم...نمیدونم اول اون اقا رو زد بعد منو انقدر محکم زد که هنوز جای انگشتاش روی صورتمه
 

ashkanhpb

کاربر بیش فعال
بهش میخورد 28 اینطورا باشه......

6.7سال کوچیکترم...نمیدونم اول اون اقا رو زد بعد منو انقدر محکم زد که هنوز جای انگشتاش روی صورتمه

سعی کن موضوع رو با دوستات در میون نذاری تا خدایی نکرده نقطه ضعف نشه ، هرکی بو برد یجوری ماسمالیش کن .
 

havij139

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
اولا اینکه با یه نفر بری زیر یک سقف که کسی جز شما و ایشون اون تو نباشن اشنباهه
میشناسم کسایی که 6 سال با یکی دوست بوده و تاحالا اینکارو نکرده ولی شما با یه آشنایی و اینکه مومن هستش با این قضیه کنار اومدین واقعا تامل برانگیزه
اگه میگین که دوست نداشتین کسی شما رو ببینه . من اینطور جواب میدم که . تو اون یک ساعت چه شناختی ممکن بود ازش بدست بیارید؟! ینی تو یک ساعت ایشون میتونست شما رو بشناسه؟ یا شما میتونستید ایشونو بشناسید؟ شما خودتون قبل رفتن به اونجا فکر میکردید که چه چیز جدیدی می خواد به شما بگه؟ خوب با email تلفن هم میشد گفت
ایشون می خواد بصورت نامحسوس با یه دختری آشنا بشه و محک بزنه و افتخار کنه بگه آره من بچه مسلمانم. من بچه مومنم. من مثل این امروزی ها که دوست دختر دارم نبودم.......
آگه ایشون میخواست شما رو بشناسه و اگه خوشش اومد بیاد خواستگاریتون, مطمئن باشید با این قرار های خصوصی چند ساعنه و مخفیانه نمیتونست بشناسه , و مطمئن باش یک روزی لو میرفتید و این آبروی شما بود که برباد میرفت. دختر 1% احتمال ندادی که یکی سر زده تو رو ببینه که رفتی اونجا, یا اینکه یکی بیاد تو خونه؟ ( و این که اون مسلمانه و نماز خون و بهش اعتماد داری هم بحثیه واسه خودش)
باید ازتون اجازه میگرفت برا امر خیر .بعد شما تحقیق میکردید که زن داره یا نه و اینکه لیاقت داره بیاد خواستگاری یا نه . بعد میومد خونتون و میرفتید تو یه اتاق تا صبح باهاتون صحبت میکرد!!!! اگه به نتیجه نمیرسیدید از خانوادتون اجازه میگرفت تا بیشتر باهاتون در ارتباط باشه
دوستان راست میگن. اصلا نباید براتون مهم باشه که اون زنه کیه

الانم طوری نشده و فراموشش کن. اگه قضیه بیخ پیدا کرد باید دعا کنی اون پسره حقیقت و بگه و آبروی شما نره و شیطان میتونه هر کاری بکنه ..
ممنون و بای
 

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه میگن چرا باهاش رفتم خونه...اخه میدونید ما شهرمون کوچیکه ....طوری که همه همدیگرو میشناسنم میترسیدم برم بیرون باهاش حرف بزنم کسی مارو ببینه....

من از خانواده ایشون شناخت داشتم میدونم خیییییییییلی مذهبی بودن واصلا نمیتونستن اینجور چیزا رو تحمل کنن...

حتی خودش به من گفته بود میخوام اگه باهم ازدواج کردیم هیچ کس نفهمه ماهمدیگرو میشناختیم میخوام همه فکر کنن خیلی اتفاقی باهم ازدواج کردیم

گیریم پدر فاضل
از فضل پدر ، پسر چه حاصل


اشتباه کردی موقعی که داداشت گفت ، با خانمش دعوتش کن و اول ماجرا بود ، از داداشت کل ماجرا را نپرسیدی؟
بعدش الان کاریه که شده ، اگر حسی نسبت بهش داری ، بهترین فرد واسه فهمیدن آن خانم کی بوده داداشته
غیر مستقیم مجبورش کن خودش در مورد آن آقا حرف بزنه
 

etnn

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نظر من
1- دیگه غصه خوردن فایده نداره..
2-باید کللی هم خداروشکر کنی که به خیر گذشته و اتفاقی نیفتاده.
3-اون خانم هم به نظر من زنش بوده وگرنه انقد غیرتی نمیشده که بخواد زنگ بزنه به پلیس!(اخه اگه خواهرش بود خداوکیلی شما فک میکنید زنگ میزد به پلیس یا دست رو داداشش بلند میکرد؟؟)
4-اون اقا معلوم نیست تا حالا چقدر ازین کارا کرده بوده که خانومه انقد شاکی بوده...وگرنه که یهو جوش نمیاورد و شک نمیکرد که بیاد خونه و...پس خودتو بابت خانومش اصلا سرزنش نکن
5-اگه برات امکانش هست محل کارتو عوض کن....اگرم نه اولین فرصتی که اون جناب اومدن پیشتون واسه لاپوشونی ،طوری باهاش برخورد کن که دیگه جرئت نکنه بهت نگاه کنه..
6-اصلا ازین جریان به کسی حرفی نزن..مخصوصا همکارهای خانومت...
7-این چند وقت هم سعی کن خودتو با دوستات مشغول کنی...تفریح کنی...وب گردی و....اینا باعث میشه کمتر به این اتفاق بد(شایدم خوب،چون دیگه تجربه شد واست")فک کنی...
8-بازم میگم خیییلی خیییلی خدارو شکر کن..
 

hami_sani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ببخشید من دخالت میکنم.چون میدونم هیچ وقت ابمون تو یه جو نمیره
اول اینکه شما گفتی تجربه اولت بود.ولی چند ماه پیش تو یه تاپیک گفتی امشب دوباره خیانت دیدم و تو پست بعدیش گفتی داری میری خود کشی کنی و عده ای ساده لوح هم حرفتون رو باور کردن(به کلمه دوباره و تجربه اول توجه کنید)
قضاوت در این مورد رو به عهده دوستانی میزارم که با احساساتشوت تو این تاپیک بازی شده.چون این اتفاقات هر چند ماه یک بار رخ میده

دوم اینکه هر کسی که میخاد کسیو خفت کنه یا سرش شیره بماله نمیاد بگه من هفت خطم که.(تو راس مملکت خودمون همه نماز میخونن همه جور جنایتیم میکنن)معلومه میگه نماز میخونم شما که کارکشته ای باید میفهمیدی.
 

kadoo

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ببخشید من دخالت میکنم.چون میدونم هیچ وقت ابمون تو یه جو نمیره
اول اینکه شما گفتی تجربه اولت بود.ولی چند ماه پیش تو یه تاپیک گفتی امشب دوباره خیانت دیدم و تو پست بعدیش گفتی داری میری خود کشی کنی و عده ای ساده لوح هم حرفتون رو باور کردن(به کلمه دوباره و تجربه اول توجه کنید)
قضاوت در این مورد رو به عهده دوستانی میزارم که با احساساتشوت تو این تاپیک بازی شده.چون این اتفاقات هر چند ماه یک بار رخ میده

دوم اینکه هر کسی که میخاد کسیو خفت کنه یا سرش شیره بماله نمیاد بگه من هفت خطم که.(تو راس مملکت خودمون همه نماز میخونن همه جور جنایتیم میکنن)معلومه میگه نماز میخونم شما که کارکشته ای باید میفهمیدی.



آی خدا پدرت رو بیامرزه
منم هی اومدم 1 چیزی بگم اما نگفتم
بارها ک اومدم باشگاه تاپیک هایی دیدم خ متناقض از ایشون
واقعا آدم می مونه چی بگه!!!!
 

etnn

عضو جدید
کاربر ممتاز
ببخشید من دخالت میکنم.چون میدونم هیچ وقت ابمون تو یه جو نمیره
اول اینکه شما گفتی تجربه اولت بود.ولی چند ماه پیش تو یه تاپیک گفتی امشب دوباره خیانت دیدم و تو پست بعدیش گفتی داری میری خود کشی کنی و عده ای ساده لوح هم حرفتون رو باور کردن(به کلمه دوباره و تجربه اول توجه کنید)
قضاوت در این مورد رو به عهده دوستانی میزارم که با احساساتشوت تو این تاپیک بازی شده.چون این اتفاقات هر چند ماه یک بار رخ میده

دوم اینکه هر کسی که میخاد کسیو خفت کنه یا سرش شیره بماله نمیاد بگه من هفت خطم که.(تو راس مملکت خودمون همه نماز میخونن همه جور جنایتیم میکنن)معلومه میگه نماز میخونم شما که کارکشته ای باید میفهمیدی.

من که نیمه پر لیوان رو دیدم و ....
اما با اینکه چند ماهی بیشتر نیست تو باشگاه عضوم (حدود 5 ماه) ولی ازین موارد زیاد دیدم که بچه ها بقیه رو سر کار میذارن...ولی امیدوارم ایشون اینطور نباشن..
 

hami_sani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آی خدا پدرت رو بیامرزه
منم هی اومدم 1 چیزی بگم اما نگفتم
بارها ک اومدم باشگاه تاپیک هایی دیدم خ متناقض از ایشون
واقعا آدم می مونه چی بگه!!!!
با خوندن پست های بیشتر ادم شاخاش بزرگتر میشه
برادرش اول گفته زن داره
بعد شک کرده که زن داره
بعد گفته برو مظمئن شو که زن نداره
خودش میگه زنه گفته اینو کجای دلم ..... بعد شنیده گفته داداش و ...........
بعد تو پستای دیگه گفته بعد این اتفاق دیگه زنده موندن فایده ای نداره.......
از کنار هم قرار دادن اینا من نتیجه میگیرم یا ایشون روانپریش تشریف دارن و میخان با این تاپیکا مردمو مصخره کنن. یا کمب.ئ محبت دارن و میخان یکم تو مرکز توجه دیگران قرار بگیرن و یا حواس درست و حسابی ندارن که قبلا چیا گفتن .خلاصه ایشون یه چیزیشون میشه.کلا مشکل از خودشونه نه دیگران
 

hami_sani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من که نیمه پر لیوان رو دیدم و ....
اما با اینکه چند ماهی بیشتر نیست تو باشگاه عضوم (حدود 5 ماه) ولی ازین موارد زیاد دیدم که بچه ها بقیه رو سر کار میذارن...ولی امیدوارم ایشون اینطور نباشن..
بله من هم اگه ایشون رو نمیشناختم نیمه پر لیوان رو میدیدم و لی .................
 

hami_sani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
البته پیشاپیش پذیرای فحش ها و توهین های دیگران هستم
چون همه فکر میکنن من چقدر بیرحمم یا مثلا با ایشون خصومتی دارم و یا ........
ولی خداوکیلی یکم فکر کنید وپست هارو کنار هم قرار بدید تا به نتیجه برسید
 

senaps

عضو جدید
کاربر ممتاز
البته پیشاپیش پذیرای فحش ها و توهین های دیگران هستم

متاسفانه بر خلاف شما، من زیاد توجه نمیکنم که افراد قبلا چی گفتن....
به هر صورت، اگر به قول شما، ایشون کارکشته هم باشه، بازم اون خانم حق نداره با ایشون اینجوری برخورد کنه، بازم اون اقا مقصره که ایشو نرو توی چنین شرایطی گذاشته....!

نمیدونم در این دو مورد شکی دارید یا نه، ولی فکر میکنم که به هر صورتی که بوده اتفاقات، این اقا و خانم برخورد بدی با دوست هم‌انجمنی مون داشتن....
 

kadoo

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
با خوندن پست های بیشتر ادم شاخاش بزرگتر میشه
برادرش اول گفته زن داره
بعد شک کرده که زن داره
بعد گفته برو مظمئن شو که زن نداره
خودش میگه زنه گفته اینو کجای دلم ..... بعد شنیده گفته داداش و ...........
بعد تو پستای دیگه گفته بعد این اتفاق دیگه زنده موندن فایده ای نداره.......
از کنار هم قرار دادن اینا من نتیجه میگیرم یا ایشون روانپریش تشریف دارن و میخان با این تاپیکا مردمو مصخره کنن. یا کمب.ئ محبت دارن و میخان یکم تو مرکز توجه دیگران قرار بگیرن و یا حواس درست و حسابی ندارن که قبلا چیا گفتن .خلاصه ایشون یه چیزیشون میشه.کلا مشکل از خودشونه نه دیگران



والا من شناختی از ایشون ندارم
اما قبلا یه تاپیک دیدم
ک گفته بود این شعر برا زمینی گذاشته شده یا آسمانی!!!!بعد اون آقا پیداش شده بود و گفته بود برا زمینی نوشتم و....!!!!)
یه تاپیک دیگه که یادمه گفته بود من به استاد خانومم علاقه دارم!!!اما ب پسری ک ب من علاقه داره اینجور نیست!
بعدی 1 نامه عجیب از دوستشون گذاشته بود
خیلی جاها اذعان میکردن که بنده چادری هستم و اما 1عکس گذاشته بودن ک میگفتن خودشون هستن!
بنده راستش از همینجا با ایشون آشنا شدم سر تاپیک خودم ک مبنی بر عکسهای بازیگری بود
 

Elmira2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمیدونم نادانی خودمو از کجا شروع کنم به نوشتن.....

از اونجا شروع شدکه توی محل کارم یک اقایی از من به ظاهر خوشش اومده بود خب خیلی از همه نظر اون اقارو قبول داشتم....

زیاد نمیشناختمش.....

دوست برادرم بود .....

اقا پسر برام چند تا میل فرستاد اخرشم شمارشو داد که بیشتر باهم اشنا بشیم...هنوز 2روزی از اشنایمون نمیگذشت که خیلی اتفاقی برادرم گفت این اقا رو با زنشون یک مجلسی دعوت کنم....شاخ در آوردم گفت همسرش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟گفت اره خیلی وقته ازدواج کرده.....چند ساعت از این حرفش گذشت ازش پرسیدم زنش کی هس حالا؟خندید هیچی نگفت بهش گفتم عروسیش تو دعوت بودی؟هیچی نگفت...اخرشم گفت احتمالا زن داره....

خیالم یکم راحت شد....فرداش از اون اقا پرسیدم شما ازدواج کردی گفت اره 2سالی میشه.... .ولی بعدش گفت به وقتش واست توضیح میدم خیییییییییییییییلی اسرار کردم که همه چیزو بهم بگه گفت ازدواج نکردم بهت دروغ گفتم .....2سال پیش رفتم یک جا خواستگاری که بخاطر یک اتفاق هایی درست نشد.از اون روز هرکی ازم میپرسه زن داری میگم اره ازدواج کردم......

.....


خب تا این جای ماجرو گوش کردید....


حالا بدبختی منو بخونید.....

امروز بعد چند وقت گفت میخوام ببینمت گفتم کجا؟گفت خونه ی پسر عموم....رفتن کیش تا اخر ماه رمضون هم نمیان....منم که خیالم ازش راحت بودم رفتم اونجا باهم صحبت کنیم....

وقتی رفتم تو خونه در رو قفل کرد.....هیچی نگفتم ازش شناخت داشتم چون....

حدود 1ساعتی بود که باهم صحبت میکردیم....که تلفن خونه زنگ زد گفت به نظرت کیه؟گفتم نمیدونم خونه پسرعموته به ماه....

5دقیقه بعدش تلفن خودش زنگ زد گفت خواهرم...برداشت بهش گفت من تا 1ساعت دیگه میام....تو همون جا بمون...

نیم ساعت که گذشت یکهو صدای در خونه اومد اقاه سریع رفت پشت در گفت کیه؟یک خانومی گفت باز کن منم...بهش گفت صبر کن دوستم خونه هس...

هی به من اشاره میکرد برم خودمو قایم کنم.....ولی همه ی درهای اتاق هاشون قفل بود.رفتم توی اشپزخونه...خانومه اومد تو با داد وبیداد گفت کو دوستت کو پس؟؟؟؟؟

داد میزد منم تنم میلرزید....

اومد توی اشپز خونه تا منو دید زد توی سر خودش بهش گفت عوضی ابرومو بردی اینو کجای دلم بزارم دیگه....

نمیذاشت من حرف بزنم حتی ...گفتم خانوم بزار من توضیح بدم اما حتی اجازه حرف زدن به من نمیداد....در خونه رو قفل کرد میخواست زنگ بزنه پلیس یک کتک توی صورت اون اقا زد یکی هم توی صورت من....

داد میزد و فوش میداد....اقاه فقط میگفت توروخدا بزار این خانوم بره این گناهی نداره من بهش دروغ گفتم....نمیدونم چیرو دروغ گفته بود...

کلید رو پرت کرد طرفم واون خانوم رو چسبید تا من تونستم در رو باز کنم و از اون خونه فرار کنم....توی خیابون میدویدم وگریه میکردم به حال خودم....
وای چه اتفاق بدی
خیلی بده این اتفاق خــیــــــــــلی :eek:
عجب مردایی پیدامیشن
 

hami_sani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
متاسفانه بر خلاف شما، من زیاد توجه نمیکنم که افراد قبلا چی گفتن....
به هر صورت، اگر به قول شما، ایشون کارکشته هم باشه، بازم اون خانم حق نداره با ایشون اینجوری برخورد کنه، بازم اون اقا مقصره که ایشو نرو توی چنین شرایطی گذاشته....!

نمیدونم در این دو مورد شکی دارید یا نه، ولی فکر میکنم که به هر صورتی که بوده اتفاقات، این اقا و خانم برخورد بدی با دوست هم‌انجمنی مون داشتن....
دوست من شما متوجه عرایض بنده نشدید گویا
بنده میگ کلا این تاپیک . مباحثش زائیده ی ذهن ایشونه و واقعیت نداره بعد شما در مورد جزئیاتش بحث میکنی
 

senaps

عضو جدید
کاربر ممتاز
بنده میگ کلا این تاپیک . مباحثش زائیده ی ذهن ایشونه و واقعیت نداره بعد شما در مورد جزئیاتش بحث میکنی

اگر داستان بوده که هیچی، اگر واقعیت بوده، اونم یه بحث دیگه هستش....
من احساسم از خوندن مطالب شما این بود که داشتید به قسمت اولین بارم بود اعتراض میکردین
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا