یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور....کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
روی ویرانه های امیدم
دست افسونگری شمع افروخت
مرده ای چشم پر آتشش را
از دل گور بر چشم من دوخت
یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور....کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
من از تو راه برگشتی ندارم تو از من نبض دنیا رو گرفتی
تمام جاده ها رو دوره کردم تو قبلا رد پاهامو گرفتی
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهم راند...عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیستروی ویرانه های امیدم
دست افسونگری شمع افروخت
مرده ای چشم پر آتشش را
از دل گور بر چشم من دوخت
تا ببینم دشت ها را در غبار ماهتا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهم راند...عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
يارب اين بچه ی تركان چه دليرند به خون..............كه به تير مژه هر لحظه شكارى گيرندتا ببینم دشت ها را در غبار ماه
تا بشویم تن به آب چشمه های نور
در مه رنگین گرم صبح تابستان
پر کنم دامان ز سوسن های صحرایی
در جهانی خفته در آرامشی جاویديارب اين بچه ی تركان چه دليرند به خون..............كه به تير مژه هر لحظه شكارى گيرند
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید...گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآیددر جهانی خفته در آرامشی جاوید
نم میلغزم درون بستر ابری طلایی رنگ
پنجه های نور میریزد به روی آسمان شاد
طرح بس آهنگ
دامن از آن سرزمین دور برچیدهگفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید...گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
هر كه را خوابگه آخر مشتى خاكست................گو چه حاجت كه بر افلاك كشى ايوان رادامن از آن سرزمین دور برچیده
ناشکیبا دشتها را در نوردیده
اشک حسرت مینشیند بر نگاه منهر كه را خوابگه آخر مشتى خاكست................گو چه حاجت كه بر افلاك كشى ايوان را
ناصحم گفت كه جز غم چه هنر دارد عشق ................گفتم اى خواجه عاقل هنرى بهتر ازيناشک حسرت مینشیند بر نگاه من
رنگ ظلمت میدود در رنگ آه من
نگهم جستجو کنان پرسید:ناصحم گفت كه جز غم چه هنر دارد عشق ................گفتم اى خواجه عاقل هنرى بهتر ازين
چی شد؟؟
تا گنج غمت در دل ديوانه مقيم است...همواره مرا كوي خرابات مقام است...........بدرودنگهم جستجو کنان پرسید:
در کدامین مکان نشانه ی اوست!
لیک دیدم اتاق کوچک من
خالی از بانگ کودکانه ی اوست
با عرض معذرت این دیگه آخریشه، چون می خوام برم
باید ه می دادی م دادیچی شد؟؟
ضیافت های عاشق را خوشا بخشش خوشا دیدار
خوشا پیدا شدن در عشق برای گم شدن دریا
چه دریایی میان ماست خوشا دیدار ما در خواب
چه امیدی به این ساحل خوشا فریاد زیر اب
منم که گوشه ی میخانه خانقاه من است...دعای پیر مغان ورد صبحگاه من استنمیدونستم مشاعره تون اینجوریه
اینم از ه
هی بازیگر گریه نکن ما هممون مثل همیم
صبحا که از خواب پا میشیم نقاب به صورت میزنیم
تند و بی تاب دویدم سوی در
ضربه ی پاها در سینه ی من
چون طنین نی، در سینه دشت
ضربه ی پاها لغزید و گذشت
دست از طلب ندارم تا کام من برآید...یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآیدتو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت به از ما کم نباشد
من از دست تو در عالم نهم روی
ولیکن چون تو در عالم نباشد
دهان غنچه مگر بازگو کند به اشارت......حکایت دلتنگی به چون تو تنگ دهانیدست از طلب ندارم تا کام من برآید...یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید
یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور....کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخوردهان غنچه مگر بازگو کند به اشارت......حکایت دلتنگی به چون تو تنگ دهانی
دل پیش تو و دیده به جای دگرستمدست از طلب ندارم تا کام من برآید...یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد......زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شدیوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور....کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
درسته...............ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون.............نيكى به جاى ياران فرصت شمار ياراروز هجران و شب فرقت یار آخر شد......زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
شک دارم به درست بودنش
ای صاحب کرامت شکرانه ی سلامت.......روزی تفقدی کن درویش بی نوا رادرسته...............ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون.............نيكى به جاى ياران فرصت شمار يارا
الا يا ايها الساقى ادر كاسا و ناولها...............كه عشق آسان نموداول ولى افتاد مشكلهاای صاحب کرامت شکرانه ی سلامت.......روزی تفقدی کن درویش بی نوا را
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند......در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چراالا يا ايها الساقى ادر كاسا و ناولها...............كه عشق آسان نموداول ولى افتاد مشكلها
اى پادشه خوبان داد از غم تنهایى..........دل بى تو به جان آمد وقتست كه باز آیى.........لطفا تشکر نزنید تشکرا م تموم شدآسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند......در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |