نوشته های ماندگار

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اسکارلت: من هیچ وقت در زندگی آدمی نبودم که قطعات شکسته ظرفی را با حوصله زیاد جمع کنم و به هم بچسبانم و بعد خودم را فریب بدهم که این ظرف شکسته‌‌ همان است که اول داشته‌ام.
آنچه که شکست شکسته و من ترجیح می‌دهم که در خاطره خود همیشه آن را به‌‌ همان صورتی که روز اول بود حفظ کنم تااینکه آن تکه‌ها را به هم بچسبانم و تا وقتی زنده‌ام آن ظرف شکسته را مقابل چشمم ببینم...!

[h=2]بر باد رفته|مارگارت میچل [/h]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من دریافته‌ام که دوست داشته شدن هیچ،
و اما دوست داشتن همه چیز است ،
و بیش از آن بر این باورم که آنچه هستی ما را پر معنی و شادمانه می‌سازد،
چیزی جز احساسات و عاطفه ما نیست....
پس آنکس نیک بخت است که بتواند عشق بورزد...!




[h=2]شادمانی‌های کوچک: هرمان هسه [/h]
 

safa13

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق که میاد همه چیز رو با خودش میاره
وقتی میره همه چیز رو با خودش می بره یه چیزی رو جا میذاره,,,
مثه شعر... مثه من... مثه مرگ...
من خودمو گم نکردم من خودمو جا گذاشتم . . .

سربازهای جمعه-مسعود کیمیایی
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
با خودمان می گوییم، عادت می کنیم و با صراحت زیادی، این جمله را تکرار می کنیم.آن چیزی که هیچ کس نمی پرسد، این است که:
"به چه قیمتی عادت می کنیم؟"

دخمه / ژوزه ساراماگو
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
زمان آدم‌ها را دگرگون می‌کند اما تصویری را که از آنها داریم ثابت نگه می‌دارد. هیچ چیزی دردناک‌تر از این تضاد میان دگرگونی آدم‌ها و ثبات خاطره نیست!


در جستجوی زمان از دست رفته
مارسل پروست
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
بابا لنگ دراز عزیزم
تمام دلخوشی دنیای من به این است که ندانی و دوستت بدارم!
وقتی میفهمی و میرانی ام چیزی درون دلم فرو میریزد ... چیزی شبیه غرور!
بابا لنگ دراز عزیزم لطفا گاهی خودت را به نفهمیدن بزن و بگذار دوستت بدارم ......
بعد از تو هیچکس الفبای روح و خطوط قلبم را نخواهد خواند ... نمیگذارم ... نمیخواهم ...!
بابا لنگ درازِ من همین که هستی دوستت دارم ... حتی سایه ات را که هرگز به آن نمیرسم

بابا لنگ دراز اثر جین وبستر
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مگر انسان می‌تواند حالات خود را با کلمات بیان کند؟
اما همدلی و همزبانی حسن بزرگی ست،
تو برای همدل و همزبان خود لازم نیست همه چیز را بگویی تا او اندکی از تو را بفهمد.
بلکه کافی ست اندکی بر زبان بیاوری تا او همه تو را دریابد...!

«نونِ نوشتن» ... محمود دولت آبادی

 

safa13

عضو جدید
کاربر ممتاز
لحظه هایی هست که در ان مرگ همه ورقها را در دست دارد و به ناگاه هر چهار آس را بر زمین میکوبد
آنگاه هیچ سخنی قادر به وصف غصه ما نخواهد بود.
در این لحظه دردناک که دیگر چیزی نیست تا به آن امید ببندیم و باورش کنیم -نه هوایی و نه دری،تو ظاهر میشوی و مخفیانه کسی را که دوست داریم به دور از دستبرد زمان دفن میکنی!
مسیح در شقایق/کریستیان بوبن
 

safa13

عضو جدید
کاربر ممتاز
من تمنا کردم

که تو بامن باشی

تو به من گفتی

هرگز هرگز

پاسخی سخت و درشت

و مرا غصه ی این هرگز کشت.
سالهای صبوری/حمید مصدق
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است.دست و قلبش عشق است.در تو عشق می جوشد، بی آنکه ردش را بشناسی. بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده . شاید نخواهی هم .شاید هم بخواهی و ندانی .نتوانی که بدانی .
عشق ،گاهی همان یاد کمرنگ سلوچ است و دست های به گِل آلوده ی تو که دیواری را سفید می کنند.

"جای خالی سلوچ / محمود دولت آبادی"
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=6]مملکت رو تعطیل کنید دارالایتام دایر کنید ، درست تره!
مردم نان شب ندارند ، قحطی است ، مرض بیداد می کند ، نفوس حق النَفَس می دهند. باران رحمت از دولتی سر قبله عالم است؛ سیل و زلزله از معصیت مردم! میرغضب بیشتر داریم تا سلمانی؛ سربریدن از ختنه سهل تر !
ریخت مردم از آدمیزاد برگشته. سالک بر پیشانی همه مهر نکبت زده. چشم ها خمار از تراخم است، چهره ها تکیده از تریاک.
ملیجک در گلدان نقره می شاشد! چه انتظاری از این دودمان با آن سرسلسله ی اخته؟!
خلق خدا به چه روزی افتاده اند از تدبیر ما! دلال، فاحشه، لوطی، یله، قاب باز، کف زن، رمال، معرکه گیر،... گدایی که خودش شغلی است! ...


حاجی واشنگتن / علی حاتمی
[/h]
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
زنا زود پیر می‌شن، می‌دونی چرا؟
چون عروسک بازی شونم جدیه، رو عمرشون حساب می‌شه. از دو سالگی مادرن. بعد مادر برادرشون میشن. بعد مادر شوهرشون میشن. باباشون که پا به سن می‌ذاره ازشون پرستاری یه مادرو می‌خواد.
گاهی وقتا حتی مادر مادرشونم میشن. من شوهر نکردم. ولی مادر مادرم بودم، مادر پدرم بودم، مادر برادرم بودم، تازه به همه اینا بچه‌های به دنیا نیاورده رو هم اضافه کن، مادر اونا هم بودم.

باغ‌های کندلوس - ایرج کریمی
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=6]گر می‌دانستم امروز آخرین باری است که تو را می‌بینم، محکم در آغوشت می‌گرفتم و از خداوند می‌خواستم که خودش نگهبان روحت باشد.

اگر می‌دانستم که این آخرین باری است که از این در می‌گذری، تو را در دستانم می‌گرفتم و می‌بوسیدم و یک بار دیگر هم که شده اسمت را بر زبان می‌آوردم.

اگر می‌دانستم که این آخرین باری است که صدای تو را می‌شنوم، تک تک واژه‌هایت را با دقت گوش می‌دادم تا بتوانم آن را برای خودم بارها و بارها بشنوم.

اگر می‌دانستم این آخرین باری است که تو را می‌بینم، به تو می‌گفتم که دوستت دارم و مانند احمق‌ها فرض نمی‌کردم که تو همین الانش هم این را می‌دانی و نیازی به گفتنش نیست.
...................................................................
گابریل گارسیا مارکز - کتاب "عشق سالهای وبا"
[/h]
 

safa13

عضو جدید
کاربر ممتاز
مسلما او تقدیرگرا نبود،اما هیچوقت به طور قطع حس نکرده بود خودش به تنهایی تصمیم گرفته،همیشه حس میکرد که تقدیر او را به تصمیمی وادار کرده تا کار خود را آسان کند.هر بار از اینکه خودش به اختیار خود تصمیمی گرفته،لحظه ای احساس رضایت میکرد ،اما بعد می دید نیروی خارجی با پیشدستی تصمیمی گرفته و با هوشمندی آن را در لباس اختیار مستتر کرده،طعمه ای در مسیر او انداخته تا او را به دام رفتاری که خود میخواسته،بیاندازد.
او خود را شبیه یک پادشاه تشریفاتی می دید که کاری ندارد جز اینکه طبق دستور نایب السلطنه ای که قدرت واقعی را در دست دارد روی نامه ها و اسناد مهر سلطنتی بزند.

کجا ممکن است پیدایش کنم/هاروکی موراکامی
 

safa13

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو يک روياي نااميدانه هستي
نه روياي انجام دادن کاري , بلکه تنها روياي بودن.
هر لحظه آگاه و هوشيار و در عين حال،
آن برهوتي که ميان تصوري که خودت از خودت داري
با تصور ديگران از تو فاصله انداخته است.
... احساس سرگيجه و نياز مداوم و سوزنده به نقاب از چهره برافکندن ...و بالاخره شفاف شدن , خلاصه شدن، همچون شعله اي خاموش شدن.
هر لرزش صدا دروغي است و هر هيبتي اشتباه و هر لبخند شکلکي است.
خودت را بکشي ؟ نه , کار خيلي زشتي ست. کاري که نبايد کرد.
اما ميتوانستي بي حرکت بشوي , ساکت بماني
در اين صورت دست کم ديگر دروغ نمي گويي
مي تواني خودت را از همه جدا کني يا در اتاقي محبوس نگه داري
به اين ترتيب ديگر مجبور نيستي نقش بازي کني، ماسک به صورت بگذاري و شکلکهاي دروغين بسازي... يا لابد اينطور فکر مي کني.
اما حقيقت به تو نيرنگ ميزند.
مخفيگاه تو مهر وموم نيست
زندگي از هر روزنه اي به درون نشت ميکند
و تو مجبوري که عکس العمل نشان بدهي و هيچکس نمي پرسد آيا اين بازتاب اصيل است يا نه؟

پرسونا / اینگمار برگمان
 

safa13

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش از پشتِ اين دريچه‌ی بسته
دستِ کم صدای کسی از کوچه می‌آمد
می‌آمد و می‌پرسيد
چرا دلت پُر و دستت خالی وُ
سيگارِ آخرت ... خاموش است؟
...
و تو فقط نگاهش می‌کردی
بعد لای کتابِ کهنه
يک جمله‌ی سختِ ساده می‌جُستی
و دُرُست رو به شبِ تشنه می‌نوشتی: آب!


منتخب اشعار سید علی صالحی
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=6]اگــــــــــــر به اين مي انــــــــــــديشی كه ديگران چگونه به تو می انديشند يا از ديگران می ترسی يا به خــــــــــــودت باور نداری ...!


روزگار سپری شده مردم سالخورده (۳ جلدی) / محمود دولت آبادی
[/h]
 

...scream...

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاپیتان میلر ( تام هنکس ) در انتهای فیلم وقتی در حال مرگ است خطاب به مت دیمون ( سرباز رایان ) :
رایان ! از حالا به بعد طوری زندگی کن که زندگیت ارزش زندگی اینهمه ادم که برای نجات تو کشته شدند رو داشته باشه !!

نجات سرباز رایان
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
زن‌ بودن‌ خيلي‌ قشنگه‌! چيزيه‌ که‌ يه‌ شُجاعت تموم‌ نَشُدني‌ مي‌خواد! يه‌ جنگ که‌ پايون‌ نداره‌! خيلي‌ بايد بجنگي‌ تا بتوني‌ بگي‌ وقتي‌ حوا سيب ممنوعه‌ رُو چيد گُناه‌ به‌ وجود نيومد، اون‌ روز يه‌ قدرت باشکوه‌ متولّد شُد که‌ بهِش‌نافرماني‌ مي‌گن‌!


نامه به کودکي که هرگز زاده نشد / اوريانا فالاچي
 

*mohsen_24

عضو جدید
کاربر ممتاز
پروردگارا !
من دشمنی ندارم.
اما اگر بخواهی برایم دشمنی به وجود آوری او را از من قویتر کن؛
تا پیروزی تنها از آن حق باشد!
و اما شما ؛
پس از مرگ با دشمنانتان دوست خواهید شد.


برگرفته از کتاب ماسه وکف....نوشته: جبران خلیل جبران:gol:
 
آخرین ویرایش:

*mohsen_24

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی جزیره است در دریایی از عزلت و تنهایی.
زندگی جزیره ای است با سنگ هایی از آرزوها و درختانی از رویاها و شکوفه هایی از وحشت و چشمه هایی از تشنگی و در وسط دریایی از عزلت و تنهایی قرار گرفته است.
زندگی تو ای برادر جزیره ای است که از همه ی جزیره ها و خشکی ها جدا مانده است.
هر چند کشتی ها و قایق ها را به سوی سواحلی دیگر بفرستی و هرگاه ناوگانها و کشتی های بزرگ به ساحل تو بیایند تو همان جزیره ی تنها و دور افتاده خواهی ماند. با همه ی دردهای فردی و شادی های دور و اشتیاق نادیده و با همه ی رمز و رازها...


برگرفته از کتاب نغمه ها وموسیقی.....نوشته:جبران خلیل جبران:gol:


 
آخرین ویرایش:

*mohsen_24

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای زمین
ای زمین ،چه زیبا و چه با ابهت هستی!
چقدر اطاعت تو از نور، کامل و فروتنی تو از خورشید ،نجیب است!
چقدر پوشیدگی تو با سایه ،ظریف و چقدر صورت تو پوشیده با نقاب
تاریکی ،جذ ّاب است...


برگرفته از کتاب اندیشه های نو و شگفت.....نوشته: جبران خلیل جبران:gol:

 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا