بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

Civil Boy

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام
سلام به همه دوستان کرسی نشین:gol:
حالتون چطوره؟
سلام محمد صادق
خوبي؟

بچه ها منم برم ..
درسام رو هواست ..
اسپارو چون قصه ات مثه قصه من بود یه شب دیگه مهلت نفس کشیدن داری .ارتش ما رو دیدی؟
شب همه خوش .

شبت خوش خواباي خوب خوب ببيني
 

Sparrow

مدیر تالار مهندسی هوافضا
مدیر تالار
الان تو با تفنگ پلاستیکیت ما رو ترور کردی!؟!!یه چیز یادت نرفته؟!!من گفته بودم ما نساجی ها جلیقه ضد گلوله می سازیم نه؟!!

برادران، بیایید تا بر سر کار و کاشانه خود برویم و این جماعت نسوان را بر حال خود رها کنیم!
:thumbsup2:
تکبیر!

لابد با میل بافتنی هم جلیقه ضد گلوله می سازید! :biggrin:
 

Sparrow

مدیر تالار مهندسی هوافضا
مدیر تالار
رفقا، من میرم بخوابم.فکر کنم خوابم غزه باشه!
یا علی
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
برادران، بیایید تا بر سر کار و کاشانه خود برویم و این جماعت نسوان را بر حال خود رها کنیم!
:thumbsup2:
تکبیر!

لابد با میل بافتنی هم جلیقه ضد گلوله می سازید! :biggrin:
نه اسپرو جان!!با الیاف HIGH PERFORMANCE از نوع کولار و پلی اتیلن!!البته خب میگم شما ولی در این زمینه تخصص نداری باید فقط تایید کنی!!:thumbsup2::thumbsup2:
 

King Paker

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچ کس نبود واسه کل؟
آرام امشب چقد ساکت بودی... هیچ صدایی ازت در نیومد... حسابی پودر شدی :دی

ما رفتیم بخوابیم
شب خوش:gol:
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
سلام محمدصادق جان.ببخشید یادم رفت جوابت رو بدم!!:lol:

پاکر تو معلومه کجایی؟یه سلام دادی و دیدی هوا پسه رفتی نه؟؟تو کمد بودی؟
بابا من که یکی در میون پست دادم!!کف کردم انقدر پست دادم!!!:eek::surprised::surprised:
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اگه سبزم اگه جنگل اگه ماهی اگه دریا
اگه اسمم همه جا هست روی لبها تو کتابا
اگه رودم رود گنگم مثل مریم اگه پاک
اگه نوری به صلیبم اگه گنجی زیر خاک
واسه تو قد یه بر گم پیش تو راضی به مر گم
شب بر همه شب کرسی نشینان خوش
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
اگه سبزم اگه جنگل اگه ماهی اگه دریا
اگه اسمم همه جا هست روی لبها تو کتابا
اگه رودم رود گنگم مثل مریم اگه پاک
اگه نوری به صلیبم اگه گنجی زیر خاک
واسه تو قد یه بر گم پیش تو راضی به مر گم
شب بر همه شب کرسی نشینان خوش
سلام محسن!!تو چرا همیشه دیر میای؟!!همه رفتن که!!:surprised:
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها منم برم ..
درسام رو هواست ..
اسپارو چون قصه ات مثه قصه من بود یه شب دیگه مهلت نفس کشیدن داری .ارتش ما رو دیدی؟
شب همه خوش .

هیچ کس نبود واسه کل؟
آرام امشب چقد ساکت بودی... هیچ صدایی ازت در نیومد... حسابی پودر شدی :دی

ما رفتیم بخوابیم
شب خوش:gol:

شب هر دوتاییتون بخیر و خوشی :gol:
شب آرومی داشته باشین:gol:
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه سبزم اگه جنگل اگه ماهی اگه دریا
اگه اسمم همه جا هست روی لبها تو کتابا
اگه رودم رود گنگم مثل مریم اگه پاک
اگه نوری به صلیبم اگه گنجی زیر خاک
واسه تو قد یه بر گم پیش تو راضی به مر گم
شب بر همه شب کرسی نشینان خوش

سلام محسن جان
خوبی؟
سلامتی؟
چه خبرا؟
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
محسن خان هم که اومد ..ایول ولی دیر اومدی چرا پسر ...خوش باشید همه دوستان عزیزم ..و کسانی که امروز باهاشون آشنا شدم ...شب همگیتون خوش .....
معصوم خان!!
من که کلی از آشناییتون خوشحال شدم!!!خائن تپل شیکمو!!به یه چایی ما رو فروختی!!باشه!!مادی!!:D:D
خوابای پفکی ببینی معصوم جونم.:gol:
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام محسن جان
خوبی؟
سلامتی؟
چه خبرا؟
سلام صادق جان خوبی نبودی کجا بودی
محسن خان هم که اومد ..ایول ولی دیر اومدی چرا پسر ...خوش باشید همه دوستان عزیزم ..و کسانی که امروز باهاشون آشنا شدم ...شب همگیتون خوش .....
بیاد اومدن ما رفتن شما من همیشه دیر میام چکار کنم دیگه
شبت بخیر معصوم
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
سلام صادق جان خوبی نبودی کجا بودی

بیاد اومدن ما رفتن شما من همیشه دیر میام چکار کنم دیگه
شبت بخیر معصوم

این محسن رو اگه سوال بارون نکنی سوال بارونت می کنه!!بیا!!محمدصادق بیا جوابگو باش!!یه شب یادم رفت سوال پیچش کنم ها!!
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
محسن خان هم که اومد ..ایول ولی دیر اومدی چرا پسر ...خوش باشید همه دوستان عزیزم ..و کسانی که امروز باهاشون آشنا شدم ...شب همگیتون خوش .....

شبتون بخیر و خوشی جناب جاسوس دوجانبه :gol:
پس منم بشناس عزیز، اینجا من تو سنگر پسرا مسئول نیروهای انسانیه تازه واردم. :D
طبق تحقیقات من شما به دلیل داشتن روابط مشکوک با دشمن صلاحیت موندن تو این سنگر رو ندارید :D
خب پس، سرباز وسایلتو جمع کن و تا نظرم عوض نشده ... :D
شبت بخیر و خوشی :gol:
خوابای خوب خوب ببینی :gol:
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام صادق جان خوبی نبودی کجا بودی

بیاد اومدن ما رفتن شما من همیشه دیر میام چکار کنم دیگه
شبت بخیر معصوم

راستش آقا محسن، درگیر این امتحانایی هستم که از در و دیوار میبارن.
شما به بزرگیه خودت ببخشید دیگه:gol:
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
بچه ها من نمی دونم تازگی ها چرا یه جوری شدم!!:cry::cry:
کمک!!یه چند وقته به شدت همش دلم تخم مرغ می خواد!!هی میرم صبح ها عسلی می خورم!!سرخ می کنم!!هی می خورم ها!!ولی بازم دلم میخواد!!مثل الان!!وای وای!!اصلا مزه ش میاد توی دهنم!!دلم می خواد بدوم به سمت یخچال!!:cry: نکنه دارم میمیرم:question::surprised::cry:
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
من قصه بلت نیستم چه/اما ببخشیدااااا میشه سهم اجیل منو بدین:w12:

سلام به فاطمه خانوم عزیز و تازه وارد
حالتون چطوره؟
قرار نیست هر کی زیر کرسی بیاد که قصه بلد باشه، اینجا اکثرا فقط شنوندن، یکیش هم همین آرامش خانوم، که البته نه فقط شنوندس، خورنده خوبی هم هست، از مغز آدمیزاد گرفته تااااااااااااااااااااااااا آجیل و ... :D
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
فاطمه جان یه سر میری 3 صفحه عقب تر؟؟یه داستان بلند گذاشتم ببین من شنونده هستم یا محمدصادق!!!!:thumbsup2::thumbsup2:
ضایع شدی بدفرم!!
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام به محسن جان
خوبي؟
سلام محمد حسین جانمن خوبم ممنون
این محسن رو اگه سوال بارون نکنی سوال بارونت می کنه!!بیا!!محمدصادق بیا جوابگو باش!!یه شب یادم رفت سوال پیچش کنم ها!!
کدوم شب
راستش آقا محسن، درگیر این امتحانایی هستم که از در و دیوار میبارن.
شما به بزرگیه خودت ببخشید دیگه:gol:
خواهش می کنم من که باشم که ببخشم
بچه ها من نمی دونم تازگی ها چرا یه جوری شدم!!:cry::cry:
کمک!!یه چند وقته به شدت همش دلم تخم مرغ می خواد!!هی میرم صبح ها عسلی می خورم!!سرخ می کنم!!هی می خورم ها!!ولی بازم دلم میخواد!!مثل الان!!وای وای!!اصلا مزه ش میاد توی دهنم!!دلم می خواد بدوم به سمت یخچال!!:cry: نکنه دارم میمیرم:question::surprised::cry:
خدارو شکر که تخمشو می خوای خودشو نمی خوای وگرنه بابات میباست مرغداری بزنه
فک کنم کلسترولت پاینه بخور بد نیست
خدا نکنه ما که ازاین شانس ها نداریم
 

Civil Boy

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بچه ها من نمی دونم تازگی ها چرا یه جوری شدم!!:cry::cry:
کمک!!یه چند وقته به شدت همش دلم تخم مرغ می خواد!!هی میرم صبح ها عسلی می خورم!!سرخ می کنم!!هی می خورم ها!!ولی بازم دلم میخواد!!مثل الان!!وای وای!!اصلا مزه ش میاد توی دهنم!!دلم می خواد بدوم به سمت یخچال!!:cry: نکنه دارم میمیرم:question::surprised::cry:
بخاطر تخم مرغ
تو هم بامزه شدي ها:biggrin::biggrin:
فكر كنم وقت خوابت رسيده
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
پادشاهی که یک کشور بزرگ را حکومت می کرد، باز هم از زندگی خود راضی نبود؛

اما خود نیز علت را نمی دانست
.
روزی پادشاه در کاخ امپراتوری قدم می زد. هنگامی که از آشپزخانه عبور می کرد، صدای ترانه ای را شنید


.
به دنبال صدا، پادشاه متوجه یک آشپز شد که روی صورتش برق سعادت و شادی دیده می شد


.
پادشاه بسیار تعجب کرد و از آشپز پرسید: ‘چرا اینقدر شاد هستی؟



آشپز جواب داد: ‘قربان، من فقط یک آشپز هستم، اما تلاش می کنم تا همسر و بچه ام را شاد کنم


.
ما خانه ای حصیری تهیه کرده ایم و به اندازه کافی خوراک و پوشاک داریم


.
بدین سبب من راضی و خوشحال هستم


…’
پس از شنیدن سخن آشپز، پادشاه با نخست وزیر در این مورد صحبت کرد


.
نخست وزیر به پادشاه گفت : ‘قربان، این آشپز هنوز عضو گروه 99 نیست


!!!
اگر او به این گروه نپیوندد، نشانگر آن است که مرد خوشبینی است


.’
پادشاه با تعجب پرسید: ‘گروه 99 چیست؟؟؟



نخست وزیر جواب داد: ‘اگر می خواهید بدانید که گروه 99 چیست،
باید این کار را انجام دهید: یک کیسه با 99 سکه طلا در مقابل در خانه آشپز بگذارید.
به زودی خواهید فهمید که گروه 99 چیست


!!!’
پادشاه بر اساس حرف های نخست وزیر فرمان داد یک کیسه با 99 سکه طلا را در مقابل در خانه آشپز قرار دهند


..
آشپز پس از انجام کارها به خانه باز گشت و در مقابل در کیسه را دید. با تعجب کیسه را به اتاق برد و باز کرد


.
با دیدن سکه های طلایی ابتدا متعجب شد و سپس از شادی آشفته و شوریده گشت


.
آشپز سکه های طلایی را روی میز گذاشت و آنها را شمرد. 99 سکه؟؟؟
آشپز فکر کرد اشتباهی رخ داده است. بارها طلاها را شمرد؛ ولی واقعاً 99 سکه بود!!!
او تعجب کرد که چرا تنها 99 سکه است و 100 سکه نیست


!!!
فکر کرد که یک سکه دیگر کجاست و شروع به جستجوی سکه صدم کرد. اتاق ها و حتی حیاط را زیر و رو کرد؛
اما خسته و کوفته و ناامید به این کار خاتمه داد!!!
آشپز بسیار دل شکسته شد و تصمیم گرفت از فردا بسیار تلاش کند تا یک سکه طلایی دیگر بدست آورد
و ثروت خود را هر چه زودتر به یکصد سکه طلا برساند.
تا دیروقت کار کرد. به همین دلیل صبح روز بعد دیرتر از خواب بیدار شد و از همسر و فرزندش انتقاد کرد
که چرا وی را بیدار نکرده اند!!! آشپز دیگر مانند گذشته خوشحال نبود و آواز هم نمی خواند؛
او فقط تا حد توان کار می کرد!!!
پادشاه نمی دانست که چرا این کیسه چنین بلایی برسر آشپز آورده است و علت را از نخست وزیر پرسید


.
نخست وزیر جواب داد: ‘قربان، حالا این آشپز رسماً به عضویت گروه 99 درآمد


!!!
اعضای گروه 99 چنین افرادی هستند: آنان زیاد دارند اما راضی نیستند


.

 

Similar threads

بالا