مشاعرۀ سنّتی

[بارانی]

دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست

 

[floe]

ترسا بچه‌ای ناگه قصد دل و جانم کرد

سودای سر زلفش رسوای جهانم کرد

 

[Medical_eng87]

ترسا بچه‌ای ناگه قصد دل و جانم کرد

سودای سر زلفش رسوای جهانم کرد

[FONT=&quot]دل چون شکسته سازم ز گذشته‌های شیرین[/FONT][FONT=&quot]
چه ترانه‌های‌ محزون که به یادگار دارد [/FONT]

 

[floe]

دیوانه عشقت را جایی نظر افتادست
کانجا نتواند رفت اندیشه دانایی

 

[kachal63]

دیوانه عشقت را جایی نظر افتادست
کانجا نتواند رفت اندیشه دانایی

یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم
هرچند در این عهد خریدار ندارد

 

[يامين]

یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم
هرچند در این عهد خریدار ندارد

دل به دريا زدم و دست از جان شسته بودم كه
ناگهان طوفان گردبادي به گردنم انداخت
ديدم انگار دار نزديك است

قاب عكس تو را بغل كردم
مژه هايم به هم گره خوردند
بغض سربسته اي ترك برداشت
لحظه ي انفجار نزديك است

 

[bekhand_nazanin]

تو نیکی می کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز

 

[m2002k]

تو نیکی می کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز

ز بحر طبع تو امروز در معانی عشق

همه سفینه‌ی در می‌رود به دریا بار

​

 

[gh_engineer]

ز بحر طبع تو امروز در معانی عشق​

همه سفینه‌ی در می‌رود به دریا بار​

روزیست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد
ابر از رخ گلزار همی شوید گرد

 

[m2002k]

روزیست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد
ابر از رخ گلزار همی شوید گرد

دلم میل گل باغ ته دیره
درون سینه‌ام داغ ته دیره
بشم آلاله زاران لاله چینم
وینم آلاله هم داغ ته دیره

​

 

[floe]

هر که به سودای چون تو یار بپرداخت
همتش از بند روزگار بپرداخت

در غم تو سخت مشکل است صبوری
خاصه که عالم ز غم‌گسار بپرداخت

 

[Anooshe]

تویی که خوب تری زآفتاب و شکر خدا
که نیستم ز تو در روی آفتاب خجل

 

[floe]

لب لعل و خط مشکین چو آنش هست و اینش هست
بنازم دلبر خود را که حسنش آن و این دارد

 

[Anooshe]

دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی

 

[*زهره*]

یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت

 

[Medical_eng87]

یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت

[FONT=&quot]تا یکی قطره چشیدم منش از[/FONT][FONT=&quot] چشمه‌ی قاف[/FONT][FONT=&quot]
کوه در چشمه و دریا به سبو می‌بینم [/FONT]

 

[بارون]

ای كوه ... اي سراپا همه پند
از تو اين تجربه آموخته ام
نلرزد تنم از غرش ارابه سنگين زمان
و هراسي ندهم راه به دل از طوفان
كاه بودن ننگ است
كوه مي بايد بود
كوه مي بايد بود
كوه مي بايد بود...

 

[بارون]

شهیدی که برخاک می خفت
سرانگشت در خون خود می زد و می نوشت:
به امید پیروزی واقعی
نه در جنگ
که بر جنگ(قیصر امین پور)

 

[بارون]

رستني ها كم نيست
من و تو كم بوديم
خشك و پژمرده و تا روي زمين خم بوديم
گفتني ها كم نيست
من و تو كم گفتيم
مثل هزيان دم مرگ، از آغاز چنين درهم و بر هم گفتيم
ديدني ها كم نيست
من و تو كم بوديم
بي سبب از پائيز جاي ميلاد اقاقي ها را پرسيديم
چيدني ها كم نيست
من و تو كم چيديم
وقت گل دادن عشق روي دار قالي، بي سبب حتي پرتاب گل سرخي را ترسيديم
خواندنيها كم نيست
من و تو كم خوانديم
من و تو ساده ترين شكل سرودن را در معبر باد، با دهاني بسته وامانديم
من و تو كم بوديم، من و تو اما در ميدانها اينك اندازه ما مي روييم
ما به اندازه ما مي بينيم
ما به اندازه ما مي چينيم
ما به اندازه ما مي روئيم
ما به اندازه ما مي گوئيم
من و تو كم نه كه با يك شب بي رحم و گل و مريم و بيداري شبنم باشيم
من و تو خم نه و در هم نه و كم هم نه كه مي بايد با هم باشيم
من و تو حق داريم در شب اين جنبش نبض آدم باشيم
من و تو حق داريم كه به اندازه ما هم شده با هم باشيم
من و تو حق داريم كه به اندازه ما هم شده با هم باشيم
گفتني هـــــــــــــــــــــــــــــــا كم نيســــــــــــــــــــــــــــت...

 

[secret_f]

تو هم در آینه حیران حسن خویشتنی
زمانه ایست که هرکس به خود گرفتار است

 

[*زهره*]

تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام
شمه ای از نفخات نفس یار بیار

 

[بارون]

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]مي روم خسته افسرده وزار[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] [/FONT][FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]سوي منزگه ويرانه ي خويش[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]به مي برم از شهر شما [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]دل شوريده وديوانه ي خويش[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]مي برم تا كه در آن نقطه ي دور [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]شستشويش دهم از رنگ نگاه[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]شستشويش دهم از لكه ي عشق[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]زين همه خواهش بي جا تباه[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]مي برم تا ز تو دورش سازم [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]زتو ،اي جلوه ي اميد محال [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]مي برم زنده بگورش سازم[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]تا از اين پس نكند ياد وصال [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]ناله مي لرزد ،مي رقصد اشك[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]آه،بگذار بگريزم من [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]ازتو ، اي چشمه ي جوشان گناه[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]شايد آن به كه بپرهيزم من [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]بخدا غنچه ي شادي بودم [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]دست عشق آمد واز شاخم چيد [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]شعله ي آه شدم ،صد افسوس[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]كه لبم باز بر آن لب نرسيد[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]عاقبت بند سفر پايم بست [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]مي روم ،خنده به لب ، خونين دل [/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]مي روم از دل من دست بدار[/FONT]​

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]اي اميد عبث بي حاصل[/FONT] (فروغ فرخزاد)​

 

[floe]

روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست

می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست


نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت

وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست

 

[m2002k]

تا با تو ز هستي تو هستي باقيست
ايمن منشين كه بت‌پرستي باقيست
گيرم بت پندار شكستي آخر
آن بت كه ز پندار پرستي باقيست

​

 

[azadeh_arch _eng]

تا خيالت به سرم ميزنه گريم ميگيره
اروم اروم دل تنگم داره بي تو ميميره

 

[floe]

هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند

بر آتش تو بجز جان او سپند مباد

 

[m2002k]

در عشق تو عقل ذوفنون میخسبد
مشتاق در آتش درون میخسبد
بی‌دیده و دل اگر نخسبم چه عجب
خون گشته مرا دو دیده چون میخسبد

​

 

[kachal63]

دارم از زلف تو اسباب پریشانی جمع
ای سر زلف تو مجموع پریشانی ها

 

[azadeh_arch _eng]

از ان زمان كه ارزو چو نقشي از سراب شد
تمام ارزوي دل سوال بي جواب شد
نه رفته كام تشنه اي به جستحوي چشمه ها
خطوط نقش زندگي چو نقشه اي بر اب شد

 

[m2002k]

در زلف چون كمندش اي دل مپيچ كان‌جا
سرها بريده بيني، بي‌جرم و بي‌جنايت


​