چند نکته تا صنعت ...

ARC_2008

مدیر بازنشسته
و شروع یک بحث ... برای عزیزانی که یا تازه فارغ التحصیل شده اند ... یا تازه وارد صنعت و کار شده اند ... در واقع بحثی برای تمامی عزیزانی که در حد فاصل خلا بیندانشگاه و صنعت قرار دارند . البته از این دسته دوستان بارها دیدم . دوستانی که یک پروژه گرفته اند ( حالا یا مشارکتی ، یا از طریق دوست و آشنا ... یا اصلا به سختی ) ولی نمی دانند باید از کجا شروع کنند برای عملی کردن ذهنیاتشان . یا اصلا " ذهن صنعتی " ندارند . می آیند یک موهوماتی تعریف می کنند . یک سری صحبت های فضایی که مثلا در فلان کتاب دانشگاهی آمده و یا بدتر از آن در فلان فیلم آموزشی دیده اند را می آیند تعریف می کنند و اصرار بر اجرای آن دارند . تفکراتی که اصلا قابل اجرا نیست . نه محدودیت ها را می دانند . نه قطعات را می شناسند . نه APPLICATION ها را می دانند . ماورای صنعت فکر کردن و بدون چارچوب بودن در اجرای پروژه های صنعتی ، یکی از دستاوردهای بزرگ دانشگاه های ایران است که تقدیم فارغ التحصیلان می شود . بعد باید چند سالی طول بکشد تا ذهن فارغ التحصیل ، شکل بگیرد که به آن تجربه گویند . حالا در این چند سال ، چه کسی یا چه شرکت یا ارگانی حاضر است هزینه STANDBY بودن فارغ التحصیل را بدهد ... یا اصلا کسی پیدا می شود . خدا می داند . بعد تازه مشکلات پیچیده تر که زیر ساختار اشتباه صنعت را ناشی می شود و بسیاری از معضلات عظیم صنعتی که امروزه با آن روبرو شده ایم و به شکل یک توده تا سالیان آینده تبدیل می شود . و فاجعه صنعتی ایران تازه شکل می گیرد. فلج می شود ...
بگذریم ... در این تاپیک و بحث های آینده به دنبال این خلا هستم و به دنبال کمتر کردن فاصله زمانی خلا دانشکاه و صنعت . از تمام دوستان و همکاران با تجربه ای که مطمئنا می دانند و به یاد دارند دوران خلا خودشان را، نیز خواهش دارم به این جمع اضافه شده و کمک های فکری خود را هیچ گاه دریغ نکنند .
دوم ، بحث اخلاق و روحیات یک مهندس است . که ما باید قبل از شروع پروژه یاد داشته باشیم . که اگر ندانیم ، نمی توان از پروژه حداکثر بهره بری را برد . یا اصلا پروژه با مشکل روبرو می شود . یا اصلا کارمان را از دست می دهیم ( اگر بخواهید نام اخراجی های مراکز بزرگ صنعتی ایران را به خاطر عدم رعایت اصول و نداشتن اخلاقبه عنوان نمونه ذکر می کنم ! ) . بعد در آینده قصد دارم برای عزیزانی که تازه وارد یک محیط صنعتی همچون نیروگاه یا کارخانه یا یک کارگاه صنعتی و یاحتی یک فروشگاه برق صنعتی و امثال آن شده اند نیز نکاتی را یاد آور شوم .
بله ، اخلاق ( که در دانشگاه ، اکثرمان چه زودگذر و سطحی آن را پاس کردیم ! ) و روحیه همکاری و همفکری داشتن و رعایت اصول و قوانین و نظم و دقت ، از جمله پارامترهایی است که می بایست قبلا از آنکه بخواهند فارغ التحصیلمان کنند، به ما می گفتند . آخر خیلی از این ویژگی ها وقتی وارد کار می شویم . وقتی بوی پول هم به مشاممان آمد . وقتی بحث کسب تجربه و سابقه کاری هم با آن آمیخته شده ؛ دیگر با آنچه در کتاب اخلاقمان آورده شده بود ، متفاوت می شود . دیگر با آنچه استاد متدین اخلاقی ما می آمد صحبت می کرد و ما هم روز امتحان با او میثاق می کردیم ... فرق دارد . و بدتر از آن ، اینکه آن استاد هم اینها را نمی دانست که ما بگوید و بدتر اینکه استادان کاری ما هم از گفتن این نکات سر باز می زنند ( قابل تامل )و بد تر از همه اینها ، آخر عمرمان است که ما نتوانستیم یک سری از این روحیاتو اخلاق را کسب کنیم و چون خودمان می بایست تجربه کنیم تا درک کنیم و موقعیتش پیش نیامد ، تا آخر عمر بی بهره از آن روحیات ناب کاری ماندیم ... یک خاطره .
چند شب پیش عزیزی که حکم استاد بنده را دارد با سن بالای 50 سال و تجربه ای به درازای بیش از عمرش ! ، آمده بود تا با هم به یکی از سایت های اینترنتی سری بزنیم و ساعت که از یک شب گذشت و چانه جفتمان گرم شد ؛شروع کرد به درد دل و ابراز ناراحتی از وضعیت موجود و اخلاق بد یک سری از کارمندان فلان شرکت که نسبت به هم داشتند و نسبت به او و اصلا رنجش خاطری که این پیرمرد به دلیل نحوه صحبت فلان کارمند با او داشت . روحیات اشتباه ، ناسازگاری در محیط های صنعتی که به لطف جامعه ما رو به رشد گذاشته و اصلا این ناراحتی های او بود که باعث شد من اینجابنویسم .
دوستی که تازه فارغ التحصیل شده بود ، آمد پیش من و با خود اسنادی از یک دستگاه آورد که قصد اتوماسیون آن را داشت . خوب روحیات من این است که اجازه می دهم ابتدا دوستان صحبت های خود را می کنند و به اصطلاح خوب که خود را تخلیه کردند (!) - فکری- ، حالا نوبت من می رسد که مطابق با صحبت های آنها موضع گیری کنم . اصلا این بنده خدا چنان صحبت می کرد که بوی " بی تجربه بودنش " از چند متر آنطرف تر هم واضح بود . اصلا بدم آمد . از این که به او مشاوره بدهم ، حالم بهم می خورد . بدم آمد اصلا با او حرف بزنم . فقط خودم را کنترل کردم که دلخورش نکنم !
خوب ، تعداد این روحیات هم زیاد است و از حوصله این قسمت خارج . در ادامه صحبت ها یم ، به بحث های بیشتری خواهیم پرداخت .

با تقدیم احترام - م.س

 

dashhadi

عضو جدید
تشکر

تشکر

با سلام خدمت جناب arc_2008 مدیر محترم تالار
من به عنوان یک شاگرد کوچیک از جنس همونایی که گفتین ( صفر کیلومتر= دانشجوی ترم آخر کنترل ) ، از شما به ایجاد همچین تاپیکی تشکر می کنم و از خودتون و سایر اساتید با تجربه درخواست می کنم که تجربیات ارزشمندتون در اختیار ما صفر کیلومترا قرار بدین.

در ضمن جسارتا منظورتونو از قسمت آخر متوجه نشدم که : دوستی که تازه فارغ التحصیل شده بود ، آمد پیش من...

 

Similar threads

بالا