کنترل از راه دور ربات؟؟

robotali

عضو جدید
سلام
من سوالي در مورد چگونگي کنترل يک روبات بدون تماس با اونو داشتم .
يعني چه طوري ميشه يه اپراتور روباتي رو (که طبعا کاملا هوشمند نيست) کنترل کنه.
مثلا با يه joystick (اونم بدون هرگونه تماس با روبات)
دستورات لازم رو به اون بده
((اگه ميشه براي اطلاعات بيشتر يه مرجعي،کتابي چيزي هم به من معرفي کنين...ممنون ميشم. ))
:redface:
 
آخرین ویرایش:

ahmadmn

كاربر فعال مهندسی برق
روش زياده اما ساده ترينش همونه كه در دزدگير ماشين مي بيني. يعني فرمان از طريق امواج راديويي
ساخت مدارهاش هم سخت نيست. آمادش هم تو بازار جمهوري فراوونه.
بايد خودتو بيشتر معرفي كني تا چيزي در سطح خودت بشه ارائه داد
 

robotali

عضو جدید
حقيقتش اين که از طراحی مدار زیاد سررشته ای ندارم
الان هم دارم رو رباتي کار ميکنم که بر حسب دستوراتي که اپراتور بهش ميده به نسبت تجهيزات و کاراييش عمل ميکنه
ولي اين دستورات رو بايد از فاصله نسبتا زياد بهش داد "بالاي 50 متر" پس ميخوام ارتباط بيسيم باهاش داشته باشم
شما فرموديد که با يه مدار فرستنده راديويي ميشه اين کار رو کرد پس لطفا بگين دقيقا بايد دنبال چه تيپ مداري باشم .
يه سوال ديگه هم داشتم...من يه دوربين رنگي مينياتوري بيسيم از پاساژ امجد گرفتم ولي بيشتر از 30 متر جواب نميده..!.شما تو بازار سراغ دارين دوربيني که بالاي 70 متر برد داشته باشه؟
راستي برد همين دوربين رو هم ميشه افزايش داد>؟
 

robotali

عضو جدید
تشکر

تشکر

اينجا پر از دوربينه:
http://lgsecurity.ir
اگه مدار كار نكردي بايد بري و مدار آمادشو بخري از اينجا:
http://www.rfphone.com/index.aspx?siteid=1&pageid=139

مهندس یه دنیا ممنون...استفاده کردم...

ولی اگه بخوام طراحی مدار یاد بگیرم چی کار باید بکنم؟(اگه جوابمو کلی بدی ممنون میشم)
:gol:
 

ahmadmn

كاربر فعال مهندسی برق
انگيزت براي يادگيري چيه؟ درآمد؟ حال كردن؟ شهرت؟
هركدوم اينها مسيري داره و ميشه به سادگي طي كرد.
 

robotali

عضو جدید
احمد جان حالا که این سوالو ازم پرسیدی میخوام خودمونی باهات صحبت کنم...!

من عاشق دنیای الکترونیکم ...حاضرم برای سیر کردن این عشقم همه کاری بکنم...!

پس نه برای درآمد..و نه برای شهرت میخوام یاد بگیرم...! فقط برای این که علاقه دارم اونم تا حد جنون...!!!

پس خواهشا اگه مایلی کمکم کنی یه کم از اون تجربه هاتو به منم بده...تا منو مدیون خودت کنی!:D

منتظرت هستم...
 

ahmadmn

كاربر فعال مهندسی برق
وقتي بچه بودم از اينجا شروع كردم كه همه چيزو الكترونيكي كنم. هر چيزي كه فكر كني. هر كاري كه آدم انجام مي ده. همين فكر هزاران پروژه به همراه مياره. و هر پروژه ذره اي تجربه و جمع تجربه بي نيازي. اما حالا پشيمونم و آرزو مي كنم كاش يه كشاورز شده بودم و آسوده تر زندگي مي كردم:smile:
 

robotali

عضو جدید
اولا بازم ممنون از راهنماییت...

ولی من الان بچه نیستم که بخوام از اونجا شروع کنم...چون وقت کم میارم...یعنی وقتی به هدفم میرسم که شاید برای استفاده یه کم دیر شده باشه...اگه یه میانبری...چیزی بهم نشون بدی خیلی خوب میشه...

دوما برا چی این حرفو میگی که کاش این کارا رو نمیکردی...؟؟؟؟؟
حتما تو هم مثل من علاقه مند به این رشته بودی که این فعالیتها رو کردی ...تازه الانم داری برق میخونی...
پس باید خوشحال باشی که چه از نظر عملی چه غیر عملی تو این رشته موفق هستی...

در ضمن تا اونجایی که من میدونم آدمایی مثل تو(که میگی از بچگی داشتی دنیای الکترونیکو شخم میزدی:D) هیچوقت دنبال زندگی آسوده نیستند(زندگی مثل کشاورزا!) و مدام دنبال ماجراجویی و کنکاش تو هر زمینه ای اندبه خصوص تو رشته ی تخصصی خودشون...

پس چرا این حرفو زدی..؟؟!:mad:میخواستی منو دلسرد کنی؟؟؟:razz::(
 

ahmadmn

كاربر فعال مهندسی برق
خب زندگيم پاي الكترونيك رفت و اونقدرا هم پشيمون نيستم. رشته دانشگاهيم هم الكترونيك بود. البته 10 سال پيش درسم تموم شد.
اوني هم كه گفتي درسته و اونقدر ماجراجويي كردم كه واسه كمتر انساني ممكنه پيش بياد.
قضيه اصلي اينه كه اينجا جاي همچين آدمي نيست. دير يا زود به اين نتيجه مي رسه كه بايد كوچ كنه و از اين سرزمين بره. اينجا جاي دلال ها، تجار، بساز بفروش ها، سياست زده ها، خشك مقدس ها و ... است.

هر چي بيشتر درك كني اينجا احساس غريبي بيشتري مي كني. و اگه مثل من يك دنده هم باشي توي اين غريبگي غرق ميشي و كوچ نمي كني به جايي كه دوست و آشنايي ببيني.

الكترونيك آغازگر درك من از دنياي اطرافم بود اما ذهنمو جوري تربيت كرد كه همه ي چيزاي ديگه رو بفهمم. حتي اون چيزها كه نبايد ...
بدبختي از اونجا شروع شد كه گند جهان بر من آشكاره شد و همچون دودي نفسمو گرفت.

شايد هم تقصير الكترونيك نبود كه روزي فهميدم ما بدبخت ترين حيوان روي زمينيم . حتي يك گنجشك هم اختيار چگونه زيستن رو بيشتر از ما داره.
ما كه خودمونو اشراف مخلوقات عالم مي دونيم در زندان تودرتويي كه خودمون ساختيم اسيريم و حتي نمي تونيم با لباسي كه دلمون مي خواد قدم بزنيم.
چشم انداز ما ديوارهاست و آيندمون به دست خدايي كه مي خواد مارو در آتيش بسوزونه و شايد خيلي دوسمون داشته باشه از لذتهايي كه كثيف ميشمريم بهمون صدقه بده!
نه
من بينوا بندگكي سر براه نبودم و بهشت مينوي من بزرو توع و خاكستايي نبود... شاملو

بدبختانه بزرگترين مائده هاي زميني رو كه داشتيم از دست داديم تا اين بلاياي آسماني رو بدست بياريم

صنعت، تكنولوژي، رفاه، دين، قانون، خانواده و ... دستاورد ما انسانه شد در ازاي از دست دادن آزادي
 

robotali

عضو جدید
سلام...
مهندس جان این طور که معلومه دلت خیلی خونه از این دنیا و به خصوص جایی که داریم زندگی میکنیم...

خوب حداقل 13 سالی از من بزرگتری و قطعا با این مسایلی که گفتی تو زندگیت دست و پنجه نرم کردی...

.ولی باهات موافقم که داریم تو بد دنیایی(جامعه ای) زندگی میکنیم...

ولی یه سوال:مگه نه این که تا بوده چنین بوده و تا هست چنین هست؟ پس چرا بخوایم زندگی رو با فکر کردن به این چیزا به کام خودمون تلخ کنیم؟

اگه نمیتونیم دنیا رو اون طور که میخوایم عوض کنیم...پس چرا یه دنیای کوچیک ولی برای خودمون و باب میل خودمون نسازیم؟

همون طور که گفتی انسان اشرف مخلوقاته و اونی که این لقب رو به ما نسبت داده ما رو آزاد خلق کرده...
پس با این قدرتی که داریم میتونیم از زندان یا به قول خودت دیواری که دیگران و شاید بعضی موقعها خودمون با کلنجار رفتن با چیزای دست و پا گیر و شاید هم باطنا بی ارزش برای خودمون ساختیم رها شیم..نه؟

البته یقینا سخته ... منم شاید یه کم شعار دادم ...ولی حداقل سعی خودمو میکنم...تا اگه بعدا به جایی رسیدم که الان شما هستی حداقل به خودم امید بدم که بازیچه ی دست دیگران نبودم و برای خودم و عشق خودم و دنیایی که خودم برای خودم ساختم زندگی کردم...به نظرت این ارزش نداره؟

{راستی مهندس جان من اون قسمت از حرفاتو که گفتی خیلی از مائده هاي زميني رو كه داشتيم از دست داديم تا اين بلاياي آسماني رو به دست بیاریم خوب متوجه نشدم...
یعنی میگی صنعت، تكنولوژي، رفاه، دين، قانون، خانواده...بدن؟:redface:
خوب همه اینا برای آسایش آدما درست شدن دیگه...مگه نه؟ یا من منظورت رو اشتباه فهمیدم؟!}
 

ahmadmn

كاربر فعال مهندسی برق
گل پسر بلا
هموني كه تو دنياي كوچيك خود مي ناميش رو ساختم . البته اصلا كوچيك نيست و وسعتش از زندان بشر بزرگتره. چون جايگاه اصليش تو ذهنمه و بي انتهاست. بي انتها
مشكل كوچيكي كه وجود داره اينه كه فرض كن تو بيرون يك زندان مخوف باشي و از اونجا مردم داخل زندان رو نظاره كني. همه ي زندانيان بي گناه باشن. صحنه ي زيبايي نيست.
شاملو ميگه:
در اين جا چار زندان است به هر زندان دو چندان نقب، در هر نقب چندين حجره، در هر حجره چندين مرد در زنجير

خيام هم رباعياتشو براي زندانيان سرود:
جمعي متفكرند اندر ره دين، جمعي به گمان فتاده در راه يقين، مي ترسم از آنكه بانك آيد روزي، اي بيخبران راه نه آن است و نه اين

نگراني ام براي تو همينه كه مي خواي كجا ايستاده باشي. درون زندان و با جماعت يا بيرون اون و تنها

بشر ميليونها سال پيش هم ميزيست. نكته اي كه ما كمتر بهش توجه مي كنيم مقايسه ي بين زندگي بشر بدوي با امروز بشريته!
سوال: آيا ما در دلمون احساس خوشبختي بيشتري مي كنيم يا نياكان بدويمون؟
كي مي تونه به اين سوال پاسخ بده؟
اگه نيكان ما از ما خوشبختتر بودند پس ما تباه شديم و شايد هم نبودند و آنها تباه شدند.
اصلا شايد تباهي معنايي ندارد و دنيا جبريست كه ما چاره اي جز پذيرش اون نداريم.
اگه اونها شادمانتر از ما بودند شايد چون
صنعت، تكنولوژي، رفاه، دين، قانون، خانواده نداشتند و در ازاي اون آزاد بودند.
سوال ديگه ي من اينه كه بشر چه داد كه اينها را گرفت. خيالت راحت باشه كه دنيا داد و ستد داره. تا چيزي رو از دست ندي چيزي بدست نمياري.
چه چيز در ما نابود شد تا زبان گفتگو ساختيم. بارها خواندم كه ما پيش از داشتن زبان با نگاه يا حتي بي نگاه باهم گفتگو مي كرديم.
چرا وقتي به يه جانور توي باغ وحش نگاه مي كنيم كه همه چي براش فراهمه دلمون براش مي سوزه و فكر مي كنيم اگه در جنگل بود زندگيش شيرينتر از اين بود.
اين احساس كه جانور جاش توي جنگله از كجا مياد.
ما خودمون خودمونو اشرف مخلوقات ناميديم و عجيبه كه با همين نام آزادي رو از خودمون گرفتيم! از جنگلها گريختيم و در شهرها گرد هم اومديم.
شايد وقتي ميموني به ما نگاه كنه اندوهگين بشه كه در باغ وحشي چنين دهشتناك ميلوليم.
سرتو درد نيارم. كتاباي زيادي نخوندم اما شهود عجيبي هميشه به من ندا مي داد كه جانوري تباه شده ام. اين شهود حتي به من رياضيات، فيزيك و ... آموخت و من آرام آرام به ماهيتش پي بردم.
ديدم كساني رو كه به مدرسه نرفتند و درك بهتري از جهان دارند و سرخوشي بيشتر. هميشه از اون كلاسهايي كه بايد بي جنبشي مي نشستيم و به چرند و پرند هاي معلمان از ما بيچاره ترمان گوش مي داديم، بيزار بودم.
هنوز هم نمي تونم برم جايي پشت ميز بشينم و كارمندي بي سروصدا باشم.

كاش آزادي سرودي ميداشت هر چند كوچك

 

robotali

عضو جدید
دوباره سلام...

آقا حرفاتون برام خیلی جالبه..... اعتراف میکنم که منو به فکر انداختی...و هر چی بیشتر فکر میکنم سوالات

بیشتری تو ذهنم به وجود میاد....

یکی از نتایجی که از این بحث گرفتم این بود که آدم باید به خودش بقبولونه که باید در کنار این مردم و موجودات و محیط و... زندگی کنه... و با همه ی اونا تعامل داشته باشه و تحمل کنه یا بی تفاوت باشه ... که راجع به این موضوع صحبت کردیم و منم گفتم که با این سبک ادامه حیات حال نمیکنم...! .... ویا این که یه کم زرنگی به خرج بده و بزنه تو دنده بیخیالی از همه این موارد و اصطلاحا واسه خودش دنیایی بسازه...(که منم میخواستم این کارو کنم)...که شما میگی این کارو کردم و نتیجش هم شد ناراحتی و ابراز درد و تاسف برای اونایی که تو دنیای ما نیستند(یا به قولی تو زندان خودشون اسیرن)....خوب که فکر میکنم + اون مثال باغ وحشی که آوردین...میبینم در نهایت حق با شماست،...این سبک هم برای درازمدت جواب نمیده...

خوب این یعنی چی؟؟ یعنی ما محکوم شدیم به زندگی به این شکل و صورت... یا باید همرنگ بعضی از جماعت شیم که دارن خون مردم رو میکنن تو شیشه و به اصطلاح سرخوشن...(که اطمینان دارم این کار از پس من و شما و امثال ما بر نمیاد...) یا این که .... چی؟؟؟ چه کنیم تا مزه ی شیرین زندگی رو بچشیم؟
واقعا هیچ راهی نداریم ؟؟؟...یه جوابی به من بده لطفا...!


شما بازم تو این پستتون واژه رفاه رو در کنار{ صنعت، تكنولوژي، رفاه، دين، قانون، خانواده} به کار بردین...
و معتقد هستین که در ازای به دست آوردن اینا آزادی رو از دست دادیم...
من قبول دارم که صنعت،تکنولوژی،قانون،وحتی شاید دین و خانواده خیلی جاها نقطه ای مقابل آزادی هستن...ولی این که رفاه با آزادی در تضاده رو تا حدود زیادی قبول ندارم... مثلا خود شما که مساله آزادی ونداشتن آزادی تو این روزگار اون طور که لایق انسانه براتون یه موضوع با اهمیت تلقی میشه و منم باهاتون موافقم...از صبح که از خونه میرید بیرون تاشب هر تلاشی که میکنین برای به دست آوردن آسایش و رفاه بیشتر برای خودتون و خانوادتون نیست؟؟؟ پس چرا رفاه رو در کنار آزادی نمیدونین؟؟
گفتید که از بچگی سعی در تبدیل هر ایده ای به یک دستگاه الکترونیکی داشتین....برای چی؟؟...برای رفاه بیشتر آدم بوده دیگه؟؟؟

لطفا این 2 تا سوال منو جواب بدین...
منتظرتون هستم...

حرفام زیاده ولیی نمیخوام بیشتر از این وقتتون رو بگیرم...ایشاالله تو پستای بعد:D

 

ahmadmn

كاربر فعال مهندسی برق
رفاه يعني ما ديگه از جسممون واسه خيلي كارها استفاده نمي كنيم و ديگه نه تناسب اندام داريم نه سلامت جسمي.
رفاه يعني ما اكو سيستم زمين رو برهم مي زنيم. دود مي فرستيم تو هوا. جايي كه درخت بود گندم و برنج مي كاريم . بعد كه سيل مياد مي گيم چرا سيل اومد.
رفاه يعني ما ديگه كوچ نمي كنيم و از همه ي طبيعت لذت نمي بريم.
رفاه يعني امواج الكترومغناطيس تمام زمين رو در خود بلعيده و ما آروم آروم توش آب پز ميشيم. (بدن انسان 70 درصدش آبه :smile:)
رفاه يعني ديگه با غروب خورشيد نمي خوابيم و با طلوعش بيدار نميشيم.
رفاه يعني ديگه دور هم جمع نمي شيم و از كنار هم بودن لذت نمي بريم . حتي عشقامون شده با تلفن و اينترنت و مسج و ...
رفاه يعني جمعيت انسانها مثل دايناسورهاي ماقبل تاريخ شده و بقيه ي موجودات زنده حق حيات ندارند. از 100 سال پيش تا حالا هزاران گونه ي جانوري و گياهي منقرض شده
 

robotali

عضو جدید
ok من تسلیمم... انگار حق با شماست...من از بالا به این قضیه نگاه نکرده بودم...:redface:
 

Similar threads

بالا