مشاعرۀ سنّتی

YAALIASGHAR

عضو جدید
در بارش تیغ و تیر سقا می رفت
بی دست.بدون چشم. اما. می رفت
امید هزار ماهی کوچک بود...
مشکی که به روی دوش دریا می رفت
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
تو چون رفتی به سلطان خیالت، ملک دل دادم

غرض از چشم اگر رفتی، نخواهی رفت از یادم
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
ما همانیم که بودیم و محبت باقیست

ترک صحبت نکند دل که به مهر آکندند
 

banoo12

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل از ما برد و روی از ما نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
در چمن هر ورقی دفتر و حالی دگر است

حیف باشد که ز حالِ همه غافل باشی
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا کس نمی زند در مهمانسرای دوست
یا می زند و در به رخ اش وا نمی شود
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ديده از چشمان من پنهان نمود
از نگاهم رازها فهميد و رفت


 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین
آبروداری کن ای زاهد مسلمانی بس است
 

island1991

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین
آبروداری کن ای زاهد مسلمانی بس است

سلام..


تب کشاند آن تازه گل را بر سر بالین من

بعد از این تا زنده باشم حلقه در گوش تبم...
 

عطار

عضو جدید
کاربر ممتاز
یارب به که شاید گفت این نکته که در عالم

رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
 

عطار

عضو جدید
کاربر ممتاز
یارم به یک لا پیرهن خوابیده زیر نسترن

ترسم که بوی نسترن مست است و هشیارش کند
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا