یکی به من کمک کنه

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام به همگی

لطفا هر کسی که میتونه کمکم بکنه و یه راه حل پیدا بکنه

چه طوری میشه به شخصی که دچار افسردگی شده کمک کرد؟

چه طوری میتونم خوشحالش کنم؟

چه طوری میتونم کمک کتم بهش که انرژی منفی را از خودش دور بکنه و به چیز های مثبت فکر بکنه؟
 

thamin

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب باهاش صحبت کن ببین مشکل اصلیش چیه ، بعد با توجه به مشکلی داره بهش راه حل بده
البته اون باید خیلی رو راست باشه باهات تا بتونی بهش کمک کنی

این کتابی که دوستمون گفت هم خیلی خوبه ، البته برای شروع

افسردگی یه فکر که وجود خارجی نداره ، یعنی ناشی ار فکر های پریشانه ، همون طور که فکرای بد و پریشان میتونه آدم رو ناراحت و کسل و نا امین کنه ، پس فکرای خوب هم میتونه آدم رو خوشحال کنه و امید بده
بهتره به چیزای خوب تو زندگی فکر کنه ، و چیزای خوبی که داره
ورزش هم خوبه
 

Mute

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه اون میتونه مشکل خودشو حل کنه...نه شما میتونی بهش کمک کنی.

ببرش پیش یه روانپزشک،اون اول چند تا قرص میده بهش بعد معرفیش میکنه به یه روانشناس برای ادامه درمان.

شما هم بهتره زیاد پیشش نرین چون روی شما هم میتونه تاثیر منفی داشته باشه.
 

shabnam...

عضو جدید
کاربر ممتاز
با راه حل دوستان موافقیمممممم
روانشناس قرص مسافرت از این کارا
اصن ادمایه افسرده بیماریشون واگیرداره!!!
 

همتا خانوم

عضو جدید
با سلام
بشین باهاش صحبت کن
مشکلشو ریشه یابی کن اول
بعدشم اگه مطمئن شدی افسرده شده حتما ببرش پیش یه روانپزشک که بهش دارو بده چون ادمی که افسرده میشه ترشحات هورمونیش بهم میریزه
با این قرصا ترشحات هورمونیش تنظیم میشه
 

infrequent

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
اگه براتون ممکنه و قدرتشو دارید که نه تنها تحت تاثیر قرار نگیرید بلکه با حوصله به حرفاش گوش کنید.
ناراحتیش درد و رنجش و مشکلش رو گوش کنید و کمکش کنید....
انرژی مثبت بدید و از اون غصه ها دورش کنید و به محیطی ببریدش که پر از انرژی باشه افکارشو دور کنه از اون مسائل....
اگه در توان خودتون نمبینید که باهاش هم صحبتی کنید من فکر میکنم روانشناس بهتر از روانپزشکه چرا که روانشناس با صحبت سعی میکنه روانشو آروم کنه و مشکلو حل کنه.
بهتر از اینه که دارو های آرام بخش بخوره و چیزی عوض نشه.....
البته من فقط در حدی که میدونستم و شنیدم گفتم شاید دوستان بهتر میدونن....
امیدوارم که حالشون هر چه زودتر خوب بشه و بتونید به بهترین شکل کمکشون کنید ....
 

همتا خانوم

عضو جدید
سلام
اگه براتون ممکنه و قدرتشو دارید که نه تنها تحت تاثیر قرار نگیرید بلکه با حوصله به حرفاش گوش کنید.
ناراحتیش درد و رنجش و مشکلش رو گوش کنید و کمکش کنید....
انرژی مثبت بدید و از اون غصه ها دورش کنید و به محیطی ببریدش که پر از انرژی باشه افکارشو دور کنه از اون مسائل....
اگه در توان خودتون نمبینید که باهاش هم صحبتی کنید من فکر میکنم روانشناس بهتر از روانپزشکه چرا که روانشناس با صحبت سعی میکنه روانشو آروم کنه و مشکلو حل کنه.
بهتر از اینه که دارو های آرام بخش بخوره و چیزی عوض نشه.....
البته من فقط در حدی که میدونستم و شنیدم گفتم شاید دوستان بهتر میدونن....
امیدوارم که حالشون هر چه زودتر خوب بشه و بتونید به بهترین شکل کمکشون کنید ....

سلام دوستم
وقتی بره پیش روانپزشک قبلش یه روانشناس هستش که ویزیتش میکنه بعد میفرستتش پیش روانپزشک
 

kayvan90

عضو جدید
بايد ديد دليل افسردگي چيه نوع افسردگي چيه........بايد ديد فضاي خانوادگيش چطوره روابط با دوستان و افراد خانوادش..........بايد ديد چه نگاهي به خودش داره ديگران رو چطور ميبينه...........تمام اين اطلاعات بايد دقيق باشه بايد بررسي بشه تا راه حل درست داده بشه كه قطعا نياز به اطلاعات زيادي داره...........اما خوب شما ميتوني تنهاش نذاري....سعي كن دوروبرش باشي اگه تونستي فضاي خارج از خونه ببريش اما اگه امتنا كرد توي خونه سعي به شاد كردنش داشته باشي كار با گل رو توصيه ميكنم.(همون گل بازي).........رسيدگي به گل و گياهي كه توي منزل هست........گوش دادن به آهنگهاي سنتي تركيبي(سنتور..ويولن و.......).....اما اصلا نبايد فرد مورد نظر متوجه حس ترحم بشه بايد تمام اين كارها رو كاملا عادي انجام بديد........و در آخر بايد بگم مراجه به يك دكتر روانشناس و بعد هم يك دكتر روانپزشك كارگشاست...........
 

IT Engineer2

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام به همگی

لطفا هر کسی که میتونه کمکم بکنه و یه راه حل پیدا بکنه

چه طوری میشه به شخصی که دچار افسردگی شده کمک کرد؟

چه طوری میتونم خوشحالش کنم؟

چه طوری میتونم کمک کتم بهش که انرژی منفی را از خودش دور بکنه و به چیز های مثبت فکر بکنه؟
سلام
بهتر بود موردتون رو در تاپیک مربوط مطرح میکردید.

همین که با این شخص در ارتباط باشید و به عنوان یه فرد صمیمی بتونه به شما اطمینان کنه، نوعی کمک کردن هست.
برای خوشحال کردن از هر روشی میتونید استفاده کنید بستگی داره به اینکه چه موضوع یا کاری برای اون فرد افسرده جالب و شادی آفرین هست.
ذهنش رو با کارهای مثبت درگیر و انباشته کنید.
اما اگر میخواهید به طور عمیقتر به این فرد کمک کنید و مهمتر از همه اینکه توانائیش رو دارید؛ میتونید طی اوقاتی که با ایشون میگذرونید به دنبال ریشه افسردگی بگردید.
اینکه چه چیزی باعث به وجود آمدن افکار منفی و بد در ذهن شخص شده؟ یا دقیقا چه مواردی شخص رو آزار میده؟
اگر برای شما مقدور نیست بهتر هست از یک روانپزشک کمک بگیرید.
 

Miss World

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ببرش به گردش
باهاش زیاد هم صحبت باش
از خاطرات خوب و خنده دار حرف بزنید
بهشون بفهمونید که فقط شما نیستید که در شرایط بد بسر میبرید...اوضاع بدتر از طرف مقابلتونو براش توضیح بدید
با همین چند توصیه ساده حالشون رو به بهبود میره...ان شاا...
 

Mute

عضو جدید
کاربر ممتاز
ببرش به گردش
باهاش زیاد هم صحبت باش
از خاطرات خوب و خنده دار حرف بزنید
بهشون بفهمونید که فقط شما نیستید که در شرایط بد بسر میبرید...اوضاع بدتر از طرف مقابلتونو براش توضیح بدید
با همین چند توصیه ساده حالشون رو به بهبود میره...ان شاا...


این کارا بیشتر شبیه داروی مسکن عمل میکنه براش!!

یعنی برای یه مدت کوتاه،شاید غم و غصه رو از یادش ببره اما بعد از یه مدت دوباره افسردگیش برمیگرده!!

مشکل باید حل بشه نه این که فراموش بشه!!

باید ببرنش پیش یه روانشناس تا راه حل منطقی برای مشکلی که باعث افسردگیش شده رو پیدا کنن با مشورت هم.
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این کارا بیشتر شبیه داروی مسکن عمل میکنه براش!!

یعنی برای یه مدت کوتاه،شاید غم و غصه رو از یادش ببره اما بعد از یه مدت دوباره افسردگیش برمیگرده!!

مشکل باید حل بشه نه این که فراموش بشه!!

باید ببرنش پیش یه روانشناس تا راه حل منطقی برای مشکلی که باعث افسردگیش شده رو پیدا کنن با مشورت هم.

آخه مشکل اینکه پیش روان شناس نمیره
 

ssaarra

متخصص علوم دریایی
سلام به همگی

لطفا هر کسی که میتونه کمکم بکنه و یه راه حل پیدا بکنه

چه طوری میشه به شخصی که دچار افسردگی شده کمک کرد؟

چه طوری میتونم خوشحالش کنم؟

چه طوری میتونم کمک کتم بهش که انرژی منفی را از خودش دور بکنه و به چیز های مثبت فکر بکنه؟


قرص به کسی میدن که مشکل روحی حاد داره....
نه کسی که افسرده س
درسته افسردگی هم یه مشکل روحیه
ولی من فکر میکنم اول صحبت کردن میتونه کمکش کنه.....طرف باید با یه فرد قابل اعتماد مشکلش رو مطرح کنه
چون قاعدتاً بابت یه قضیه ای دچار این حالت شده....
از یه طرف دیگه آدم تا خودش نخواد از حالتی که دچارش شده نمیتونه خارج بشه
شما باید این خواستن رو در اون تقویت کنی ولی خودش به مرور هم میتونه مشکلش رو حل کنه.....
در آخر هم باید براش یه وقت مشاوره بگیرین البته منظورم مشاوره زبده هست
کسی که با مهارت بتونه درش انگیزه ایجاد کنه..... اگرم نمیره به اجبار باید ببریش ....;)
 
آخرین ویرایش:

Mute

عضو جدید
کاربر ممتاز
چون خودش معتقد که هیچ مشکلی نداره ولی علایمی که داره همه از علایم افسردگی ولی خودش قبول نداره

بهش ثابت کنید که مثل بقیه افراد نیست و آدم افسرده ایه.

بهش بگین که خیر خواهش هستین و میخواین کمکش کنین.

علائم افسردگی این ها هستن:

1.گوشه گیری

2.از چیزی خوشحال نشدن

3.هیجان زده نشدن

4.حساس بودن به هر چیزی و زود رنجی زیاد.

باید هر طور شده ببرینش پیش روانشناس تا وضعش بدتر از اینی که هست،نشده.
 

M.A777

عضو جدید
کاربر ممتاز
چون خودش معتقد که هیچ مشکلی نداره ولی علایمی که داره همه از علایم افسردگی ولی خودش قبول نداره
سلام...

حل افسردگی یک سوال خیلی کلی هست،من و دوستان اینجا،میتونیم کمکتون کنیم حتی بدون نیاز به روان پزشک،ولی باید یه مقدار اطلاعات به ما بدید...
سنش چقدره،تفریحاتش چیه،و از همه مهمتر چقدر به شما نزدیکه...
اگر پدرتون باشه،یه مسئلست،اگر نامزدتون باشه یه مسئله ی دیگه یا مثلا برادر یا خواهر 18-20سالتون باشه که یه مسئله ی دیگه ای هست...
باید یکمی شفاف سازی کنید تا بهترین راه حل رو به شما ارائه بدیم.
ولی کلی میگم که با افسردگی آشنایی پیدا کنید»

تعریف افسردگی:
طولانی مدت» مجموعه ای از افکار بهم گره خورده و به بن-بست و پوچی رسیده.و همینطور شک و شبهه های بسیار زیاد نسبت به اطرافیان یا جهان اطراف.
دوره ای» اتفاقاتی از زندگی که طبیعت زندگی هستند(و فرد افسرده این رو میدونه) ولی ماهیت اتفاق برای فرد افسرده،ناراحت کننده و زجرآوره.(مثال:مرگ عزیزان یا تنهایی طی مدت زمان طولانی)

برای حل افسردگی دوره ای،شما میتونید از روش های زیر استفاده کنید»
1»خارج کردن فرد از ذهنیت حال حاظر:
تفریحات یا صحبت ها یا وقت گذرونی ها بهترین گزینه واسه خارج کردن فرد افسرده از حالت افسردگی دوره ای هستند.
2»هدف دار کردن:
این افراد رو هدف دار کنید،برنامه ریزی های کلی زندگی،صحبت در مورد آینده و ازدواج و کار و مدرک و هر چیزی که ممکنه خوشایند باشه،فقط باعث بوجود اومدن هدف بشه.
اگر بتونید هدفی که همراه با عمل باشه بوجود بیارید (مثلا فلانی که افسردست در ذات خودش دوست داره مثلا گیتار بزنه،سعی کنید گیتار رو براش جور کنید) حتی اگر این هدف به درد آیندش نخوره،اینکارو انجام بدید.چون اون رو از بن-بست بیرون میارید و خودش بصورت اتوماتیک وار هدف های آیندش رو یاد میگیره و به طرف اهداف بزرگ تر میره.

افسردگی طولانی مدت »
افراد باهوش،تجزیه و تحلیل قوی و یا دانشمندان و یا با تجربه ها،معمولا به این افسردگی دچار میشوند.میتونید اسم این افسردگی رو،"افسردگی دانایی" بزارید.
این اشخاص،روش هایی شبیه به "هدف دار کردن" و یا "خارج کردن از حال و هوای افسردگی" رو میدونن واسه همین به هیچ وجه ازین روش ها برای اونها استفاده نکنید چون در ذهن اشخاص افسرده ی طولانی مدت،شخصی میشید که درک و شعور کافی برای فهمیدن اشخاص افسرده رو ندارید.وقتی که شخص افسرده این نتیجه گیری رو در مورد شما کنه،اعتمادش رو هم به شما از دست خواهد داد.
این اشخاص باهوش هستند،پس سعی نکنید با گفتن جمله هایی مثل "بیا بریم بیرون یه دوری بزنیم هوات عوض شه!" یا "بیا بریم دکتر حتما اون مشکلت رو حل میکنه!" یا مثلا "میخوای با هم بریم بازار خرید کنیم و یکمی تو پارک بگردیم؟!(طوری که طرف بفهمه دارید واسه اون میرید بیرون)" یا "خب دیگه اینقدر ادای افسرده ها رو در نیار،تو خیلی هم خوبی و وضعت خوبه و ماها رو داری و تنها نیستی!" و ... اینجور جملات،علاوه بر ناراحت کردن فرد افسرده،باعث میشه شما در ذهنشون یه آدم بیخود و نادان جلوه کنید.چرا؟چون افراد افسرده فوق العاده افکار باز و قدرتمندی دارند و قصد و هدف کارها رو هم میدونن.
یعنی افراد افسرده ی دانا،تمامی راه حل هایی که به ذهنشون میرسیده که از این حالت خارج بشند رو امتحان کردن و به نتیجه نرسیدند و برای همینه که افکارشون گره خورده(چرا؟چونکه این افراد دوست ندارن "ناقص" یا "مریض" یا "دیوانه و ایراد دار" بنظر برسند و هرکاری میکنن که در ظاهر انسان سالم و عادی بنظر برسند).پس سعی نکنید راه های تکراری رو برید چون برای فرد افسرده هم،نیّتتون برملا میشه.(تاکید»)افراد افسرده دوست ندارن خودشون رو بیمار یا ناتوان یا احمق فرض کنند که همیشه نیاز به کمک دیگران دارند.میدونید چی میگم؟منظورم اینه که این افراد میخوان طبیعی جلوه کنن و هرکاری میکنن که طبیعی جلوه کنند.حتی ممکنه دروغ بگن ناراحت نیستند که طبیعی و بدون ذهن آشفته دیده بشن!

حل »
افکار گره خورده،به هیچ وجه قابل حل توسط افرادی به جز شخص افسرده نیستند...تنها کاری که برای این گروه میتونید انجام بدید،اینه که وارد شخصیتش بشید،متوجه بشید افکارش چی هست،تجزیه و تحلیلش کنید و سعی کنید درکش کنید.و بعد وقتی که شخصیت فرد افسرده رو درک کردید،سعی کنید در پوست شخصیت افسرده اش برید و باهاش صحبت کنید! یعنی اینگار داره توی آینه با خودش حرف میزنه.این روش، به فرد افسرده دو الهام بزرگ میده که خیلی کمک کننده هست.الهام اول اینه که در جهان تنها نیست! و الهام دوم اینه که شخصی در جهان هست که بتونه اون رو درک کنه.
این 2تا برای شخص افسرده ی طولانی مدت فوق العاده با اهمیت هست.چرا؟چون به شما اعتماد میکنند و هر حرفی که بزنید رو سعی میکنند به احترامتون انجام بدند.
پس چی شد؟ تنها کاری که میتونید بکنید اینه که وارد جلد شخصیت افسرده ی دانا بشید،وقتی که واردش شدید و تونستید درک کنید که چرا ناراحت هست،از همون در افسردگی باهاش صحبت رو آغاز کنید.نظراتش رو بپرسید.نظر پرسیدن بهترین راه حل هست.اینقدر نظرش رو راجع به 1چیز که فکرش رو مشغول کرده بپرسید که به ریشه ای ترین افکارش برسید...با پاشیدن بذر هدف درون ریشه ی افکار،میتونید گره های ذهنی این افراد رو باز کنید.هر گره ای که باز بشه،فرد افسرده اونقدر باهوش هست که بتونه گره های بعدی رو آروم آروم با دستای خودش باز کنه.
و شما در واقع نیاز دارید که "جرقه ی باز کردن افکار افسرده" رو بزنید!بعد از اون اتوماتیک وار حالات طبیعی تر و امید به زندگی بیشتر رو میتونید درون افراد افسرده ببینید.

برای شاد کردن افراد افسرده لازم نیست به کوچه و خیابون بزنید!فقط کافیه تا جاییکه میشناسیدش باهاش بگو و بخند داشته باشید،فیلم طنز دیدن هم کمک میکنه،کنارش باشید طوریکه احساس کنه آدم قابل اعتمادی هستید.بعد آروم آروم (طوری که اینگار نمیخواید راه حلی واسه افسردگیش پیدا کنید) سعی کنید بهش نزدیک بشید.این خودش کمک میکنه به روحیه ی فرد افسرده.چون همونطور که گفتم الهام میگیره.امید میگیره.و این برای فرد افسرده بسیار بسیار خوشحال کنندست.

نکته»هیچ حائلی میان افراد افسرده ی طولانی مدت و دوره ای وجود نداره،و احتمال اینکه یه فرد افسرده ی دوره ای وارد فاز طولانی مدت بشه،خیلی وجود داره،و برعکسش هم همینطور...کلا بتونید کاری کنید که از حالت افسردگی طولانی مدت به حالت دوره ای و سپس هدف دار کردن برسید،کار فوق العاده ارزشمندی انجام دادید و به عنوان یه Point مثبت در زندگیتون بهش نگاه کنید:gol:


نکته ی مهم»
فقط "جنون و بیماری های روانی حاد" نیاز به دارو دارند.
گفتار آشفته(میخوام بکشمتون،میخوام زندگیم رو آتیش بزنم و ...) رفتار آشفته (خودکشی،زد و خورد،آزار و اذیت و ...) توهم(دیدن تصاویری که انسان های عادی نمیبینند،شنیدن صداهای مرموز و ...) هذیان(اعتقادات بی جا و بی مورد،اعتقاد به اتفاقاتی که هرگز نیفتادند و ...)
اگر بیمار به یکی از 4 عوامل بالا دچار باشه،نیاز به دارو داره،دلیلش هم واضحه،اختلالات هورمونی باعث این ایرادات مغزی(جسمی) شدند و با دارو قابل کنترل هستند.
فقط بیماری اسکیزوفرنی،هر 4 عامل بالا رو بصورت کامل پُر میکنه،خطرناک ترین بیماری روانی،اسکیزوفرنی هست که هم گفتار آشفته دارند و هم رفتار آشفته و هم هذیان بیش از حد و هم توهم بینایی و شنوایی و لامسه و بویایی و چشایی...
اسکیزوفرنی به "جنون جوانی" معروف هست و برآورد شده بیش از 70% این بیماران،جوان هستند...
امیدوارم هیچ عزیزی به این بیماری دچار نشه... :(



موفق باشید دوست محترم ;) امیدوارم کمکی کرده باشم :gol:
 
آخرین ویرایش:

Mute

عضو جدید
کاربر ممتاز

سلام...

حل افسردگی یک سوال خیلی کلی هست،من و دوستان اینجا،میتونیم کمکتون کنیم حتی بدون نیاز به روان پزشک،ولی باید یه مقدار اطلاعات به ما بدید...
سنش چقدره،تفریحاتش چیه،و از همه مهمتر چقدر به شما نزدیکه...
اگر پدرتون باشه،یه مسئلست،اگر نامزدتون باشه یه مسئله ی دیگه یا مثلا برادر یا خواهر 18-20سالتون باشه که یه مسئله ی دیگه ای هست...
باید یکمی شفاف سازی کنید تا بهترین راه حل رو به شما ارائه بدیم.
ولی کلی میگم که با افسردگی آشنایی پیدا کنید»

تعریف افسردگی:
طولانی مدت» مجموعه ای از افکار بهم گره خورده و به بن-بست و پوچی رسیده.و همینطور شک و شبهه های بسیار زیاد نسبت به اطرافیان یا جهان اطراف.
دوره ای» اتفاقاتی از زندگی که طبیعت زندگی هستند(و فرد افسرده این رو میدونه) ولی ماهیت اتفاق برای فرد افسرده،ناراحت کننده و زجرآوره.(مثال:مرگ عزیزان یا تنهایی طی مدت زمان طولانی)

برای حل افسردگی دوره ای،شما میتونید از روش های زیر استفاده کنید»
1»خارج کردن فرد از ذهنیت حال حاظر:
تفریحات یا صحبت ها یا وقت گذرونی ها بهترین گزینه واسه خارج کردن فرد افسرده از حالت افسردگی دوره ای هستند.
2»هدف دار کردن:
این افراد رو هدف دار کنید،برنامه ریزی های کلی زندگی،صحبت در مورد آینده و ازدواج و کار و مدرک و هر چیزی که ممکنه خوشایند باشه،فقط باعث بوجود اومدن هدف بشه.
اگر بتونید هدفی که همراه با عمل باشه بوجود بیارید (مثلا فلانی که افسردست در ذات خودش دوست داره مثلا گیتار بزنه،سعی کنید گیتار رو براش جور کنید) حتی اگر این هدف به درد آیندش نخوره،اینکارو انجام بدید.چون اون رو از بن-بست بیرون میارید و خودش بصورت اتوماتیک وار هدف های آیندش رو یاد میگیره و به طرف اهداف بزرگ تر میره.

افسردگی طولانی مدت »
افراد باهوش،تجزیه و تحلیل قوی و یا دانشمندان و یا با تجربه ها،معمولا به این افسردگی دچار میشوند.میتونید اسم این افسردگی رو،"افسردگی دانایی" بزارید.
این اشخاص،روش هایی شبیه به "هدف دار کردن" و یا "خارج کردن از حال و هوای افسردگی" رو میدونن واسه همین به هیچ وجه ازین روش ها برای اونها استفاده نکنید چون در ذهن اشخاص افسرده ی طولانی مدت،شخصی میشید که درک و شعور کافی برای فهمیدن اشخاص افسرده رو ندارید.وقتی که شخص افسرده این نتیجه گیری رو در مورد شما کنه،اعتمادش رو هم به شما از دست خواهد داد.
این اشخاص باهوش هستند،پس سعی نکنید با گفتن جمله هایی مثل "بیا بریم بیرون یه دوری بزنیم هوات عوض شه!" یا "بیا بریم دکتر حتما اون مشکلت رو حل میکنه!" یا مثلا "میخوای با هم بریم بازار خرید کنیم و یکمی تو پارک بگردیم؟!(طوری که طرف بفهمه دارید واسه اون میرید بیرون)" یا "خب دیگه اینقدر ادای افسرده ها رو در نیار،تو خیلی هم خوبی و وضعت خوبه و ماها رو داری و تنها نیستی!" و ... اینجور جملات،علاوه بر ناراحت کردن فرد افسرده،باعث میشه شما در ذهنشون یه آدم بیخود و نادان جلوه کنید.چرا؟چون افراد افسرده فوق العاده افکار باز و قدرتمندی دارند و قصد و هدف کارها رو هم میدونن.
یعنی افراد افسرده ی دانا،تمامی راه حل هایی که به ذهنشون میرسیده که از این حالت خارج بشند رو امتحان کردن و به نتیجه نرسیدند و برای همینه که افکارشون گره خورده(چرا؟چونکه این افراد دوست ندارن "ناقص" یا "مریض" یا "دیوانه و ایراد دار" بنظر برسند و هرکاری میکنن که در ظاهر انسان سالم و عادی بنظر برسند).پس سعی نکنید راه های تکراری رو برید چون برای فرد افسرده هم،نیّتتون برملا میشه.(تاکید»)افراد افسرده دوست ندارن خودشون رو بیمار یا ناتوان یا احمق فرض کنند که همیشه نیاز به کمک دیگران دارند.میدونید چی میگم؟منظورم اینه که این افراد میخوان طبیعی جلوه کنن و هرکاری میکنن که طبیعی جلوه کنند.حتی ممکنه دروغ بگن ناراحت نیستند که طبیعی و بدون ذهن آشفته دیده بشن!

حل »
افکار گره خورده،به هیچ وجه قابل حل توسط افرادی به جز شخص افسرده نیستند...تنها کاری که برای این گروه میتونید انجام بدید،اینه که وارد شخصیتش بشید،متوجه بشید افکارش چی هست،تجزیه و تحلیلش کنید و سعی کنید درکش کنید.و بعد وقتی که شخصیت فرد افسرده رو درک کردید،سعی کنید در پوست شخصیت افسرده اش برید و باهاش صحبت کنید! یعنی اینگار داره توی آینه با خودش حرف میزنه.این روش، به فرد افسرده دو الهام بزرگ میده که خیلی کمک کننده هست.الهام اول اینه که در جهان تنها نیست! و الهام دوم اینه که شخصی در جهان هست که بتونه اون رو درک کنه.
این 2تا برای شخص افسرده ی طولانی مدت فوق العاده با اهمیت هست.چرا؟چون به شما اعتماد میکنند و هر حرفی که بزنید رو سعی میکنند به احترامتون انجام بدند.
پس چی شد؟ تنها کاری که میتونید بکنید اینه که وارد جلد شخصیت افسرده ی دانا بشید،وقتی که واردش شدید و تونستید درک کنید که چرا ناراحت هست،از همون در افسردگی باهاش صحبت رو آغاز کنید.نظراتش رو بپرسید.نظر پرسیدن بهترین راه حل هست.اینقدر نظرش رو راجع به 1چیز که فکرش رو مشغول کرده بپرسید که به ریشه ای ترین افکارش برسید...با پاشیدن بذر هدف درون ریشه ی افکار،میتونید گره های ذهنی این افراد رو باز کنید.هر گره ای که باز بشه،فرد افسرده اونقدر باهوش هست که بتونه گره های بعدی رو آروم آروم با دستای خودش باز کنه.
و شما در واقع نیاز دارید که "جرقه ی باز کردن افکار افسرده" رو بزنید!بعد از اون اتوماتیک وار حالات طبیعی تر و امید به زندگی بیشتر رو میتونید درون افراد افسرده ببینید.

برای شاد کردن افراد افسرده لازم نیست به کوچه و خیابون بزنید!فقط کافیه تا جاییکه میشناسیدش باهاش بگو و بخند داشته باشید،فیلم طنز دیدن هم کمک میکنه،کنارش باشید طوریکه احساس کنه آدم قابل اعتمادی هستید.بعد آروم آروم (طوری که اینگار نمیخواید راه حلی واسه افسردگیش پیدا کنید) سعی کنید بهش نزدیک بشید.این خودش کمک میکنه به روحیه ی فرد افسرده.چون همونطور که گفتم الهام میگیره.امید میگیره.و این برای فرد افسرده بسیار بسیار خوشحال کنندست.

نکته»هیچ حائلی میان افراد افسرده ی طولانی مدت و دوره ای وجود نداره،و احتمال اینکه یه فرد افسرده ی دوره ای وارد فاز طولانی مدت بشه،خیلی وجود داره،و برعکسش هم همینطور...کلا بتونید کاری کنید که از حالت افسردگی طولانی مدت به حالت دوره ای و سپس هدف دار کردن برسید،کار فوق العاده ارزشمندی انجام دادید و به عنوان یه Point مثبت در زندگیتون بهش نگاه کنید:gol:


نکته ی مهم»
فقط "جنون و بیماری های روانی حاد" نیاز به دارو دارند.
گفتار آشفته(میخوام بکشمتون،میخوام زندگیم رو آتیش بزنم و ...) رفتار آشفته (خودکشی،زد و خورد،آزار و اذیت و ...) توهم(دیدن تصاویری که انسان های عادی نمیبینند،شنیدن صداهای مرموز و ...) هذیان(اعتقادات بی جا و بی مورد،اعتقاد به اتفاقاتی که هرگز نیفتادند و ...)
اگر بیمار به یکی از 4 عوامل بالا دچار باشه،نیاز به دارو داره،دلیلش هم واضحه،اختلالات هورمونی باعث این ایرادات مغزی(جسمی) شدند و با دارو قابل کنترل هستند.
فقط بیماری اسکیزوفرنی،هر 4 عامل بالا رو بصورت کامل پُر میکنه،خطرناک ترین بیماری روانی،اسکیزوفرنی هست که هم گفتار آشفته دارند و هم رفتار آشفته و هم هذیان بیش از حد و هم توهم بینایی و شنوایی و لامسه و بویایی و چشایی...
اسکیزوفرنی به "جنون جوانی" معروف هست و برآورد شده بیش از 70% این بیماران،جوان هستند...
امیدوارم هیچ عزیزی به این بیماری دچار نشه... :(



موفق باشید دوست محترم ;) امیدوارم کمکی کرده باشم :gol:

شنیدم برای درمان اسکیزوفرنی (شیزوفرنی) قرصی به اسم تری فلوئوپرازین تجویز میشه.

البته سر خود قرص خوردن درست نیست.;)
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

سلام...

حل افسردگی یک سوال خیلی کلی هست،من و دوستان اینجا،میتونیم کمکتون کنیم حتی بدون نیاز به روان پزشک،ولی باید یه مقدار اطلاعات به ما بدید...
سنش چقدره،تفریحاتش چیه،و از همه مهمتر چقدر به شما نزدیکه...
اگر پدرتون باشه،یه مسئلست،اگر نامزدتون باشه یه مسئله ی دیگه یا مثلا برادر یا خواهر 18-20سالتون باشه که یه مسئله ی دیگه ای هست...
باید یکمی شفاف سازی کنید تا بهترین راه حل رو به شما ارائه بدیم.
ولی کلی میگم که با افسردگی آشنایی پیدا کنید»

تعریف افسردگی:
طولانی مدت» مجموعه ای از افکار بهم گره خورده و به بن-بست و پوچی رسیده.و همینطور شک و شبهه های بسیار زیاد نسبت به اطرافیان یا جهان اطراف.
دوره ای» اتفاقاتی از زندگی که طبیعت زندگی هستند(و فرد افسرده این رو میدونه) ولی ماهیت اتفاق برای فرد افسرده،ناراحت کننده و زجرآوره.(مثال:مرگ عزیزان یا تنهایی طی مدت زمان طولانی)

برای حل افسردگی دوره ای،شما میتونید از روش های زیر استفاده کنید»
1»خارج کردن فرد از ذهنیت حال حاظر:
تفریحات یا صحبت ها یا وقت گذرونی ها بهترین گزینه واسه خارج کردن فرد افسرده از حالت افسردگی دوره ای هستند.
2»هدف دار کردن:
این افراد رو هدف دار کنید،برنامه ریزی های کلی زندگی،صحبت در مورد آینده و ازدواج و کار و مدرک و هر چیزی که ممکنه خوشایند باشه،فقط باعث بوجود اومدن هدف بشه.
اگر بتونید هدفی که همراه با عمل باشه بوجود بیارید (مثلا فلانی که افسردست در ذات خودش دوست داره مثلا گیتار بزنه،سعی کنید گیتار رو براش جور کنید) حتی اگر این هدف به درد آیندش نخوره،اینکارو انجام بدید.چون اون رو از بن-بست بیرون میارید و خودش بصورت اتوماتیک وار هدف های آیندش رو یاد میگیره و به طرف اهداف بزرگ تر میره.

افسردگی طولانی مدت »
افراد باهوش،تجزیه و تحلیل قوی و یا دانشمندان و یا با تجربه ها،معمولا به این افسردگی دچار میشوند.میتونید اسم این افسردگی رو،"افسردگی دانایی" بزارید.
این اشخاص،روش هایی شبیه به "هدف دار کردن" و یا "خارج کردن از حال و هوای افسردگی" رو میدونن واسه همین به هیچ وجه ازین روش ها برای اونها استفاده نکنید چون در ذهن اشخاص افسرده ی طولانی مدت،شخصی میشید که درک و شعور کافی برای فهمیدن اشخاص افسرده رو ندارید.وقتی که شخص افسرده این نتیجه گیری رو در مورد شما کنه،اعتمادش رو هم به شما از دست خواهد داد.
این اشخاص باهوش هستند،پس سعی نکنید با گفتن جمله هایی مثل "بیا بریم بیرون یه دوری بزنیم هوات عوض شه!" یا "بیا بریم دکتر حتما اون مشکلت رو حل میکنه!" یا مثلا "میخوای با هم بریم بازار خرید کنیم و یکمی تو پارک بگردیم؟!(طوری که طرف بفهمه دارید واسه اون میرید بیرون)" یا "خب دیگه اینقدر ادای افسرده ها رو در نیار،تو خیلی هم خوبی و وضعت خوبه و ماها رو داری و تنها نیستی!" و ... اینجور جملات،علاوه بر ناراحت کردن فرد افسرده،باعث میشه شما در ذهنشون یه آدم بیخود و نادان جلوه کنید.چرا؟چون افراد افسرده فوق العاده افکار باز و قدرتمندی دارند و قصد و هدف کارها رو هم میدونن.
یعنی افراد افسرده ی دانا،تمامی راه حل هایی که به ذهنشون میرسیده که از این حالت خارج بشند رو امتحان کردن و به نتیجه نرسیدند و برای همینه که افکارشون گره خورده(چرا؟چونکه این افراد دوست ندارن "ناقص" یا "مریض" یا "دیوانه و ایراد دار" بنظر برسند و هرکاری میکنن که در ظاهر انسان سالم و عادی بنظر برسند).پس سعی نکنید راه های تکراری رو برید چون برای فرد افسرده هم،نیّتتون برملا میشه.(تاکید»)افراد افسرده دوست ندارن خودشون رو بیمار یا ناتوان یا احمق فرض کنند که همیشه نیاز به کمک دیگران دارند.میدونید چی میگم؟منظورم اینه که این افراد میخوان طبیعی جلوه کنن و هرکاری میکنن که طبیعی جلوه کنند.حتی ممکنه دروغ بگن ناراحت نیستند که طبیعی و بدون ذهن آشفته دیده بشن!

حل »
افکار گره خورده،به هیچ وجه قابل حل توسط افرادی به جز شخص افسرده نیستند...تنها کاری که برای این گروه میتونید انجام بدید،اینه که وارد شخصیتش بشید،متوجه بشید افکارش چی هست،تجزیه و تحلیلش کنید و سعی کنید درکش کنید.و بعد وقتی که شخصیت فرد افسرده رو درک کردید،سعی کنید در پوست شخصیت افسرده اش برید و باهاش صحبت کنید! یعنی اینگار داره توی آینه با خودش حرف میزنه.این روش، به فرد افسرده دو الهام بزرگ میده که خیلی کمک کننده هست.الهام اول اینه که در جهان تنها نیست! و الهام دوم اینه که شخصی در جهان هست که بتونه اون رو درک کنه.
این 2تا برای شخص افسرده ی طولانی مدت فوق العاده با اهمیت هست.چرا؟چون به شما اعتماد میکنند و هر حرفی که بزنید رو سعی میکنند به احترامتون انجام بدند.
پس چی شد؟ تنها کاری که میتونید بکنید اینه که وارد جلد شخصیت افسرده ی دانا بشید،وقتی که واردش شدید و تونستید درک کنید که چرا ناراحت هست،از همون در افسردگی باهاش صحبت رو آغاز کنید.نظراتش رو بپرسید.نظر پرسیدن بهترین راه حل هست.اینقدر نظرش رو راجع به 1چیز که فکرش رو مشغول کرده بپرسید که به ریشه ای ترین افکارش برسید...با پاشیدن بذر هدف درون ریشه ی افکار،میتونید گره های ذهنی این افراد رو باز کنید.هر گره ای که باز بشه،فرد افسرده اونقدر باهوش هست که بتونه گره های بعدی رو آروم آروم با دستای خودش باز کنه.
و شما در واقع نیاز دارید که "جرقه ی باز کردن افکار افسرده" رو بزنید!بعد از اون اتوماتیک وار حالات طبیعی تر و امید به زندگی بیشتر رو میتونید درون افراد افسرده ببینید.

برای شاد کردن افراد افسرده لازم نیست به کوچه و خیابون بزنید!فقط کافیه تا جاییکه میشناسیدش باهاش بگو و بخند داشته باشید،فیلم طنز دیدن هم کمک میکنه،کنارش باشید طوریکه احساس کنه آدم قابل اعتمادی هستید.بعد آروم آروم (طوری که اینگار نمیخواید راه حلی واسه افسردگیش پیدا کنید) سعی کنید بهش نزدیک بشید.این خودش کمک میکنه به روحیه ی فرد افسرده.چون همونطور که گفتم الهام میگیره.امید میگیره.و این برای فرد افسرده بسیار بسیار خوشحال کنندست.

نکته»هیچ حائلی میان افراد افسرده ی طولانی مدت و دوره ای وجود نداره،و احتمال اینکه یه فرد افسرده ی دوره ای وارد فاز طولانی مدت بشه،خیلی وجود داره،و برعکسش هم همینطور...کلا بتونید کاری کنید که از حالت افسردگی طولانی مدت به حالت دوره ای و سپس هدف دار کردن برسید،کار فوق العاده ارزشمندی انجام دادید و به عنوان یه Point مثبت در زندگیتون بهش نگاه کنید:gol:


نکته ی مهم»
فقط "جنون و بیماری های روانی حاد" نیاز به دارو دارند.
گفتار آشفته(میخوام بکشمتون،میخوام زندگیم رو آتیش بزنم و ...) رفتار آشفته (خودکشی،زد و خورد،آزار و اذیت و ...) توهم(دیدن تصاویری که انسان های عادی نمیبینند،شنیدن صداهای مرموز و ...) هذیان(اعتقادات بی جا و بی مورد،اعتقاد به اتفاقاتی که هرگز نیفتادند و ...)
اگر بیمار به یکی از 4 عوامل بالا دچار باشه،نیاز به دارو داره،دلیلش هم واضحه،اختلالات هورمونی باعث این ایرادات مغزی(جسمی) شدند و با دارو قابل کنترل هستند.
فقط بیماری اسکیزوفرنی،هر 4 عامل بالا رو بصورت کامل پُر میکنه،خطرناک ترین بیماری روانی،اسکیزوفرنی هست که هم گفتار آشفته دارند و هم رفتار آشفته و هم هذیان بیش از حد و هم توهم بینایی و شنوایی و لامسه و بویایی و چشایی...
اسکیزوفرنی به "جنون جوانی" معروف هست و برآورد شده بیش از 70% این بیماران،جوان هستند...
امیدوارم هیچ عزیزی به این بیماری دچار نشه... :(



موفق باشید دوست محترم ;) امیدوارم کمکی کرده باشم :gol:

وای مرسی از اطلاعات کاملتون

این فرد یکی از صمیمی ترین دوستام که خیلی بهش نزدیک هستم و از بچکی با هم بزرگ شدیم

دوستم متاسفانه مادرش را دو ماه پیش از دست داد ولی این دلیل افسردگیش نیست افسردگیش به خاطر رفتار های بد برادراش باهاش بعد از از دنیا رفتن مادرشون بود

اینکه متوجه شده اون ها دوستش ندارن و اینکه براش زجر آوره و دچار افسردگی شده
 

M.A777

عضو جدید
کاربر ممتاز
وای مرسی از اطلاعات کاملتون

این فرد یکی از صمیمی ترین دوستام که خیلی بهش نزدیک هستم و از بچکی با هم بزرگ شدیم

دوستم متاسفانه مادرش را دو ماه پیش از دست داد ولی این دلیل افسردگیش نیست افسردگیش به خاطر رفتار های بد برادراش باهاش بعد از از دنیا رفتن مادرشون بود

اینکه متوجه شده اون ها دوستش ندارن و اینکه براش زجر آوره و دچار افسردگی شده

خواهش میکنم دوست محترم...
افسردگی...اصلا کلمه ی قشنگی نیست،افسردگی یعنی درون ریزی...نابودی از درون،مثل یک میوه ی کرم زده که از بیرون سالم و قشنگ بنظر میرسه ولی از درون پوسیده و مُرده هست...امیدوارم هیچکس دچارش نشه.

یه تحلیل کلی در مورد دوستتون داشته باشیم»
تک دختر،همراه با 2 برادر،مادر فوت میکنه،کارها و زحمات مادر در خونه یهو ناپدید میشه...آه و ناله ی تک تک افراد خونه در میاد چون مادر انسجام درونی خونه هست...بعد از چند مدت کم کم بی برنامه گی های خونه شروع میشه،داداشا دوست دارن خونه رو تمیز ببینن غذاشون آماده باشه یا حتی لباساشون شسته شده باشه در عوض به کارهای دانشگاه و کار خودشون برسن،از طرفی دختر هم نیاز داره از لحاظ روحی حمایت بشه و درسش رو بخونه یا برنامه ریزی های خودش رو ادامه بده...بعد در اثر اتفاقی مادر فوت میکنه.کسی که تمامی کارهای بالا رو انجام میداده،خونه رو مدیریت میکرده و همدم بچه هاش بوده،در اینجا اگر روحیه ی خانواده ضعیف بشه،شکست میخورن.تک تکشون در انزوا فرو میرن و یک درون گرایی کلی در خانه بوجود میاد.درون گرایی هم بی تفاوتی و بی احساسی رو بوجود میاره...ادامه میدم:
برادر میاد خونه میخواد غذاش آماده باشه،کار نداره مادر فوت شده یا نه (چون هنوز در بُهت مونده!) غذاش رو میخواد،از خواهرش میخواد کارهاش رو انجام بده چون تنها کسی هست که میتونه شبیه به مادر خونه رو سر و سامان بده،ازش زحمت بی اصول میکشن و هم جای مادر و هم جای خواهر میخوان ازش حمایت ببینن...
در این بین،دختر فکر میکنه داره ازش سوء استفاده میشه و کسی اون رو برای خودش نمیخواد و از طرفی نیاز عاطفیش رو هم کسی برآورده نمیکنه چون توی خونه جدایی افتاده!
بحث پدر رو در کل پیش نکشیدم چون میدونم پدر ها دخالت زیادی درون اوضاع خونه نمیکنن...سرشون تو لاک خودشون ـه و کمتر از مادر ها به بچه ها و وضعیت عاطفی و سر و سامان خونه اهمیت میدن...

(اگر یه همچین جریانی هست،بقیه رو بخون»)
خب واقعیتی که وجود داره و دوستتون باید بفهمه،اینه که "تمامی مرد های کره ی زمین،چه پیر چه 2-3ساله چه جوون 25 ساله،نیاز به تر و خشک شدن دارن" بخاطر همین مرد ها و پسر ها معمولا به مادراشون وحشتناک وابسته هستند،از کوچیکی بگیر برو تا وقتی که سیبیل در بیاره یا بازوهاش به اندازه صورتتون بشه! در همه حال مرد ها به مادر یا همسر یا خواهر نیاز دارن...همیشه! این کشش رو هیچکس نمیتونه از بین ببره...وقتی که مادر یهو ناپدید بشه،تمامی ساخت و ساز روحیه ی پسر های خونه،تمامی کارهای خونه،از غذا خوردن بگیر حتی تا لباس خریدن،تحت تاثیر قرار میگیره...چون مادر بیشتر از هرکسی کمک حال پسرهاش هست...
وقتی پسر ها در بُهت و شوک مُردن مادر هستند،هنوز درک نکردن که با از بین رفتن مادر باید کم کم خودشون گلیم خودشون رو از آب بکشن بیرون،کم کم باید مرد زندگی بشن و خودشون کارهای خودشون رو انجام بدن و کمتر احساساتی بشن...
این اتفاق محال طی 2-3 روز یا 2-3 ماه بیفته،یه شبه که غیر ممکنه!واسه همین پسرها میان راحت ترین انتخاب رو انجام میدن»
جایگزین کردن خواهر بجای مادر از دست رفته... :
آجی؛پس کی واسمون غذا درست میکنی؟!... آجی،میشه لطفا بیای باهم صحبت کنیم!؟... آجی میشه این کار رو واسم انجام بدی؟!.. آجی میشه کمکم کنی فلان چیز رو بخرم؟!... آجی میشه لباسام رو بشوری بخدا خیلی کار دارم نمیرسم... آجی بدو بیا ببین بابا چیکار داره،ناراحته،برو پیشش... آجی داری عصبیم میکنی ها،خونه رو ببین چقدر کثیفه،خب ما هم آدمیم دیگه،حالا ما وقت نکردیم تر و تمیزش کنیم،تو که الآن خونه هستی این کارو انجام بده دیگه!... آجی دمت گرم بپر یه لیوان چایی بیار... آجی بنظرت با این لباس برم بیرون یا با این؟... آجی آجی آجی آجی آجی............................

این باعث میشه که دختر فکر کنه داره شخصیتش نابود میشه و داره سریع تبدیل به مادر واسه برادراش میشه و این کمی ناراحت کنندست،چون هرکسی آرزوی شخصی خودش رو داره،ازون طرف اونقدرا داداشا عزیز هستن که نشه ناراحتشون کرد،ازینطرف مُردن قسمتی از زندگیه،ازون طرف پدر هم گناه داره تک و تنها شده باید نیاز عاطفیش رو براورده کرد،ازینطرف اگر به داداشا نرسم ممکنه زندگی رو به گند بکشن ازونطرف..........................

به این میگن پیچیدن افکار درون هم،و تبدیل شدن به افسردگی طولانی مدت.

برای حل این موضوع از چندتا جمله میشه استفاده کرد:
یکی اینکه باید به دوستتون بقبولونید که پسرها شدیدا به مادرشون وابسته هستند و اگر الآن رفتار ناخوشایندی میبینه،دلیلی بر زورگویی یا پستی برادراش نیستند!بلکه اون داداشا توی شوک مُردن مادرشون هستند و هنوز بلد نشدن که خودشون رو قانع کنن که مادر فوت شده...واسه همینه که کارها به دوش خواهر میفته...
به دوستت بقبولون که "وقتی پسرها از کسی درخواست کاری میکنن که دوسش داشته باشند و بهش اعتماد داشته باشند"...این یه قوت قلب هم برای دوستتون میشه.مطمئنا داداشاش دوسش دارن و پاش بیفته جونشون هم واسه خواهر یکی یدونشون میدن.مطمئن باش.
منظورم اینه که بهش این اطمینان رو بده که تک تک داداشا و پدر (اعضای خونه) عاشق دختر خونه هستند و این عشق باعث شده که "تنها کسی باشه که لیاقت داشتن جایگاه مادر در خونه رو داشته" و اگر الآن سختی ای میکشه فقط بخاطر این هست که باید مقداری به داداشا و پدر فرصت بده که روی پای خودشون وایسن.

دوم اینکه باید قبول کنه که اتفاقات رخ میدن و خدا اینکار رو انجام داده.بهش بقبولون که خدا خواسته این اتفاق بیفته که اون رو از یه دختر لوس و بی معنی،تبدیل به یه خانم باوقار و سخت کوش و زحمت کش و با تجربه تبدیل کنه.بهش بگو که این تغییر توی زندگیش قطعا به نفعش خواهد بود و خدا این رو خواسته که در آینده در کنار همسرش،بتونه یه همدم ایده ال و یه مادر مهربون و ایثار گر باشه که هر مردی آرزوش رو داره...بهش بقبولون که برای بدست آوردن چیزهای قشنگتر،سختی بیشتر نیازه و قطعا در آینده ی نزدیک به این حرف میرسه.

سوم اینکه ذهنیت سوء استفاده گری رو باید از ذهنش بکشی بیرون و پاره پاره کنی،این اصل مشکل روحی و افسردگیش هست،یعنی ریشه ی اصلی همینه که احساس میکنه از درون خونه،تنها جایگاه اطمینانش داره ازش سوء استفاده میشه،اگر ریشه این مسئله ی ننگ رو بخشکونی،قطعا تاثیر روحیش رو میبینی.خیلی هم سریع!
برای خشکوندن این ریشه،باید حرفهایی شبیه به مورد اول بهش بزنی،باید بهش بقبولونی که برخی مواقع ابراز احساسات با درخواست ها بیان میشه...باید بهش بقبولونی که مهره ی اصلی خونه خودش هست و باید درک کنه که کار بزرگی بر دوشش هست پس قطعا سختی بیشتری هم خواهد کشید...

و مورد چهارم و آخر اینه که بهش این اطمینان رو بدی که زمان همه چیز رو حل خواهد کرد،براش مثال هایی از زندگی خودت یا دوستات بزن که "زمان" باعث شده روند زندگی قابل تحمل تر و آینده نگرانه تر و همینطور امیدوارانه تر بشه.قطعا زمان همه چیز رو حل میکنه.همونطور که بزرگان ما گفتن............

امیدوارم در همین حیطه باشه و سخت تر از این اتفاق روحی واسش نیفتاده باشه،چون در اون صورت معنیش این هست که گره های ذهنش بیشتر از این هست و واقعا حل کردنش سخت و زمان بر و انرژی بر هست...

موفق باشید دوست محترم.البته بگم که "همیشه استثناء وجود داره" و حرف من سند نیست...
:gol:
;)
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خواهش میکنم دوست محترم...
افسردگی...اصلا کلمه ی قشنگی نیست،افسردگی یعنی درون ریزی...نابودی از درون،مثل یک میوه ی کرم زده که از بیرون سالم و قشنگ بنظر میرسه ولی از درون پوسیده و مُرده هست...امیدوارم هیچکس دچارش نشه.

یه تحلیل کلی در مورد دوستتون داشته باشیم»
تک دختر،همراه با 2 برادر،مادر فوت میکنه،کارها و زحمات مادر در خونه یهو ناپدید میشه...آه و ناله ی تک تک افراد خونه در میاد چون مادر انسجام درونی خونه هست...بعد از چند مدت کم کم بی برنامه گی های خونه شروع میشه،داداشا دوست دارن خونه رو تمیز ببینن غذاشون آماده باشه یا حتی لباساشون شسته شده باشه در عوض به کارهای دانشگاه و کار خودشون برسن،از طرفی دختر هم نیاز داره از لحاظ روحی حمایت بشه و درسش رو بخونه یا برنامه ریزی های خودش رو ادامه بده...بعد در اثر اتفاقی مادر فوت میکنه.کسی که تمامی کارهای بالا رو انجام میداده،خونه رو مدیریت میکرده و همدم بچه هاش بوده،در اینجا اگر روحیه ی خانواده ضعیف بشه،شکست میخورن.تک تکشون در انزوا فرو میرن و یک درون گرایی کلی در خانه بوجود میاد.درون گرایی هم بی تفاوتی و بی احساسی رو بوجود میاره...ادامه میدم:
برادر میاد خونه میخواد غذاش آماده باشه،کار نداره مادر فوت شده یا نه (چون هنوز در بُهت مونده!) غذاش رو میخواد،از خواهرش میخواد کارهاش رو انجام بده چون تنها کسی هست که میتونه شبیه به مادر خونه رو سر و سامان بده،ازش زحمت بی اصول میکشن و هم جای مادر و هم جای خواهر میخوان ازش حمایت ببینن...
در این بین،دختر فکر میکنه داره ازش سوء استفاده میشه و کسی اون رو برای خودش نمیخواد و از طرفی نیاز عاطفیش رو هم کسی برآورده نمیکنه چون توی خونه جدایی افتاده!
بحث پدر رو در کل پیش نکشیدم چون میدونم پدر ها دخالت زیادی درون اوضاع خونه نمیکنن...سرشون تو لاک خودشون ـه و کمتر از مادر ها به بچه ها و وضعیت عاطفی و سر و سامان خونه اهمیت میدن...

(اگر یه همچین جریانی هست،بقیه رو بخون»)
خب واقعیتی که وجود داره و دوستتون باید بفهمه،اینه که "تمامی مرد های کره ی زمین،چه پیر چه 2-3ساله چه جوون 25 ساله،نیاز به تر و خشک شدن دارن" بخاطر همین مرد ها و پسر ها معمولا به مادراشون وحشتناک وابسته هستند،از کوچیکی بگیر برو تا وقتی که سیبیل در بیاره یا بازوهاش به اندازه صورتتون بشه! در همه حال مرد ها به مادر یا همسر یا خواهر نیاز دارن...همیشه! این کشش رو هیچکس نمیتونه از بین ببره...وقتی که مادر یهو ناپدید بشه،تمامی ساخت و ساز روحیه ی پسر های خونه،تمامی کارهای خونه،از غذا خوردن بگیر حتی تا لباس خریدن،تحت تاثیر قرار میگیره...چون مادر بیشتر از هرکسی کمک حال پسرهاش هست...
وقتی پسر ها در بُهت و شوک مُردن مادر هستند،هنوز درک نکردن که با از بین رفتن مادر باید کم کم خودشون گلیم خودشون رو از آب بکشن بیرون،کم کم باید مرد زندگی بشن و خودشون کارهای خودشون رو انجام بدن و کمتر احساساتی بشن...
این اتفاق محال طی 2-3 روز یا 2-3 ماه بیفته،یه شبه که غیر ممکنه!واسه همین پسرها میان راحت ترین انتخاب رو انجام میدن»
جایگزین کردن خواهر بجای مادر از دست رفته... :
آجی؛پس کی واسمون غذا درست میکنی؟!... آجی،میشه لطفا بیای باهم صحبت کنیم!؟... آجی میشه این کار رو واسم انجام بدی؟!.. آجی میشه کمکم کنی فلان چیز رو بخرم؟!... آجی میشه لباسام رو بشوری بخدا خیلی کار دارم نمیرسم... آجی بدو بیا ببین بابا چیکار داره،ناراحته،برو پیشش... آجی داری عصبیم میکنی ها،خونه رو ببین چقدر کثیفه،خب ما هم آدمیم دیگه،حالا ما وقت نکردیم تر و تمیزش کنیم،تو که الآن خونه هستی این کارو انجام بده دیگه!... آجی دمت گرم بپر یه لیوان چایی بیار... آجی بنظرت با این لباس برم بیرون یا با این؟... آجی آجی آجی آجی آجی............................

این باعث میشه که دختر فکر کنه داره شخصیتش نابود میشه و داره سریع تبدیل به مادر واسه برادراش میشه و این کمی ناراحت کنندست،چون هرکسی آرزوی شخصی خودش رو داره،ازون طرف اونقدرا داداشا عزیز هستن که نشه ناراحتشون کرد،ازینطرف مُردن قسمتی از زندگیه،ازون طرف پدر هم گناه داره تک و تنها شده باید نیاز عاطفیش رو براورده کرد،ازینطرف اگر به داداشا نرسم ممکنه زندگی رو به گند بکشن ازونطرف..........................

به این میگن پیچیدن افکار درون هم،و تبدیل شدن به افسردگی طولانی مدت.

برای حل این موضوع از چندتا جمله میشه استفاده کرد:
یکی اینکه باید به دوستتون بقبولونید که پسرها شدیدا به مادرشون وابسته هستند و اگر الآن رفتار ناخوشایندی میبینه،دلیلی بر زورگویی یا پستی برادراش نیستند!بلکه اون داداشا توی شوک مُردن مادرشون هستند و هنوز بلد نشدن که خودشون رو قانع کنن که مادر فوت شده...واسه همینه که کارها به دوش خواهر میفته...
به دوستت بقبولون که "وقتی پسرها از کسی درخواست کاری میکنن که دوسش داشته باشند و بهش اعتماد داشته باشند"...این یه قوت قلب هم برای دوستتون میشه.مطمئنا داداشاش دوسش دارن و پاش بیفته جونشون هم واسه خواهر یکی یدونشون میدن.مطمئن باش.
منظورم اینه که بهش این اطمینان رو بده که تک تک داداشا و پدر (اعضای خونه) عاشق دختر خونه هستند و این عشق باعث شده که "تنها کسی باشه که لیاقت داشتن جایگاه مادر در خونه رو داشته" و اگر الآن سختی ای میکشه فقط بخاطر این هست که باید مقداری به داداشا و پدر فرصت بده که روی پای خودشون وایسن.

دوم اینکه باید قبول کنه که اتفاقات رخ میدن و خدا اینکار رو انجام داده.بهش بقبولون که خدا خواسته این اتفاق بیفته که اون رو از یه دختر لوس و بی معنی،تبدیل به یه خانم باوقار و سخت کوش و زحمت کش و با تجربه تبدیل کنه.بهش بگو که این تغییر توی زندگیش قطعا به نفعش خواهد بود و خدا این رو خواسته که در آینده در کنار همسرش،بتونه یه همدم ایده ال و یه مادر مهربون و ایثار گر باشه که هر مردی آرزوش رو داره...بهش بقبولون که برای بدست آوردن چیزهای قشنگتر،سختی بیشتر نیازه و قطعا در آینده ی نزدیک به این حرف میرسه.

سوم اینکه ذهنیت سوء استفاده گری رو باید از ذهنش بکشی بیرون و پاره پاره کنی،این اصل مشکل روحی و افسردگیش هست،یعنی ریشه ی اصلی همینه که احساس میکنه از درون خونه،تنها جایگاه اطمینانش داره ازش سوء استفاده میشه،اگر ریشه این مسئله ی ننگ رو بخشکونی،قطعا تاثیر روحیش رو میبینی.خیلی هم سریع!
برای خشکوندن این ریشه،باید حرفهایی شبیه به مورد اول بهش بزنی،باید بهش بقبولونی که برخی مواقع ابراز احساسات با درخواست ها بیان میشه...باید بهش بقبولونی که مهره ی اصلی خونه خودش هست و باید درک کنه که کار بزرگی بر دوشش هست پس قطعا سختی بیشتری هم خواهد کشید...

و مورد چهارم و آخر اینه که بهش این اطمینان رو بدی که زمان همه چیز رو حل خواهد کرد،براش مثال هایی از زندگی خودت یا دوستات بزن که "زمان" باعث شده روند زندگی قابل تحمل تر و آینده نگرانه تر و همینطور امیدوارانه تر بشه.قطعا زمان همه چیز رو حل میکنه.همونطور که بزرگان ما گفتن............

امیدوارم در همین حیطه باشه و سخت تر از این اتفاق روحی واسش نیفتاده باشه،چون در اون صورت معنیش این هست که گره های ذهنش بیشتر از این هست و واقعا حل کردنش سخت و زمان بر و انرژی بر هست...

موفق باشید دوست محترم.البته بگم که "همیشه استثناء وجود داره" و حرف من سند نیست...
:gol:
;)

سلام خیلی خیلی مرسی از راهنمایی هاتون

در مورد دوستم متاسفانه اوضاع اینطوری نیست
دوستم پدرش را از دست داده و برادر هاش ازدواج کردن خودش حقوق داره ولی ازش میخوان که خونه را ترک بکنه بدون اینکه حاضر به فروختن خونه باشن و یا حتی دادن سهمش از خونه ی پدری
به نظر من حیف که اسم انسان را روی همچین برادرهایی گذاشت
برای همین که دوستم خیلی مریض شده
 
بالا