یادم باشد و یادت نرود همه چیز دارد در بی خبری ما تمام می شود

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
این داستان واقعی است !
این روزهای آذری ، خاطره امتحان ثلث اول باز سرک می کشد و باز شور می افتاد به دل ما که انگار قضیه جدی است که نگرانی‌های مردی که شتابان از دورترین نقطه شهر آمد و صدایمان زد که آی ملت ! از رسولان پیروی کنید که روز امتحان نزدیک است ، شوخی نبوده است .
یَسْأَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّـهِ وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیبًا
مردم از تو درباره (زمان قیام) قیامت سۆال می‌کنند، بگو: «علم آن تنها نزد خداست!» و چه می‌دانی شاید قیامت نزدیک باشد!/سوره مبارکه احزاب آیه ۶۳
کتابها می‌نویسند :
آنگه گفت: یَسْئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ، مى‏پرسند تو را این کافران از وقت قیام ساعه که کى خواهد بودن؟ بگو که: علم آن بنزدیک خداست. وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ [تَکُونُ‏] قَرِیباً، و تو را چه آگاه کرده است؟ همانا نزدیک باشد آن..۱
تبیان:آیه شریفه تنها مى‏فرماید: مردم از قیامت مى‏پرسند، و دیگر بیان نمى‏کند که از چه چیز آن مى‏پرسند، ولى از تعبیر قیامت به ساعت بر مى‏آید که مراد پرسش کنندگان تاریخ وقوع قیامت است، مى‏خواستند بفهمند آیا قیامت نزدیک است یا دور، و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دستور مى‏دهد که در پاسخ ایشان بگوید: من از آن اطلاعى ندارم، و نه تنها من اطلاع ندارم بلکه جز خدا احدى اطلاع ندارد، و این جواب تنها جوابى است که در همه جاى قرآن در مواردى که از تاریخ قیامت سۆال شده به کار رفته است.
“وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیباً”- چه مى‏دانى، اى بسا که تاریخ آن خیلى نزدیک باشد. این جمله ابهام در مساله را بیشتر مى‏کند، تا بهتر بفهماند که رسول خدا صلوات الله علیه نیز در این مساله مانند سایر مردم است، و قیامت از آن اسرارى نیست که خدا به وى گفته، و از مردم پنهان کرده باشد.۲
با تو می‌گویم :
بچگی های ما پر است از خاطره درس و امتحان های سه ثلثه…
امتحان هایی که هول و ولایشان تا روز گرفتن کارنامه ، رهایمان نمی کرد.
یادم نمی رود ، مهر که می رسید و کم کم هوا سرد می شد و آفتاب کم رمق می تابید و روزهای تقویم یکی یکی ورق می خورد ؛
پیش خودمان می گفتیم : حالا کو تا امتحان‏های ثلث …
هنوز خیلی وقت داریم … ”
همین حس ِ خیلی وقت داریم بود که تنبلمان می کرد. که دست و دلمان نمی رفت به خواندن دقیق و درست و حسابی درس‌ها …
اما آذر ماه که می رسید و امتحان های ثلث اول که نزدیک می شد ؛
تازه می فهمیدم قضیه جدی است و یک سوم سال در بازیگوشی و سر به هوایی ما گذشته است.
آن وقت بود که آشوب می افتاد به دلمان و یادمان می افتاد به حرص و جوش های گاه و بیگاه مادر که می گقت :
“چشم به هم بزنی ، امتحان ها شروع می شود و تو می مانی و کلی کتاب نخوانده … ”
آن وقت بود که با کلی نگرانی می رفتیم سر وقت کتاب و دفتر و می نشستیم به شمردن روزهای مانده تا امتحان .
این روزهای آذری ، خاطره امتحان ثلث اول باز سرک می کشد
و باز شور می افتاد به دل ما
که انگار قضیه جدی است
که نگرانی‌های مردی که شتابان از دورترین نقطه شهر آمد و صدایمان زد که آی ملت ! از رسولان پیروی کنید که روز امتحان نزدیک است ، شوخی نبوده است . ۳
که روز امتحان و سوال و جواب نزدیک است ۴ … خیلی نزدیک تر از آنکه حتی فکرش بکنیم
یادم بماند :
یادم باشد و یادت نرود همه چیز دارد در بی خبری ما تمام می شود
 
بالا