مشاعرۀ سنّتی

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تا در آنجا بودم

تک و تنها بودم

نه کسی را دیدم

نه تکان خوردم و نه، از جا جنبیدم
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یا رب مباد کز پا جانان من بیفتد
درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد

من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست
درد آن بود که از پا درمان من بیفتد

یک عمر گریه کردم ای آسمان روا نیست
دردانه‌ام ز چشم گریان من بیفتد
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]در روی زمین یک تن هشیار نبودی
گر یار گذر بر سر بازار نکردی
[/FONT]


یک نظر مستانه کردی عاقبت
عقل را دیوانه کردی عاقبت
با غم خود آشنای کردی مرا
از خودم بیگانه کردی عاقبت
 

shoonisht

عضو جدید
کاربر ممتاز
بگذار زاهدان سیه دامن
رسوای کوی و انجمنم خوانند

نام مرا به ننگ بیالایند
اینان که آفریده شیطانند
 

shoonisht

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیر آمدی و دامنم از کف رفت
دیر آمدی و غرق گنه گشتم

از تند باد ذلت و بدنامی
افسردم و چو شمع تبه گشتم
 

shoonisht

عضو جدید
کاربر ممتاز
باز هم در نگاه خاموشم
قصه های نگفته ای دارم

باز هم چون به تن کنم جامه
فتنه های نهفته ای دارم
 

ناآشنا

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم که ديده به ديدار دوست کردم باز
چه شکر گويمت اي کارساز بنده نواز

 

ناآشنا

عضو جدید
کاربر ممتاز
اين منم خسته در اين كلبه‌ي تنگ
جسم درمانده‌ام از روح جداست
من اگر سايه‌ي خويشم يا رب...
روح آواره‌ي من كيست؟ كجاست؟
 

shoonisht

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها

نشانده ای مرا اکنون به زورقی
ز عاجها ، ز ابرها ، بلورها

مرا ببر امید دلنواز من
به شهر شعرها و شورها
 

Mehraz-6128

عضو جدید
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
آب روی خوبی ازچاه زنخدان شما
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
باز گردد یا برآید چیست فرمان شما؟
 

shoonisht

عضو جدید
کاربر ممتاز
او نیست که در مردمک چشم سیاهم
تا خیره شود عکس رخ خویش ببیند

این گیسوی افشان به چه کار آیدم امشب
کو پنجه او تا که در آن خانه گزیند
 

shoonisht

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو به کس مهر نبندی ، مگر آن دم
که زخود رفته ، در آغوش تو باشد

لیک چون حلقه بازو بگشایی
لینک دانم که فراموش تو باشد
 

ناآشنا

عضو جدید
کاربر ممتاز
درخت دوستي بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمني برکن که رنج بي‌شمار آرد
 

shoonisht

عضو جدید
کاربر ممتاز
در آنجا ، بر فراز قله کوه
دو پایم خسته از رنج دویدن

به خود گفتم که در این اوج دیگر
صدایم را خدا خواهد شنیدن
 

Ghazal_joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

باغبانا زخزان بی خبرت می بینم
آه... از آنروز که بادت گل رعنا ببرد....

در اینجا من نمی مانم بیاور سیب را حوا
زپیمانم پشیمانم بیاور سیب را حوا

ندارم طاقت ماندن در این دشت غریبستان
پر از فریاد و افغانم بیاور سیب را حوا

نه شیطانم نه حیوانم نه قدیسم که انسانم
واین را خوب را می دانم بیاور سیب را حوا

خدا خاک مرا با می سرشت وزد به پیمانه
که من سلطان مستانم بیاور سیب را حوا
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا