آیاتای
عضو جدید
تا جرعه ای ز خون دلم نوش می کنیرخ عرضه کنیم، گوی: این زر سره نیست
جان پیش کشیم، گوی، گوهر سره نیست
دل نپسندی، که مایهی ناسره است
هر مایه که قلب است عجب گر سره نیست!
مستانه عهد خویش فراموش می کنی
آن شمع مهر را که به جان برفروختم
از باد قهر یکسره خاموش می کنی