farshid618524
عضو جدید
نيست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه كنم حرف دگر ياد ندادم استاد
چه كنم حرف دگر ياد ندادم استاد
دل او ز کژی به جای آورید***چنان کرد نوذر که او رای دیدنيست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه كنم حرف دگر ياد ندادم استاد
دو چشمش بسان دو نرگس به باغ***مژه تیرگی برده از پر زاغدل او ز کژی به جای آورید***چنان کرد نوذر که او رای دید
دو چشمش بسان دو نرگس به باغ***مژه تیرگی برده از پر زاغ
در رفتن جان از بدن گويند هر نوعي سخن
من خود خود به چشم خويشتن ديدم كه جانم مي رود
دل سرا پرده ی محبت اوست ...دیده ایینه دار طلعت اوستمن مانده ام مهجور از او بيچاره و رنجور از او
گويي كه نيشي دور از او در استخوانم مي رود
تا اونجا که من یادمه میگفتن:دردیست درد عشق که هیچش کناره نیست آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست
یاران همنشین همه از هم جدا شدند .......... ماییم و استانه ی دولت پناه تویاری انست که زهر از قبلش نوش کنی
نه چو رنجی رسدت یار فراموش کنی
تو چو مه نهان به ابری ، به برآی تا ببینم
همه آن غزال چشمان که تو در پناه داری ...
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |