هر کی سوتی داده تعریف کنه!

itorict

عضو جدید
توي خدمت يه روز كه همه رو جمع كرده بودند واسه برگ جمع كردن. يكي بچه ها خودشو زد به مريضي و گرفت خوابيد.
همه ي ما توي صف بوديم ديديم فرماندمون داره با يه عروسك شيك مياد ...
گفت ميدونيد اين چيه.. اين همون عروسكيه كه دوستتون هر شب باهاش ميخوابه......نامرد رفته بود پتو رو زده بود كنار ديده بود عروسكه تو بغلش هست و خوابه.....من به عنوان يك سرباز ارتش خندم گرفته بود و از اون كار اين بچه ننه كفري شده بودم...آخه توي خدمتم!!!! مردم چه پسرايي رو ميدن تحويل جامعه ها

يه روز توي خدمت سربازاي جديد آموزشي اومده بودند از همه چي بيخبر اين بد بختا اومده بودند دستشويي كه دوستم اون روز نگهبان اونجا بود رفته بود توي تك تك دستشويي ها و بچه هاي از همه جا بي خبر رو با اسلحه ي خالي همه رو رو به ديوار كرده بود و.........:warn::biggrin:
 

dordoone

عضو جدید
کاربر ممتاز
توي خدمت يه روز كه همه رو جمع كرده بودند واسه برگ جمع كردن. يكي بچه ها خودشو زد به مريضي و گرفت خوابيد.
همه ي ما توي صف بوديم ديديم فرماندمون داره با يه عروسك شيك مياد ...
گفت ميدونيد اين چيه.. اين همون عروسكيه كه دوستتون هر شب باهاش ميخوابه......نامرد رفته بود پتو رو زده بود كنار ديده بود عروسكه تو بغلش هست و خوابه.....من به عنوان يك سرباز ارتش خندم گرفته بود و از اون كار اين بچه ننه كفري شده بودم...آخه توي خدمتم!!!! مردم چه پسرايي رو ميدن تحويل جامعه ها

يه روز توي خدمت سربازاي جديد آموزشي اومده بودند از همه چي بيخبر اين بد بختا اومده بودند دستشويي كه دوستم اون روز نگهبان اونجا بود رفته بود توي تك تك دستشويي ها و بچه هاي از همه جا بي خبر رو با اسلحه ي خالي همه رو رو به ديوار كرده بود و.........:warn::biggrin:

به به خوش آمید..دلمان تنگی کرده بود.یه کتاب بنویس از خاطراتت..خوب میشه ها
 

ava2012

عضو جدید
مادرمنزل داشتیم دسته جمعی نمازمیخوندیم سرنمازکه بودیم یهویه گربه پریدوسط هال آبجیم گفت الله اکبرکه این به معنی این بودکه گربه اومده تووهال،آبجی بعدیم گفت الله اکبرینی آره فهمیدم یکی اینوبندازه بیرون
منم خاستم وسط نمازگربه روبیرون کنم به جای گفتن پیشته بلندوکشیده گفتم:میــــــــــــــــــــــو
 

Elmira2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
مادرمنزل داشتیم دسته جمعی نمازمیخوندیم سرنمازکه بودیم یهویه گربه پریدوسط هال آبجیم گفت الله اکبرکه این به معنی این بودکه گربه اومده تووهال،آبجی بعدیم گفت الله اکبرینی آره فهمیدم یکی اینوبندازه بیرون
منم خاستم وسط نمازگربه روبیرون کنم به جای گفتن پیشته بلندوکشیده گفتم:میــــــــــــــــــــــو
ای خدامردم ازخنده:w15:
 

Elmira2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه روزآزمایشگاه داشتیم بچه هاداشتن بااستادجدیدکه مجردهم بوداختلاط میکردن(جلسه دویم بودش)من ازاین حلقه های شاگرداستادی خوشم نمیادبراهمین لیوانم آب کردم وتوویکی ازکلاسانیشستم وجورابموشستم لک برداشته بودواسه همین چنگ زدم کلاس خالیه خالی بودچراهیشکی توواین کلاس کلاس نداره؟ینی توواون لحظه که به فکرنظافت جورابام بودم به این سوال فکرنکردم دیدم جورابه هرچی چنگ میزنم پاک نمیشه عصبی شدم وهی به جورابم بدوبیرامیگفتم آخه زشت بودبااون جوراب درمعرض دیدهمگان ظاهرشم هزبس توحس جوراب بودم یادم رفت دروببندم همینطورپشت کردم وچنگ زدم یهوباعصبانیت بلندشدم رفتم طرف در ودادزدم بروبه جهنم کثیف بمیرودرهمین حال جوراب خیسموپرت کردم بیرون که درست خوردبه کت استادمحکمم خورد
فقط اینویادم بودبعداین حرکت که نمایندمون جیغ زد:ای وای خاک به سرم(ایشالا)
منم آسفالت شدم بدجور
 

real Crysis

اخراجی موقت
یه روزآزمایشگاه داشتیم بچه هاداشتن بااستادجدیدکه مجردهم بوداختلاط میکردن(جلسه دویم بودش)من ازاین حلقه های شاگرداستادی خوشم نمیادبراهمین لیوانم آب کردم وتوویکی ازکلاسانیشستم وجورابموشستم لک برداشته بودواسه همین چنگ زدم کلاس خالیه خالی بودچراهیشکی توواین کلاس کلاس نداره؟ینی توواون لحظه که به فکرنظافت جورابام بودم به این سوال فکرنکردم دیدم جورابه هرچی چنگ میزنم پاک نمیشه عصبی شدم وهی به جورابم بدوبیرامیگفتم آخه زشت بودبااون جوراب درمعرض دیدهمگان ظاهرشم هزبس توحس جوراب بودم یادم رفت دروببندم همینطورپشت کردم وچنگ زدم یهوباعصبانیت بلندشدم رفتم طرف در ودادزدم بروبه جهنم کثیف بمیرودرهمین حال جوراب خیسموپرت کردم بیرون که درست خوردبه کت استادمحکمم خورد
فقط اینویادم بودبعداین حرکت که نمایندمون جیغ زد:ای وای خاک به سرم(ایشالا)
منم آسفالت شدم بدجور


تفریک میگم.
خوب ایشالله کل درساتو با همون استاد داشته باشی.:w15::w15::w15::w15::w15::w15::w15::w15::w15:
 

sed ali

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع
کاربر ممتاز
یه روز تو کارگاه بودیم !
کارگاه غالب سازی ! هم دخترا و هم پسرا بودن !
چون تعدا پسرا تو این ساعت کم بود ما مجبور بودیم کارای سخت روانجام بدیم .
یکی از این کارا ، شنن رو الک زدن و خیس کردن هست .
خوب ما هم همیشه تندل لباس هیچ وقت نمیبردیم .
اون روز گوشیم رو هم تو جیب پشت شلوارم گذاشتم .
کارمون تقریبا تمومش شد بود ، خواستم از حوض شن بیام بیرون ! حوض یه دیوار به ارتفاع 40 سانتر داشت . گفتم یه کلاسی از آمادگی بدنی خودمون بیایم ! و خواستیم جفت پا اونم از پشت بپریم بیرون .
حالا تو دلم گفتم ، بابا بیخیال ! خراب میکنی آبروت میره ها !!!!!
هیچی ما هم زد بود به سرمون !
امیدیم بپریم ، همه چی داشت خوب پیش میرفت که تو هوا متوجه شدم کفش شل هست و یه مقداری پاشنش اومد پایین ! شاید 3 سانتی !!
بعد با پشتم (باسن و مبایلم) خوردم رو به زمین !!!
اه داغون شدم ، آبرو هم رفت !(من یه فردی خیلی جدی هستم ، البته فقط به ظاهر ها ) و از طرفی یادم اومد گوشیییییییم !!!
وای چی شده !
گفتم هیچی حداقل صفحش شکسته که 70 تومان اب میخوره و از طرفی هم قابش هم 20 تومنه !!
یه 100 تومان از جیب هم ضرر میکنیم !!!
خدا رو شکر دیدم گوشی ساله !!
دم نوکیا گرم .
یه خورده سوزش کمتر شد !!!!
 

sed ali

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع
کاربر ممتاز
یه سوتی واسه پسر داییم هستش

پسر داییم خدمتشو کردستان بود !!
میگفت یه روز حالم خیلی بد بود ! فشارم افتاده و آنفلانزا هم داشتم !
راه نمیتونستم برم .
بچه ها زیر بغلمو میگرفتن میبردن . بلاخره ماشین پادگان رو برداشتن ! یه جا دیدن دکتر نوشتن.
می گفت منو از پلها بردن بالا !
من منشوندن سر یه صندلی ! میگفت نشستم ! دیدم خدایا چرا همه خانوم هستن !!!!!!!
یه لحظه گذشت بیشتر دفت کردم ! دیدم که چرا همه شکمشون باد کرده !!!!!!!
می گفت تاره دوهزاریم افتاد که بله ! نگاه نکردن دکتر چیه !!
دکتر زنان زایمان بود !
:w15::w15::w15::w15::w15::w15::w15::w15:
 

itorict

عضو جدید
به به خوش آمید..دلمان تنگی کرده بود.یه کتاب بنویس از خاطراتت..خوب میشه ها
سلللام چه خبرا.. آره خيلي وقته اومدم(چون من 4 ماه بيشتر خدمت نداشتم) ولي كمتر ميام اينجا
خاطراتي هست كه به مرور خواهم گفت;):w46:. نگران نباش
 

Parisa R

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیروز تلوزیون داشت سربازها رو نشون میداد که مدالِ افتخار میگرفتن، یکی‌ اومد رو سنّ قدو هیکل عالی‌ و خوش قیافه ولی‌ وقتی‌ راه میرفت یه دستش تکون نمی‌خورد، کلی‌ دلم سوخت داشتم به مامانم می‌گفتم حیوونی دستش از کار افتاده، که یهو دستشو گذاشت رو شونه فرمانده و ...

من :0

مامانم :))

نگو مدل رژه شون اینه...
 

nafas_e_khoda

عضو جدید
ما پیش دانشگاهی که بودیم یه معلم گسسته خیلی خوب داشتیم که من خیلی بهشون ارادت دارم،ایشون اصالتا ترک بودن و همسرشون لر، میگفت یه شبی رو زمین دراز کشیده بودمو داشتم برگه های بچه هارو تصحیح میکردم و خانومم تو آشپزخونه داشت ظرف میشست،سایه ی پاهام رو دیوار آشپزخونه افتاده بودو شکل یه پرنده شده بود، خانمم با ذوق فراوون گفت: آقا رسول،آقا رسول بدو بیا سایه ی پاتو نگاه کن:D( البته دوستان ترک و لر ناراحت نشنا گرچه میدونم جنبه ی بچه ها بالاس، البته من خودم هم اصالتا ترک هستم)
 

samira.it

عضو جدید
ما پیش دانشگاهی که بودیم یه معلم گسسته خیلی خوب داشتیم که من خیلی بهشون ارادت دارم،ایشون اصالتا ترک بودن و همسرشون لر، میگفت یه شبی رو زمین دراز کشیده بودمو داشتم برگه های بچه هارو تصحیح میکردم و خانومم تو آشپزخونه داشت ظرف میشست،سایه ی پاهام رو دیوار آشپزخونه افتاده بودو شکل یه پرنده شده بود، خانمم با ذوق فراوون گفت: آقا رسول،آقا رسول بدو بیا سایه ی پاتو نگاه کن:D( البته دوستان ترک و لر ناراحت نشنا گرچه میدونم جنبه ی بچه ها بالاس، البته من خودم هم اصالتا ترک هستم)

:biggrin::biggrin:
 

eng-mechanic

عضو جدید
با دوستان رفته بودیم عروسی یکی دیگه از دوستان
آخرش اومدیم جلو در همه به پدر داماد تبریک میگفتم
من رفتم جلو یهو با من روبوسی کرد منم حول شدم گفتم فبول باشه انشاا...
:biggrin:

از اون روز میبینه مارو سوژه میکنه.
 

Nilpar

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیروز توی سرویس دانشگاه بودم....راننده پرسید کسی اینجا پیاده میشه...من بلند شدم گفتم بله استاد.....
شاید این سومین باره این سوتی رو میدم....نمیدونم چرا راننده اتوبوس رو شکل استاد میبینم!!!
 

Elmira2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی بچه بودم بهترین ومفرحترین تفریحم زنگ خونه هاروزدن وفرارکردن بودش سوم دبیرستان که بودیم یه روزظهرکه ازمدرسه میومدیم حوصلمون سررفته بودبادوستم هوس مردم آزاری به سرمون زد رفتیم زنگ خونه هازدیم یکی دوتاو....به یه دررسیدیم من خیلی ماهربودم وهستم توواین کارزنگ که زدم باسرعت تمام دوییدم ولی دوستم سرجاش وایساده بودهمینطورکه میدوییدم نگاش میکردم ودادوبیداد که:نسیم بدوالان میگیرنتاامااون منونیگامیکردومن اونوانگارخشکش زده بودمنم ازبس خوشحال بودم حواسم به جلوکه نبودصدای مبهم دوستمو شنیدم:المیرادیوار مــــو....
وبعدبمب سرم منفجرشد:love:
گویامن توکوچه ای دوییدم که بم بست بود واسه این بودش که دوستم خشکش زده بودمنم که باسرعت نورداشتم میدوییدم هیچی حالیم نبودفقط فهمیدم سرم صداداد"دنگ"وبعدگفتم:ای خداااااااااامــــــــــــــــردم :weirdsmiley:وسپس نقش زمین شدم
 

3D.MAX

عضو جدید
وقتی بچه بودم بهترین ومفرحترین تفریحم زنگ خونه هاروزدن وفرارکردن بودش سوم دبیرستان که بودیم یه روزظهرکه ازمدرسه میومدیم حوصلمون سررفته بودبادوستم هوس مردم آزاری به سرمون زد رفتیم زنگ خونه هازدیم یکی دوتاو....به یه دررسیدیم من خیلی ماهربودم وهستم توواین کارزنگ که زدم باسرعت تمام دوییدم ولی دوستم سرجاش وایساده بودهمینطورکه میدوییدم نگاش میکردم ودادوبیداد که:نسیم بدوالان میگیرنتاامااون منونیگامیکردومن اونوانگارخشکش زده بودمنم ازبس خوشحال بودم حواسم به جلوکه نبودصدای مبهم دوستمو شنیدم:المیرادیوار مــــو....
وبعدبمب سرم منفجرشد:love:
گویامن توکوچه ای دوییدم که بم بست بود واسه این بودش که دوستم خشکش زده بودمنم که باسرعت نورداشتم میدوییدم هیچی حالیم نبودفقط فهمیدم سرم صداداد"دنگ"وبعدگفتم:ای خداااااااااامــــــــــــــــردم :weirdsmiley:وسپس نقش زمین شدم


:biggrin:
 

Elmira2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه دونه دیگه:
رفتیم بوفه ی دانشگاداشتیم بایکی ازبچه های بوفه حرف میزدیم ویکی ازدوستام باهام بودمیخاستم به بچه هابگم دوستم نامزدکرده خیلی جلودربوفه وتووش شلوغ بودبادختره تووبوفه داشتم کل کل میکردم که باورکن شیمانامزدکرده باورش نشد اونوباقاطعیت نگاکردم وگفتم اگه باورنمیکنی حلقشوببین دستمودرازکردم ومثلادست شیماروگرفتم وکشیدمش جلودستشوکه بلندکردم حس کردم دسته کرخت وبیروحه وکلفته اماجرئت نکردم پشت سرمونگاکنم دوستان فقط مات ومبهوت منومشاهده میکردن منم ازترس دسته رومحکم گرفته بودم ولم نمیکردم آروم آروم برگشتم دیدم بله دست یکی ازپسرای دانشگاه رواشتباهی گرفتم بااعتمادبه نفس کامل دستشوول کردم وباعصبانیت گفتم:دستموول کن :w13:
هیشکی چیزی نگفت وبعدسرموتکون دادم گفتم:عجب آدمایی توواین دوره زمونه پیدامیشن
وبعدهمه که کل ماجرارودیده بودن غش غش خندیدن الامن:cry:
 

uraniburg

عضو جدید
یه دونه دیگه:
رفتیم بوفه ی دانشگاداشتیم بایکی ازبچه های بوفه حرف میزدیم ویکی ازدوستام باهام بودمیخاستم به بچه هابگم دوستم نامزدکرده خیلی جلودربوفه وتووش شلوغ بودبادختره تووبوفه داشتم کل کل میکردم که باورکن شیمانامزدکرده باورش نشد اونوباقاطعیت نگاکردم وگفتم اگه باورنمیکنی حلقشوببین دستمودرازکردم ومثلادست شیماروگرفتم وکشیدمش جلودستشوکه بلندکردم حس کردم دسته کرخت وبیروحه وکلفته اماجرئت نکردم پشت سرمونگاکنم دوستان فقط مات ومبهوت منومشاهده میکردن منم ازترس دسته رومحکم گرفته بودم ولم نمیکردم آروم آروم برگشتم دیدم بله دست یکی ازپسرای دانشگاه رواشتباهی گرفتم بااعتمادبه نفس کامل دستشوول کردم وباعصبانیت گفتم:دستموول کن :w13:
هیشکی چیزی نگفت وبعدسرموتکون دادم گفتم:عجب آدمایی توواین دوره زمونه پیدامیشن
وبعدهمه که کل ماجرارودیده بودن غش غش خندیدن الامن:cry:

:eek:
 

sed ali

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع
کاربر ممتاز
یه دونه دیگه:
رفتیم بوفه ی دانشگاداشتیم بایکی ازبچه های بوفه حرف میزدیم ویکی ازدوستام باهام بودمیخاستم به بچه هابگم دوستم نامزدکرده خیلی جلودربوفه وتووش شلوغ بودبادختره تووبوفه داشتم کل کل میکردم که باورکن شیمانامزدکرده باورش نشد اونوباقاطعیت نگاکردم وگفتم اگه باورنمیکنی حلقشوببین دستمودرازکردم ومثلادست شیماروگرفتم وکشیدمش جلودستشوکه بلندکردم حس کردم دسته کرخت وبیروحه وکلفته اماجرئت نکردم پشت سرمونگاکنم دوستان فقط مات ومبهوت منومشاهده میکردن منم ازترس دسته رومحکم گرفته بودم ولم نمیکردم آروم آروم برگشتم دیدم بله دست یکی ازپسرای دانشگاه رواشتباهی گرفتم بااعتمادبه نفس کامل دستشوول کردم وباعصبانیت گفتم:دستموول کن :w13:
هیشکی چیزی نگفت وبعدسرموتکون دادم گفتم:عجب آدمایی توواین دوره زمونه پیدامیشن
وبعدهمه که کل ماجرارودیده بودن غش غش خندیدن الامن:cry:

بابا تو دیگه کی هستی !! :w15:
 

soraya_shz

عضو جدید
2 روز پيش نمره يكي از درسهارو زدن
خيلي بد نمره داده بود. 12.
منم اومدم يه ايميل بزنم به استاد واسه اعتراض و خواهش واسه اضافه نمره
اما قبلش يه ايميل زدم واسه دوستم كه نمره هارو ديدي؟ ديدي استاد.... چقدر بيشعوره و ...
خلاصه
امروز رفتم تو سايت ديدم شدم 9
بعد يه ايميل از استاده اومده بود، كه: خودت بيشعور و ... هستي :cry:
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
توي شركتي كه كار مي كردم من و دوستم عادت داريم بجگونه با هم حرف بزنيم يك روز ما متوجه نبوديم كه رئيس شركت تو اتاقشه.... دوستم با لهجه بچگانه بهم گفت :حودكارمو بده و منم مي گفتم بهت نيدم نيدم...يهو يه صدائي گفت خودكار بچه رو بده تا گريه نكنه ...من و دوستم برگشتيم ديديم رئيس شركته....ما تو تا رو فقط مي خواستيم زمين دهن وا كنه و مابريم توش...........
 

hamid221

عضو جدید
کاربر ممتاز
با دوستان رفته بودیم عروسی یکی دیگه از دوستان
آخرش اومدیم جلو در همه به پدر داماد تبریک میگفتم
من رفتم جلو یهو با من روبوسی کرد منم حول شدم گفتم فبول باشه انشاا...
:biggrin:

از اون روز میبینه مارو سوژه میکنه.

:w15::w15::w15::w15::w15::w15:
 

m.r119

عضو جدید
کاربر ممتاز
چند روز پیش بابام طبق معمول رفته بود زمین ورزش ک دوستاش فوتبال بازی کنه(بابام دروازه بان و کاپیتانه)ظاهرا یه مسابقه مهم داشتن...بابام هم سریع آماده شد و رفت...وقتی میرسه سر زمین و پلاستیکه مشکی کفشاش رو باز میکنه، به جای کفش ورزشی،کفشای پاشنه بلند مامانمو میبینه!!!:D.......تصور کنید دروازبانی با کفشهای پاشنه بلند ....حالا این بابای منه:eek::redface:.......اینا دوستاشن:thumbsup2::w15:
 

sed ali

کاربر فعال تالار مهندسی صنایع
کاربر ممتاز
تو شرکت واسه کار آموزی میرفتیم !!
قسمت تضمین کیفیت ! یه پسره دیگه که بعد هم با هم دوست شدیم اونجا بود !!!
اسم مهندسش بود مهندس بازیار !! و اسم اون پسره که بعدا باهم دوست شدیم بود مازیار اسدی (فامیلیش از خودم هست ) !
یه رو زتو شرکت داشتیم برنامه ریزی میکردیم واسه کارا که انجامش بدیم .
مهندس گفت اون دوستت فردا میاد ؟؟ من گفتم اره بابا بازیار گفته میاد !!!
اونم یه لحظه اینجوری شد :eek:
من یه لحظه موندم ، گفتم ببخشید مازیار گفته میاد :D
 

roshy

عضو جدید
[h=1]سوتی های خوجل من 1[/h]
یه استاد باغبانی داشتیم عین فردوسی پور درس میداد درست خود عادل بود صداش رو طوری میکرد که ادم از جاش بپره و از خواب بیدار شه عین گزارش فوتبال حالا اینا به کنار این خیلی رو موبایل حساس و متنفر بود اولین جلسه ای هم که اومد گفت که هیچ وقت هیچ وقت موبایلتون نباید صداش دربیاد همیشه تو کلاس من موبایلا خاموش
بعد هر کس موبایلش زنگ خورد خودش پاشه بره از کلاس بیرون و...
این مهمترین مسئله زندگی این استاده بود!!!!!!!!!!!!!:surprised:
حالا ماجرا این هست که منم همیشه موبایلمو خاموش میکردم میرفتم سر کلاس اما قبل ساعت درس استادمون عملیات کشاورزی داشتیم یعنی کاشت یعنی کوفتگی و بدبختی:mad: بعد اون روز علاوه بر بدبختی های سابق اتوبوسمون که ما رو برده بود به مزرعه خارج شهر تو گل گیر کرد یه چند ساعتی اونجا معطل شدیم پدرمون دراومد دیگه نشد بریم خوابگاه مستقیم با اون سر وضع خاکی اومدیم دانشگاه :surprised:منم خیلی خسته بودم یادم رفت موبایلمو خاموش کنم
بعدش این استاده اومد و کلاس ما یه پنجره رو درش داشت که میشد توی کلاس رو دید زد نگو یکی از بچه های خوابگاه پشت در بود برای مردم ازاری اومده بودش زنگ زد به موبایل دوستمون مال اون خاموش بود بعد گفت دیدم اینجوریه گفتم بزار به موبایل روشنک زنگ بزنم:cry:خب منم تخت دوم نشسته بودم سمت در کلاس ردیف جلو هم زیاد کسی نبود یعنی کامل تو دید بودم موبایلم تو کیف بود کیفمم رو زمین از شانسم
موبایل شروع کرد به دینگ دینگ کردن لامصب قطع هم نمیشد:cry:استاده شروع کرد به غر غر کردن منم در کمال ارامش هی داخل کیف رو میگشتم که موبایل رو پیدا کنم و خاموشش کنم
اصلا هم نمیدونستم این استاده چی داره میگه برا خودش هی میگفت من گفتم که موبایلاتونو خاموش کنید و...:cry: خلاصه موبایل رو خاموش کردم به روی خودمم نیاوردم
الته استاده متوجه شده بود موبایل من بوده ولی خوب دیگه اشاره نکرد و بقیه نفهمیدن
یکم بعد موبایل یه پسر بخت برگشته زنگ خورد پسره رو انداخت بیرون از کلاس

برگشتم خوابگاه رفتم سراغ دوستم گفتم مگه ازار داری؟
گفت من از پنچره داشتم نگاه میکردم استاده داشت هی تند تند حرف میزد تو هم با کیفت مشغول بودی! چی داشت میگفت؟!:eek::surprised:
 

kamran333

عضو جدید
ye rooz terafik bood residam sare ie fariee goftam bepicham toosh raftamoo badesh poshtam ie seri mashin ke fek karde boodam nam baladam unjaroo umdan
baade ie 2seta kooche residam be ie bon bast
manam namardi narkardamo mashino parkidam gofl kardam umadam paeen
melatiii boodan ke dar hal dooor zadan baoodan
:biggrin:
 

Mute

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه روز نمره ها رو زده بودن رفتم ببینم دیدم نمره مو زده 5.19 گفتم وای خدااااااااا افتادم.
بعد کلی ناراحتی فهمیدم همون 19.5 منظورشون بوده!!:D
 

Similar threads

بالا