من که فکر نکنم هچی کتابی وجود داشته باشه میدونی چرا؟
میگن یه روز خدا به یه بنده ی خاص خودش خواست محبتی کنه. این بود که ازش پرسید، ای بنده مخبوب من! بگو من چه کاری برات انجام بدم تا خوشحال شی؟ بنده گفت... خدایا! یه اتوبان 7 طبقه ی 7 بانده میخوام که 7بار دور کره ی زمین رو دور بزنه!
خدا گفت ، برو بابا این میدونی چقدر کار و هزینه و زحمت میبره؟؟؟؟!!! نه خیر! یه چیز دیگه بخواه.
بنده گفت باشه خدا! لطفا یه کاری کن که من زنها رو بشناسم!!!
خدا تاملی کرد و گفت...... ببینم، گفتی اتوبان چند بانده باشه؟؟؟!!!