مشاعرۀ سنّتی

fatemeh-r

عضو جدید
یک دوروزی صبرکن ای جان برلب آمده
زآنکه خواهم درحضوردوست بسپارم تورا
 

banoo12

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر دشنام فرمایی وگر نفرین ثنا گویم
جواب تلخ می زیبد لب لعل شکر خا را
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای که از یار نشان می طلبی یار کجاست
همه یارند ولی یار وفا دار کجاست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تا شمع تو افروخته پروانه شدم
با صبر ز دیدن تو بیگانه شدم
در روی تو بیقرار شد مردم چشم
یعنی که پری دیدم و دیوانه شدم
 

ranalean

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مرا گناه نباشد نظر به روی جوانان

که پیر داند مقدار روزگار جوانی
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
 

raha

مدیر بازنشسته
افسوس كه انچه برده ام باختنی ست
بشناخته ها تمام نشناختنی ست
برداشته ام هر انچه بايد بگذشت
بگذاشته ام هر انچه برداشتنی ست ...
 
  • Like
واکنش ها: mut

mut

عضو جدید
افسوس كه انچه برده ام باختنی ست
بشناخته ها تمام نشناختنی ست
برداشته ام هر انچه بايد بگذشت
بگذاشته ام هر انچه برداشتنی ست ...

تو را کوچیدن از این خاک ،دل بر کندن از جان است
تو را با برگ برگ این چمن ،پیوند پنهان است ...
 
  • Like
واکنش ها: oli

oli

عضو جدید
تا راه قلندری نپوشی نشود
رخساره به خون دل نشویی نشود
سودا چه پزی تا که چو دل سوختگان
آزاد به ترک خود نگویی نشود
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
 
  • Like
واکنش ها: oli

oli

عضو جدید
این غافله ی عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد

ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد
 

banoo12

عضو جدید
کاربر ممتاز
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس
کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد
که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس
 

oli

عضو جدید
یک نان به دو روز اگر بود حاصل مرد
از کوزه شکسته ای دمی آبی سرد
مامور کم از خودی چرا باید بود
یا خدمت چون خودی چرا باید کرد
 

oli

عضو جدید
هیچ کس نیست که در کوی تو اش کاری نیست

هرکس آنجا به طریق هوسی می آید
 

مهندس شکوفه

عضو جدید
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید شب هجران تو یا نه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر آن کو خاطر مجموع و يار نازنين دارد
سعادت همدم او گشت و دولت همنشين دارد
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما را ز خيال تو چه پرواي شراب است
خم گو سر خود گير که خمخانه خراب است
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تاب بنفشه مي‌دهد طره مشک ساي تو
پرده غنچه مي‌درد خنده دلگشاي تو
 

banoo12

عضو جدید
کاربر ممتاز
واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزید
من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود؟
 

nichol

عضو جدید
در شان من به درد کشی ظن بد مبر
کالوده گشت جامه ولی پاک دامنم
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم آن عاشق عشقت که جز این کار ندارم
که بر آن کس که نه عاشق بجز انکار ندارم​
 

nichol

عضو جدید
ما را زخیال تو چه پروای شراب است
خم گو سر خود گیر که خم خانه خراب است
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا