بیا منو اتیش بزن دلت خنک بشه خوبهیه زمانی اومدم باشگاه و یه جمع درست کردیم همتون تاپیکشو دیدین جمع خودمونی ها
همهمون شبا ساعت ده شب اونجا جمع می شدیم ..میخندیم ... می سوزوندیم و خوش بودیم ... توی روز هر چی بهمون گذشته بود ساعت 10 شب یادمون می رفت و با هم بودیم ..حالا ازش هیچی نمونده ... یاد همشون بخیر ....
یاد کشتی و نیروها ..... ناخدا و سربازاش .... ( خیلی وقته شمشیر نگرفتم دستم و آتیش نزدم جایی رو ... )
خیلی حالم گرفته شد
خدایااااااااااااااااااااا
ای بابا آخر شبی اشک مارو در نیارین دیگه
من نمیدونم چرا گریه ام نمیاد