مشاعرۀ سنّتی

[رسول فهیم]

وصالِ او ز عمرِ حاودان به

خداوندا مرا آن ده که آن به

هر آن که جانب اهل خدا نگهدارد
خداش در همه حال از بلا نگهدارد
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگهدارد​

 

[naghmeirani]

دل از من بردوروي ازمن نهان كرد

خدارا باكه اين بازي توان كرد

 

[رسول فهیم]

دلا معاش چنان کن که گربلغزد پای
فرشته‌ات به دو دست دعا نگهدارد
گرت هواست که معشوق نگسلدپیمان
نگاه دار سر رشته تا نگهدارد​

 

[naghmeirani]

دیده ی عقل مست تو چرخه ی چرخ پست تو

گوش طرب به دست تو بی تو به سر نمی شود

 

[Ekram]

در جوانی به خویش می گفتم
شیر اگر پیر هم بود شیر است
فصل پیری رسید و دانستم
پیر اگر شیر هم بود پیر است

 

[رسول فهیم]

دلبر برفت و دلشدگان را خبرنکرد
یاد حریف شهر و رفیق سفرنکرد
یا بخت من طریق مروت فروگذاشت
یا او به شاهراه طریقت گذرنکرد​

 

[naghmeirani]

دانی چه زمان دین و دلم دزدیدی؟

آن لحظه که دزدیده نگاهم کردی

 

[sarab_m]

دانی چه زمان دین و دلم دزدیدی؟

آن لحظه که دزدیده نگاهم کردی

یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه ی کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه ی کیست

 

[naghmeirani]

تنها نه ز رازدل من پرده برافتاد

تابود فلك شيوه اوپرده دري بود

 

[Ekram]

دوستت دارم و دانم که توئی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم

 

[ranalean]

ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش

بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش

 

[sarab_m]

دوستت دارم و دانم که توئی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

 

[naghmeirani]

دلی را تا به دست آرند، هر دم
سر زلفین خود را دام کردند
چو خود کردند راز خویشتن فاش
عراقی را چرا بدنام کردند؟

 

[sarab_m]

ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش

بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش

شهری است پر کرشمه ی خوبان ز شش جهت
چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم

 

[sarab_m]

دلی را تا به دست آرند، هر دم
سر زلفین خود را دام کردند
چو خود کردند راز خویشتن فاش
عراقی را چرا بدنام کردند؟ ​

----------------------------------------------

دارم از زلف سیاهش گاه چندان که مپس
که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس(ببخشید یه کم قروقاطی شد)

 

[Ekram]

من مست تو دیوانه مارا که برد خانه
صد بار ترا گفتم کم خور دوسه پیمانه

 

[naghmeirani]

هجومِ خاطراتِ عمرِ رفته

کند در خاطرم غوغا بپا شب

 

[sarab_m]

هجومِ خاطراتِ عمرِ رفته

کند در خاطرم غوغا بپا شب

بیا ای شیخ و از خمخانه ی ما
شرابی خور که در کوثر نباشد
یاعلی

 

[mohandes soror]

در ازل پرتوی حسنت زتجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

 

[z.19.P]

دل داده ام بر باد بر هر چه باداباد / مجنون تر از ليلي شيرين تر از فرهاد

 

[1992.sarina]

دين ودل بردندو قصدجان كنند
الغياث از جور خوبان الغياث

 

[SAMIFAR]

ثلث نویسان در میکده
با قلم ثلث نویسند ثلث

 

[z.19.P]

ثوابت باشد اي داراي خرمن / اگر رحمي كني بر خوشه چيني

 

[آیورودا]

یارما چون ساز و آغاز سماع
قدسیان بر عرش دست افشان کنند

 

[آیورودا]

در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت کهمحراب بفریاد آمد

 

[آیورودا]

دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد
کز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد

 

[آیورودا]

دیدمش خرم و خندان قدح باده بدست
واندر آن تائید نظر حل معما میکرد

 

[z.19.P]

دم از جانم براوردي به مي دم مي دهي تا كي ؟ / دمار از من براوردي نمي گويي براوردم

 

[آیورودا]

دلی که غیب نمایست و جام جم دارد
زخاتمی که دمی گم شود چه غم دارد

 

[آیورودا]

دلی کو عاشق رویت نکرد
همیشه غرقه در خون جگر باد