يه مطلب يادم اومد حيفم اومد نذارم اينجا....
يه دوست داشتم كه ايشون از نظر اعتقادي دچار مشكل شده بود....
ميگفت يعني چي كه خدا حوامو نداره؟؟؟؟از امروز به بعد من فقط ميخوام گناه كنم....!!!!
كارشم شروع كرد.....!!.ديگه اصلا خدايي واسش معنا نداشت.اخرتي معنا نداشت.....
خودش تعريف ميكرد ميگفت بيشتر از يك ماه نتونستم دووم بيارم....
آخه خيلي خدا مهربون بووووود.يه جاهايي دستمو گرفت كه فكرشم نميكردم....
اينا رو وقتي باهاش قهر بودم فهميدم....!!!
اصلا از نظر روحي رواني خيلي تغيير كرد...
خدا بنده هاشو خيلي دوست داره.حتي اوني كه گمراه شده رو خودش مياره تو خط.....