دل گفت وصالش به دعا باز توان یافتما کار خویش را به خداوندکار ساز
بسپرده ایم تا کرم او چه می کند
تو مپندار که خاموشی من
هست برهان فراموشی من...
الا یا ایها الساقی ادرکاسا وناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلهانه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لا فتی را
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بی خیر ز لذت شرب مدام ما
ترا كه هر چه مراد است در جهان داري
چه غم ز حال ضعيفان ناتوان داري
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
تا به فراق خو کنم صبر من و قرار کو
وعده ی وصل اگر دهد طاقت انتظار کو...؟
این باغ ، غیر داغ عزیزان گلی نداشت
خوشبخت آن پرنده کزین جا پرید
شب خوش
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |