این دیدگاه که خانوما حق انتخاب ندارن و بی پناهن یک دیدگاه کاملا سنتیه که فکر نکنم مورد قبول نسل تحصیلکرده امروز باشه.بنظرمنم اون دوستانی که اینچنین آتشین به شما حمله کردن از نظر سنی خیلی جوون تر باشن وبا احساسات پاک خودشون به قضیه نگاه می کنن و تجربیات تلخ زندگی رو هنوز اونجور که باید وشاید(خدارو شکر)مزمزه نکردن یا شایدم تجربیات تلخ دیگران رو تو این زمینه از نزدیک دیدن و شاید من بخاطر سن و سالم بهتر می تونم درک کنم که شما دارین چی می گین وبا چه مشکلی روبرو هستین ولی این کار شما رو هم اصلا نمی تونم قبول کنم .
اون آقا از روزیکه پاشو تو این راه گذاشته 2حالت داره یا یک آدمه هوس بازه یا یک آدمیه که دوس داشته با عشق زندگی کنه و تو زندگی اولش موفق نبوده بخاطر همینم دنبال عشق گمشده اش می گشته که باتوجه به توضیحات شما حالت اول تو این مرحله کاملا منتفیه. ولی شما چه بخوای چه نخوای واسه اون همه چی تموم شده(شاید درظاهر نه)
رابطه هم رابطه است چه ملاقات توش باشه چه نباشه ودلبستگی رو بیشتر می کنه (چه بسا خیلیا که اصلا همو ندیدن ولی شدیدا بهم علاقمند شدن.)
این دلیل شما یک دلیل منطقی برای این ارتباط نیست ومعنی نداره شما خودتونو قربانی زندگی یکی دیگه بکنی.البته باعرض معذرت حانوما اکثرا منفعت خودشونو تو همه مسائل بیشتر از آقایون در نظر می گیرن وتو مسائل عشقی با احتیاط تر رفتار می کنن و همیشه یک راه فرار واسه خودشون باقی میذارن که اگه فردا یک مورد بهتری پیدا شد واحتمال دادن که شاید یک درصد بیشتر با اون یکی خوشبخت بشن راحت تر بتونن قید رابطشونو بزنن ولی مردایی که واقعا عاشق می شن حاضرن همه چی شونو واسه عشقشون بدن(بدون هیچ ملاحظه ای)کم شدن تعداد اس ام اسا یا تلفنا ارتباطی به کاهش علاقه نداره چراکه سالها باشما رابطه ای نداشته ولی ذره ای از عشقشون نسبت به شما کم نشده شاید داره فکر می کنه که بااین کارش داره شما رو قربانی می کنه واسه همین می خواد همه چی رو تموم کنه.ولی لین بمعنای نجات زندگی اون نیست شاید اون ازاین مرحله به بعد پاشو توراه اول بذاره .
درضمن خانومها خیلی باهم متفاوتن ونیازهای متفاوتی دارن چطور انتظار دارین از خصوصیات شما نیازهای اونو بفهمه؟؟؟!!به نظر من اونا سازش ندارن و نمی تونن همو درک کنن حالا مقصر هرکی که باشه زیاد فرقی نمی کنه.
اشتباه شمام همینجاست که می خواین آخراز همه احساس واقعی خودتونو در نظر بگیری وهمون اشتباه 21 سال پیشو دارین می کنین(کاری که اکثرخانوما حداقل یکبار توزندگیشون انجام می دن وبه خودشون وبه احساسشون دروغ می گن)
پس بنظر من با خودتون واون روراست باشین احساس واقعی تونو بهش بگین بذارین اون خودش انتخاب کنه یا شما و عشقشو یا یک زندگی فرمالیته و روزمره...
اگه واقعا دوسش دارین بهش بگین و فکر نکنین که دارین با نگفتنش بهش خدمت می کنین بلکه بدتر دارین گیج و داغونش می کنین.
منم با شما موافقم اون چرا باید تاوان زندگی یکی دیگه رو بده.پس این نشون می ده که ایشون با خودشونم روراست نیستن .ولی من فکر می کنم که اونو دوست داره ولی نمی دونه باید چیکار کنه وداره با یه سری افکار زنانه کلنجار می ره که اصلا با خصوصیات مردانه سازگارم نیستن.
بنظر من زنا عاطفی تر نیستن بلکه برونگراترن. آسیب پذیریشونو قبول ندارم ولی عرف جامعه برعلیه زنه.آیا شما این عرفو قبول دارین؟؟!!!
دوست عزیز از این که دیر جواب شما رو میدم عذر میخوام تصمیم داشتم دیگه واسه این تاپیک چیزی ننویسم تا به قبرستون تاپیکها بره اما نظرات همه ی شما اونقدر برام جذابه که نمیذاره اینکار رو بکنم حالا چه مخالف باشه چه موافق فرقی نمیکنه
اما در مورد سوال شما ....
من دوستش دارم به همون اندازه که همبازی دوران کودکی و نوجوانی من بود . به همون اندازه که ممکنه کسی همسایه اش رو دوست داشته باشه
نگران زندگیش هستم چون باهاش بزرگ شدم یه زمانی با هم درس میخوندیم و مشکلات همدیگه رو حل میکردیم و این برای من که ذره ذره باهاش بزرگ شدم و میدونم که چطور آدمیه ایجاد مسئولیت میکنه
احساس مسئولیت میکنم چون خیلی چیزا هست که من میدونم و اون نمیدونه من میدونم یه زن چرا آزار میده و اون نمیدونه بهم زدن یه زندگی چه عواقبی داره
من میدونم چون به اندازه بینهایت میون مردم گشتم و هر نوع زندگی که دلتون بخواد دیدم و ازش درس گرفتم و خیلی جاها موفق شدم به خیلی ها برای از هم پاشیده نشدن زندگیشون کمک کنم
کمک کنم چون همیشه گفتم زندگی خیلی کوتاه تر از اونه که بخواهیم با تنش و توقع زیاد و هوار کشیدن و بحث و جنجال اوقاتش رو هدر بدیم و ما اونقدر زنده نمیمونیم که همه چیز رو تجربه کنیم پس چه خوبه که از تجربیات دیگران هم استفاده کنیم و بجای همه ی این واکنشهای منفی میتونیم از تک تک لحظه های اون لذت ببریم
لذت ببریم چون حتی نمیدونیم 1 صدم ثانیه دیگه هم زنده هستیم یا نه
پس ... تا زنده ایم زندگی کنیم به معنای واقعی
شاید دلیل اینکه همه ی اتفاقهای نادر دنیا برای من می افته اینه که من با فن بیانم همیشه تونستم ادما رو مجاب کنن که از خیلی تصمیمات منفی خودشون دست بردارن
و اما این که من به احساس خودم فکر کنم یا نکنم هیچ فرقی نمیکنه چون اون باید به همون زندگی به نحو درستش ادامه بده
خانم ایشون خیلی مشکلات ایجاد کردن تا حدی که این آقا به مرز جنون رسیده یعنی اگر الان پریشون و اشفته است دلیلش ارتباط خانم ایشون با شخص دیگه ای بوده که البته با توجه به این که ایشون متوجه شدن این ارتباط قطع شد و ایشون هم بخشیدن وتموم شد ولی این مسئله داستان ساده ای نیست که به راحتی بشه فراموش کرد اما باز هم من بهش گفتم در این مورد هم تو مقصری چرا ؟
این اقا بسیار رئوف و مهربون تشریف دارن متاسفانه و در برابر خواسته ها هرگز پاسخ نه از ایشون نمیشنوی به همین دلیل من گفتم خودت مقصری چون یه قانون کلی رو در مورد خانمها نمیدونی و اونم اینه که اگر یه زن 5 تا خواسته از تو داشته باشه تو باید به 4 تاش بگی نه و به پنجمی بگی اره و در این زمانه که تو به نظر اون زن یه مرد رویایی و فوق العاده میای و کمترین کاری که بکنی براش جذاب و شیرین میشه . ادما همیشه باید تشنه ی یه چیزی باشن تا طرف مقابلشون براشون جذاب به نظر بیاد . وقتی من در برابر کسی به همه خواسته هام برسم مطمئنا فکر میکنم این که دیگه چیزی برای عرضه به من نداره پس حتما بهتر از این هم هست . و همین باعث تزلزل میشه
در دنیای امروز هرکس به فکر منافع خودشه و تا زمانی با تو همراه و همسفر میشن که براشون نفع و جذابیت داشته باشی در غیر اینصورت به راحتی دورت رو خط میکشن هیچ فرقی هم نمیکنه که چه نوع رابطه ای داشته باشی دوست باشی - همسر باشی - پدر یا مادر یا خواهر و یا برادر باشی . در دنیایی که پدر به پسر رحم نمیکنه هیچ تضمینی وجود نداره که زن به شوهر و یا بلعکس به همدیگه رحم کنن
بهر حال من سعی خودم رو کردم و میکنم مابقی قصه رو سپردم دست بالایی تا هر چه اون میخواد همون بشه .
ممنونم از توجه شما و از حمایتتون