من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
خواستم بي تو بودن را گريه كنم،

ديدم اشكي نمانده.

اگر هم اشكي بود،
...
ديگر حوصله اي نبود.

براي تو حوصله هست،

براي اشك حوصله اي نيست.

خواستم بي تو بودن را بگويم،

ديدم حرفي نيست.

چگونه از بي تو بودن حرفي زد وقتي نيستي

براي گفتن نبودن ها يا بودن ها

..نبودن هاي تو و نيستن هاي من

پس گاهي مي شود ترجيح داد

سكوت را به حرف زدن...
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه مغرورانه اشک ریختیم
...
سکوت کردیم

التماس کردیم

از هم گریختیم

غرور هدیه شیطان بود

و عشق هدیه خداوند

هدیه شیطان را به هم تقدیم کردیم

هدیه خداوند را از هم پنهان کردیم
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیدمت

اما زیاد نمیتوانم باورت کنم

زیاد نمیتوانم به تو دل ببندم
...
تو ادامه ی همان خواب دنباله داری

که هر وقت عاشقت شدم

با صدای کوک ساعت

از خواب پریدم
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
به خدا دست خودم نيست اگر می رنجم

يا اگر شادی زيبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم .

من صبورم اما . . .
......
چقدر با همه ی عاشقيم محزونم !

و به ياد همه ی خاطره های گل سرخ

مثل يک شبنم افتاده ز غم مغمومم .

من صبورم اما . . .

بی دليل از قفس کهنه ی شب می ترسم

بی دليل از همه ی تيرگی تلخ غروب

و چراغی که تو را ، از شب متروک دلم دور کند. . . می ترسم .

من صبورم اما . . .

آه . . . اين بغض گران صبر نمی داند چيست !!!!
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
برایت می نویسم که یادت نرود

که انگار بعضی حرف ها را هر قدر هم که تکرار کنی


باز در فاصله ها گم می شوند


و نمی رسند به جایی که باید !


بنویسم که دارم عادت می کنم


به این کوه ها و جنگل ها و ابرها و خاک و هوایی که نشسته اند بین ما ...


که انگار عادت کرده ایم به نبودن آن یکی


و خودمان هم هنوز باورمان نشده است


که گهگاه دلمان


و شاید فقط دلم


برای همدیگر


و شاید فقط برای تو


تنگ می شود
!

و عادت کردن دارد همان حرف اول تکراری شدن می شود ...
!
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
خاطرات عشق‌مان در زمستان از خاطرم مي‌گذرد ،

و آرزو مي‌کنم

باران در ديار ديگري ببارد

و برف در شهري دور .. ...

آرزو مي‌کنم خدا

زمستان را از تقويم خود پاک کند!

نمي‌دانم چگونه

زمستان‌ها را بي‌تو تاب بياورم.!..
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی با تو آشنا شدم؛ درخت مهربانیت آنقدر بلند بود

که هرچه بالا رفتم آخرش را ندیدم.

معجون زیبایت آنقدر شیرین بود که هر چه نوشیدم نتوانستم
...
تمامش کنم.

و دریای عشقت آنقدر وسیع بود

که هرچه شنا کردم نتوانستم آخرش را ببینم

و سرانجام در آن غرق شدم....
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه فرقی می کند من عاشق تو باشم یا تو عاشق من ، چه فرقی می کند رنگین کمان از کدام سمت آسمان آغاز می شود ، فرق آن موقعی است که من عاشق تو باشم و تو نباشی ...
 

Reyhana.A

کاربر بیش فعال
تلنبار خاطرات خاک گرفته ام را


اگر می خواهی جستجو کنی


به حتم در میان پستو های بی حوصلگی ام می یابی


اما بی محابا در نزن که گرد دلم


تا ابد به سرفه ات می اندازد


و عزای سیاه پوشش به گریه ات!


آرام که آمدی


اول از آینه تنهایی بپرس از کدام سو


آنگاه به نرمی قدم بردار


که ناگزیر تخته های زوار در رفته روحم


پای برهنه ات را خراش نیندازد


به گمانم جایی برای تکیه کردن نیست


تنها شانه های پوشالی مترسک خنده هایم


که آن هم استراحت گاه ناامنی است


آخر بارها هجوم سخت کلاغ های سیاه را دیده است


تصمیم با خودت ...


هنوز هم جستجوی خاطراتم را در سر می پرورانی؟
 

Reyhana.A

کاربر بیش فعال
برای تو می نویسم
برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست
برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست
برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است
برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی
برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی
برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است
تو را دوست دارم
نگاهت را کلامت را وآغوش مهربانت را
تو را دوست دارم به اندازه ی تمام رنگ های زیبا ی دنیا
نه کم است
به اندازه ی تمام زیبایی های دنیا
نه باز هم کم است
تو را به اندازه ی تمام دنیا دوست دارم
من تو را در تک تک ذرات وجودم لمس کردم
در هر نفسم عطرت را حس کردم
و با هر ضربان قلبم عاشقانه تو را زندگی کردم
دیگر در پس کوچه های خاطراتت جستجویم نکن مرا نخواهی یافت
که من در تو محو شده ام
و چه در هم آمیختن زیبایی
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]زندگی ام [/FONT]
[FONT=&quot]از تولد تا [/FONT][FONT=&quot]. . .[/FONT]
[FONT=&quot]تو [/FONT]
[FONT=&quot]و از تو تا . . .[/FONT]
[FONT=&quot]نبودنت، [/FONT]
[FONT=&quot]به دو نیم شد[/FONT][FONT=&quot].[/FONT]
[FONT=&quot]زمین هیچگاه سراسر روشن نبوده است[/FONT][FONT=&quot].[/FONT]
[FONT=&quot]من با زمین می چرخم،[/FONT]
[FONT=&quot]یا زمین دیگر نمی چرخد،[/FONT]
[FONT=&quot]که روزهیچگاه بر نمی آید؟[/FONT]
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تو متوقف شده ای در نقطه ی مکان!
و من خارج از هر نمودار زمانی و مکانی
تنها به نقطه ی ناممکن وصل می اندیشم...
دیگر مرا نمیبینی؟
مرا که، قلبم به خاطر تو شکسته...

 

yassi66

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو را که لبخند می زنم
مات می کنی
هرچه هراس را از تنم
چشم هایت را که بگشایی
خواهی دید...
ریشه زده اند
دستانم
لابه لای گندم زاری
سیاه،سفید
باران که ببارد
تو در من تکرار می شوی
...
 

Arman K

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو كه نيستي...

تو كه نيستي...

خيلي وقته که به خوابم نمي ياي
تويي که تموم دنياي مني
ديگه شعراي منو نمي خوني
تويي که تنها دليل بودني
خيلي وقته که صداي پاي تو
اين سکوت کهنه رو نمي شکنه
بعد تو انگاري تنهايي داره
به دلم رنگ زمستون مي زنه

تو که نيستي آسمون واسه گلها
قطره باروني نمي باره ديگه
تو که نيستي مهربونيت ديگه نيست
تو شبهام هيچ کسي قصه نمي گه

نمي خوام باور کنم که تو دلت
واسه من جايي نداري مهربون
بسمه غربت تنگ اين قفس
پرامو ديگه به آتيش نکشون
نذار شونههام تو دست بي کسي
بي تو تا هميشه تنها بمونه
راز پر کشيدنو از اين قفس
غير تو آخه کسي نمي دونه

تو که نيستي آسمون واسه گلها
قطره باروني نمي باره ديگه
تو که نيستي مهربونيت ديگه نيست
تو شبهام هيچ کسي قصه نمي گه

خيلي وقته که به خوابم نمي ياي
تويي که تموم دنياي مني
ديگه شعراي منو نمي خوني
تويي که تنها دليل بودني
خيلي وقته که صداي پاي تو
اين سکوت کهنه رو نمي شکنه
بعد تو انگاري تنهايي داره
به دلم رنگ زمستون مي زنه

تو که نيستي آسمون واسه گلها
قطره باروني نمي باره ديگه
تو که نيستي مهربونيت ديگه نيست
تو شبهام هيچ کسي قصه نمي گه
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
این رویا مال من است
مالِ خودِ خودم
آن را خیال پردازی هم کرده ام.
خیالاتی شده بودم که
موهایم پریشان و افسرده اند
بعد عشقی حقیقی آمد و
آن را شانه زد.
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز

دیرگاهیست
بالهایمان را آویخته ایم به جالباسی
عادت کرده ایم به زمین
زمین جای گرم و نرمیست
چه خیال اگر چشمهایمان را خواب
چه خیال اگر دلهایمان را آب برده است!
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
چرا مرا همیشه در ته دریا نگاه میداری؟
من سردم است ..
من سردم است و از گوشواره های صدف بیزارم ..
"فروغ"
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
اي سراپا همه خوبي،
تك وتنها به تو مي انديشم.
همه وقت
همه جا
من به هر حال كه باشم به تو مي انديشم.
تو بدان اين را، تنها تو بدان!

[FONT=&quot][/FONT]
 

rozmary3000

اخراجی موقت
اي سراپا همه خوبي،
تك وتنها به تو مي انديشم.
همه وقت
همه جا
من به هر حال كه باشم به تو مي انديشم.
تو بدان اين را، تنها تو بدان!

[FONT=&quot][/FONT]

با سلام

اگر باز هم تنهایی سری به این تاپیک بزنید
در مورد تیم تراختور
http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/268900-توجه-توجه-توجه-آیا-تراختور-خوب-بازی-نکرد-یا-.................
 

yassi66

عضو جدید
کاربر ممتاز
می دانی از وقتی که رفته ای
دیگر ترانه به سراغم نمی آید
دیگر قلم در دستم به شعر نمی رود
دیگر شب ستاره باران نیست
من پشت پنجره یادت را گریه کردم
نیامدی و من باز تو را زمزمه کردم
شب میلادم همه نور پاشیدند
ولی من باز پنهانی تو را آرزو کردم
شب از نیمه گذشت و باز به یاد تو بیدارم
خسته شدم از بس با آئینه گفتگو کردم
نمی دانی . نمی دانی کجای شعر غمگین است
همین جا در همین لحظه که تو را آرزو کردم .................!
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]گاهي اوقات دلم ميخواهد : دقيقه هارو مچاله كنم و بگذارم در كيف پولم...[/FONT]
[FONT=&quot]درست در كنار اسكناسهاي پاره. بعد همينطور بايستم و...[/FONT]
[FONT=&quot]ثانيه شماري كنم تا... كسي جيبم را بزند...!!![/FONT]​
 

yassi66

عضو جدید
کاربر ممتاز
احساس می کنم قلبم در سینه آرامش ندارد برایت دلتنگم برایت بی قرارم
اما می ترسم بگویم دوستت دارم
می ترسم بگویم و دور تر شوی
حالا از همین فاصله ای که ایستاده ای
فقط می بینمت
می ترسم دور تر شوی و حتی سایه ات هم
دیگر گذارش به من نیافتد
و من بی تو تنها تر شوم
از اینجا که ایستاده ای
هر چند دوری ولی حس بودنت
از دور دیدنت هم آرامم می کند
می ترسم بگویم دوستت دارم
می ترسم بگویم ودور تر شوی
دلم برای تو تنگ شده
برای دیدارت نزدیک تر بیا
اما سوالی نپرس ... !
نگو تا نگویم
دلتنگم و و همیشه جای تو خالی ... !
می دانی بهار که می آید به بهانه میلادت
دل دله هایم بیشتر می شود
آخر بهار بهانه خوبی برای عاشق شدن
نو شدن . دوباره شدن است
می دانم که تو با هر بهار نو می شوی
می ترسم هر سال بهار که می آید و
تو نو می شوی
آنقدر در خاطراتت کمرنگ شوم
که به خاطر نیاوری ام
می ترسم بگویم دوستت دارم
و تو دورتر شوی
کمی نزدیک تر بیا
فقط کمی ...
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نزدیک يک سال اين‌جا نبوده‌ای
می ترسيدی بيايي.
وقتی آمدی، تهیا، اول با لابه‌ و بعد
پشت پازنان انتقام گرفت
و خودسرانه خواست
که کفاره‌ی حضورت را با حضورت بدهی
اين‌جا همه‌چيز با تو سر جنگ دارد
کف پوش، بته‌ی آتش زن، مگس‌های مرده
کپک نان، سرکه‌ی بد مزه‌ی گچ‌های ريخته
کهر لکه‌ها و پوست سفت هوا
تف عنکبوت‌هايی که در کنج‌ها کمين کرده‌اند
و زير همه‌ی اين‌ها، سکوت
جايی که ماه فقط روزها می‌تابد.
در این ميانه اما، ناگاه
(با قطعيت یک عمر
زندگی بی رحم، معمولی و مرموز)
فنجان قهوه‌ای را می‌بينی
که لب‌های دختری که تو را ترک کرد،
آن را لک کرده‌است.


ولادیمیر هولان
 

Arman K

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی وقتها ...
خيلی جاها...
دلت تنگ می شه،ولی نمی شه!! ...
گاهی وقتها...
خيلی حرفها...
دلت می خواد بگه،ولی نمی شه!! ...
خیلی وقتها...
بعضی حرفها...
تو دلت می مونه و سنگ می شه!!...
خیلی وقتها...
بعضی اشکها...
تو چشمت می مونه و یخ می شه!!...
خیلی وقتها...
بعضی جاها...
می خوای باشی، ولی نمی شه!!...
همش واسه اینه که:
خیلی وقتها، خیلی چیزها، اونجور نمی تونه بشه که باید باشه......(به همین راحتی ! جوابش ساده بود نه؟؟!!)
 

Similar threads

بالا