بیا تا جهان را تلاوت کنیم
زنده را از مرده بیرون میآورَد و مرده را از زنده بیرون میآورَد و زمین را بعد از مرگش زنده میسازد و همینگونه [از قبرها] بیرون آورده میشوید.
«گلِ یخ» را دیدهاید هیچوقت؟
مبهوتِ گلبرگهای لیموییِ لطیف و نازکش شدهاید که چطور وسطِ سرما تاب آورده؟
عطرش سرمستتان کرده؟
به شاخههای خشک و برگهای ریختهی درختش دقت کردهاید و شگفتزده از خودتان پرسیدهاید که این گلهای ناز چطور از این شاخههای خشکیدهی مردهی بیبرگ بیرون آمدهاند؟... امروز وقتی مامان با ذوق داشت باغچهی حیاط خانهی پدری را بعد بیست روز دوری نشانم میداد و تغییرات درختها و گلها را با هم رصد میکردیم، به غنچهها و گلشکفتههای گل یخ که رسیدیم، انگار همان لحظه صفحاتِ قرآن جلوی چشمهام باز شده باشد و ذوقِ تلاوتِ آیهای به وجدم آورده باشد، حالم دیگرگون شد.
بعد فکر کردم که چه جرعههای نابی نهفته است توی این قرآن مصوّر که به قول مرحوم سلمان "آیهها در آن به جای آنکه بنشینند، ایستادهاند"؛ تازه به تازه، نو به نو... و ما چه غافلیم
یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَیُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَکَذَلِکَ تُخْرَجُونَ
«گلِ یخ» را دیدهاید هیچوقت؟
مبهوتِ گلبرگهای لیموییِ لطیف و نازکش شدهاید که چطور وسطِ سرما تاب آورده؟
عطرش سرمستتان کرده؟
به شاخههای خشک و برگهای ریختهی درختش دقت کردهاید و شگفتزده از خودتان پرسیدهاید که این گلهای ناز چطور از این شاخههای خشکیدهی مردهی بیبرگ بیرون آمدهاند؟... امروز وقتی مامان با ذوق داشت باغچهی حیاط خانهی پدری را بعد بیست روز دوری نشانم میداد و تغییرات درختها و گلها را با هم رصد میکردیم، به غنچهها و گلشکفتههای گل یخ که رسیدیم، انگار همان لحظه صفحاتِ قرآن جلوی چشمهام باز شده باشد و ذوقِ تلاوتِ آیهای به وجدم آورده باشد، حالم دیگرگون شد.
بعد فکر کردم که چه جرعههای نابی نهفته است توی این قرآن مصوّر که به قول مرحوم سلمان "آیهها در آن به جای آنکه بنشینند، ایستادهاند"؛ تازه به تازه، نو به نو... و ما چه غافلیم
یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَیُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَکَذَلِکَ تُخْرَجُونَ