پیامبر(محمد رسول الله)

وضعیت
موضوع بسته شده است.

bacheironi_or2

عضو جدید
بسم الله الرحمن الرحیم



اَلَم یَجِدکَ یَتیماً فَاوی/ضحی٨.



(مگر نه اینکه تو را یتیم یافت٬پس پناهت داد.)



یتیم یعنی اینکه کسی که مانند ندارد.یعنی دردانه.


تورا یگانه و دردانه یافت و مردم را به سوی تو کشانید.


امام جعفر صادق(علیه السلام).






هر هفته با یک داستان از زندگی پیامبر لطفان نظر بدید ممنون.


1-قربانی
عرب بود و عهد و قول وقرارش .عهد کرده بود اگر خدا ده پسر به او داد یکی را قربانی کند,برای رضای خدا.همینطور هم شد.
-عبد الله !
قرعه به نام عبد الله افتاد بود. زود تر از اینکه کسی نگاهش کند,بر خاست جلو آمد و روبروی پدر ایستاد.عبد المطلب مصمم بود و هیچ راه بازگشتی وجود نداشت.قریش جمع شدند و خواستند مانع شوند فایده ای نداشت,تا اینکه یک نفر پیشنهاد کرد:
-شما برای دیه یک مرد چقدر می پردازید؟
- ده شتر
- پس ده شتر حاظر کنید و قرعه بکشید .اگر به نام شتر ها در آمد که هیچ ,ولی اگر نام عبد الله از قرعه بیرون آمد ,تعداد شترها را بیافزایید. آنقدر این کار را ادامه دهید تا نام عبدالله بیرون نیاید.
بار اول... عبد الله !
ده شتر اضافه کردند... عبد الله ! ده شتر دیگر...عبد الله! تعداد شترها به صد رسیده بود که یک دفعه هلهله ای در جمعیت افتاد. قرعه به نام شتر در آمده بود.
-دوباره قرعه بزنید!
عبدالله مجاب نشده بود .اما باز هم صد شتر ,نامی بود که از قرعه بیرون آمد.بار سوم نیز قرعه همین شد.
چشمانه معصوم عبد الله به نگاه عاشقانه پدر دوخته شده بود... صد شتر در مقابل عبد الله ... صد شتر در مقابل یک مرد,ازاین پس دیه یک مرد برابر صد شتر شد.

 
آخرین ویرایش:

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
ديه

ديه

مطلبي را كه مرقوم داشته ايد در منتي الآمال آورده شده (بد نيست خوانندگان مراجع را هم بشناسند) اما يك سوال ؟ در آنزمان هنوز فرزند عبدلله به پيامبري مبعوث نشده بود چرا بعد ها ديه انسان با همان سنت قبل از اسلام در قران آورده ميشود؟ آيا پدر پيامبر كه نامش پسوند الله دارد قبل از اينكه پيامبر بتهاي مكه را بشكند يكتا پرست بوده و يا الله نام يكي از بتهاي كعبه بوده است ؟لطفا از ذكر مرجع در ادعا ها دريغ نفرماييد.
 

bacheironi_or2

عضو جدید
سوال اولتون رو من نمی تونم جواب بدم چون نه طلبگی خوندم نه قدرت بیانشو و در ضمن معلم خوبی هم نیستم.برای دوموین سوا ل الله=خدا خدا به هر شئی و هر چیز پرستش می شه یا قابلیت پرستش داره گفته می شه (لازم به ذکره که خدای یکتا نه چیز است و نه شئی و از این مطلب نباید برداشت نا درست شود.)تمامی این مطالب از کتابی به همین نام پیامبر است که توسط محسن حداد نوشته و انتشارات دانشجو کار چاپ او را بر عهده داشته .
 

bacheironi_or2

عضو جدید
2-باران
قحطی ,مکه را زمینگیر کرده بود.
چند سالی بود که روی سبزی و آبادانی را به خود ندیده بود .روزها می گذشت تا اینکه زنان مکه خبری را دهان به دهان به یکدیگر رساندند.
آمنه صدف ناب ترین در عالم امکان شده بود.هنوز خبر بارداری آمنه دهان به دهان می چرخید که ابرهای باران زا سرزمین حجاز را فراگرفتندو... چنان مردم در نعمت و رحمت غرق شدند که آن سال را
((سنة الفتح )) نامیدند.
(صبر نسبت به ایمان مانند سر است نسبت به بدن)
 
آخرین ویرایش:

bacheironi_or2

عضو جدید
3-طلوع
در زیبا ترین جمعه تاریخ آن هنگام که تبسم خورشید در ذره ذره سرزمین حجاز جاری بودناگهان نوری به آسمان برخاست و شمیم دل انگیز سرودعشق را درمکه گستراند.
ایوانه کسری شکافت آتشکده فارس از خودنمایی باز ایستاد دریاچه ساوه موجهایش را به دست فراموشی سپرد خدایان سنگ چوب عرب رنگ باختن وآمد.
آمد همانکه جهانی آمدنش را به فرخندگی
مژده داد بودند...
محمد(ص) زلال ترین و شوق انگیز ترین سروده هستی به دنیا آمد.
(دنیا و ناملایمت هایش او را به خشم نمی آورد .
ولی هنگامی که پای حق در میان بود ,از شدت خشم کسی او را نمی شناخت.)
 

bacheironi_or2

عضو جدید
4-یتیم
گوشه ای ایستاده بود و طفلی در بغل داشت.
نمی دانم چه شد که به سمت او رفتم .پیدا بودکه از صبح منتظر است کسی بیاید و بگوید: ((من او را قبول می کنم))ومن گفتم .
می گفتند: ((یتیم است.پدرش در سفر به بیماری جان سپرده است و معلوم نیست پول خوبی بدهند... تو نیز قبولش نکن.))
***
÷ستان راستش شیر نداشت.بچه خودش را هم با÷ستان چپ شیر داده بود وقتی می خواست شیرش بدهد ÷ستان چپش را توی دهانش گذاشت ولی او نمی مکید.سرش را خم می کرد سمت ÷ستان راست . از ناچار÷ستان راست را توی دهانش گذاشت و مکید.خیلی عجیب بود از ÷ستان راستش حلیمه شیر می آمد.
***
چند روزی بیش نیست که او در خانه ماست, برکتی شده برای خانواده .رحمت و نعمت است این وجود معصوم .مال هایمان از همسایه ها و حتی قبایل دیگر بیشتر شده اند.شیر گوسفندانمان که مدتها کفاف خودمان را هم نمی داد ,آنچنان زیاد شده که به همسایه ها هم می فروشیم.


( ÷=پ به دلایلی امکان نوشتن کلمه مورد نظر نبود)
با تشکر or2
امتیاز یادتون نره .
 
آخرین ویرایش:

bacheironi_or2

عضو جدید
5-سیما
با اینکه کودکی بیش نبود, هرگاه از خواب بر می خاست, تمیز بود ومعطر .نورانی و سرحال .انگار نه انگار که طفل است.
***
موی سرش از نرمه گوش پایین تر نمی آمد و اگر بلند تر می شد, میان موها را می شکافت به طرفین .پیشانی بلندی داشت و ابروان کمانی .دندانهایی صاف, سفید و زیبا. بینی باریک و کشیده .هرگاه پهلوی چراغ می نشست نور چراغ رخت بر می بست .
***
مسرور که می شد, چشم بر هم می نهاد و آرام آرام لبخن روی لبهایش جاری می شد . ملیح می شد پیامبر .گاهی وقتها هم دانه های سفید تگرگ, میان آن صورت رویایی و دلنشین می نشستند و دلبری اش را صد چندان می کردند.با اینکه نوجوانی بیش نبود اما هرگز بلند نمی خندید, محمد.
 

bacheironi_or2

عضو جدید
6-رحمت
باز هم مکه در خشکسالی فرو رفته بود. قریش سراغ بزرگ خویش را می گرفت . ابوطالب را گفتند دعایی کن تا باران بیاید.دیدند دست پسر خردسالی را گرفت و رفت کنار کعبه پسرک هنوز 6 سال نداشت و تازه مادرش را از دست داده بود .ابوطالب دستانش را به سوی آسمان گرفت و گفت:(( خدایا به حق این ,پسرباران و رحمت را بر ما نازل کن...))
حتی یک دانه ابر هم در آسمان نبود .همه رفتند,ناامید شده بودند... اما یک دفعه ابرها آمدند,رعد و برق و... باران .آب ,رحمت.
 

bacheironi_or2

عضو جدید
7-صومعه
می رفتند برای تجارت .رسیدند به صومعه ای . صومعه بحیرا.هوا گرم بود کاروانیان با دیدن صومعه ,گویی که بهشت را یافته باشند,به آنجا پناه بردند. همه آمدند جز او. نوجوانی بود که پیش کاروان مانده بود تا مراقب اموال باشد.
***
از دور که نگاه کردم دیدم ابری بالای سر پسر تشکیل شده,همینطور که کنار قافله قدم می زد و از ابتدا به انتها قافله می رفت ,ابر هم بالای سرش بود و همراهی اش می کرد.
پرسیدم این طفل کیست؟ نامش چیست؟
- نامش محمد است ... فرزند ابوطالب ...
- جدا ,اگر اینگونه باشد... باور کنید که او پیامبر می باشد.
((به خدا او پیامبر می باشد.))
***
ابو طالب با شنیدن پیشگویی راهب از ادامه سفر منصرف شد و از ترس گزند به برادرزاده نوجوانش باز گشت.
 

bacheironi_or2

عضو جدید
8-کعبه
برای باز سازی کعبه ,سنگ جمع می کردند,هر قبیله جدا .پایه های کعبه که بالا رفت رسیدند به جایگاه رکن. یعنی حجرالاسود.بحث و جدال آعاز شد.
-مابر همه شما مقدم تریم ,ثروت ما برای عرب مثال زدنی است پس روشن است که ما این کار را می کنیم.
-اجازه بدهید . این را همه می دانند که ما قوی ترین قبیله قریش هستیم.پس زاوار است که ما سنگ را بر جای خود...
-شلوغ نکنید دوستان !بزرگ قریش ,ما و خاندان ماست .پس بیهوده به جان هم نیفتیدکه چیزی به شما نمی رسد.
جلو آمد و گفت:
- پیشنهاد می کنم ,منتظر بمانیم اولین کسی که از (( باب بنی شیبه)) وارد شد ,حجرالاسود را نصب می کندیا او بگوید که چه کسی این کار را انجام دهد. جمعیت اول کمی به یکدیگر خیره خیره نگاه کردند و بالاخره قبول کردند. چند دقیقه ای نگذشته بود که بر آنها وارد شد.
-انصافا که خوب کسی آمد.
-آری ,او جوانی امین است و راسگو.
-به حق که آدمش آمد,ما که هر چه او بگوید قبول می کنیم.
داستان را برایش گفتند . گفت :((پارچه ای بیاورید)) آوردند حجر الاسود را برداشت و داخل آن گذاشت . گفت :(( هر قبیله گوشه ای از پارچه را بگیرد))گرفتند و سنگ را تا محل نصب
آوردند.با دستان خود سنگ را برداشت و سر جایش قرار داد. همه خوشحال و راضی شدند,اما پس از چند لحظه دوباره کرکری خواندن شروع شد .

-دیدید که ما سنگ را بر جایش ...
 

bacheironi_or2

عضو جدید
9-غار
از بازار می گذشت . نرم و با تامل .دید مردی قمار می کند اول شترش را باخت . بعد خانه اش را ,بعد هم ده سال از زندگی اش .آنقدر ناراحت شد که رفت بیرون از شهر .به غار حرا .زیاد می رفت آنجا .گاهی یک ماه تمام .نیایش و دعای در غار شده بود یار لحظه های تنهایی و دل شکستگی اش.



امتیاز یادتون نره با تشکر
 

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
شير

شير

چون حليمه دير رسيد خداوند امر كرد و در ***** عموي پيامبر شير قرار داد و پيامبر مدتها از آن شر تناول نمودند. (مرجع منتهي الامال)
دقت كنيد با اينكه هنوز فرزند عبدلله به پيامبري مبعوث نشده بود خداوند چه التفاتي به او داشته و از ابتدا اورا براي پيامبري بر گزيده بوده و قضيه بعثت فقط براي بيان نقطه آغازي به نظر ميرسد
راستي نظر شما چيه و اقعا اين نوشته در منتي الامال سند تاريخي دارد؟
 

bacheironi_or2

عضو جدید
می تونید اسن سوالات رو در بخش مخصوص خودش به پرسید یا از یک مرجع یا کسی که درسشو خونده والا به ما نمیاد در باره این امور صحبت کنیم.
 

bacheironi_or2

عضو جدید
10- بانوی آفتاب
گفته بودند به مرد امینی برای سرپرستی کاروانهایش نیاز دارد.محمد رفت و استخدام شد .پیشنهاد سفر به شام رفت و برگشت .با سود فراوان.

طاهره می نامیدنش.بانوی اول قریش بود و به عفت و شرافت شهره . از ثروتمندان بزگ مکه محسوب می شد.
خواب دیده بود که خورشید از آسمان فرود می آید و خانه او را برای اقامت بر می گزیند و خانه سراسر نور می شود.تعبیر خواب خواست.گفتند ((با بهترین مردان ازدواج می کنی)).محمد را که دید. خورشید خانه اش را شناخت.

-کارت را خوب انجام دادی.حقوقت را آماده کرده ام. راستی می خواهی با این پول چه کنی؟
-عمویم می خواهد همسری از خویشاوندان برایم انتخاب کند...
خدیجه لبخندی زد و گفت: (( قبول داری من برایت همسری انتخاب کنم؟))
-باشد مانعی ندارد.
-- من زنی را سراغ دارم که بین خویشان شما امتیازات ویژه ای دارد همه او را می شناسند و به نیکی از او نام می برند.
-فقط دو عیب دارد. اول اینکه قبلا ازدواج کرده* و دوم اینکه کمی از تو بزرگ تر است.
-محمد منظورش را فهمید اما حیا اجازه اش نداد سرش را بالا بگیرد و پاسخی بدهد.
-***
-پیش ابو طالب که رسید جریان را گفت. صفیه عمه پیامبر را به خانه خدیجه فرستاد. برگشت.قرار خواستگاری را گذاشته بود.همه رفتن به جز ابولهب
-***
-ابوطالب بلند شد و گفت:
-- محمد امین مردم مکه است .گرچه از ثروت دنیا محروم است لکن ثروت سایه ای است فنا پذیر و اصل و نسب تحفه ای است ماندگار...
-عمو خدیجه-ورقه- بر خاست و گفت: (( خدیجه خود بالغ است و عاقل. بهتر صلاح خود را می داند هرچه بگوید جواب ما همه همان است.)) و خدیجه شد شریک پیامبر و بانوی آفتاب و مادر آب.
-.................................................................
-*حضرت خدیجه (س) دوبار ازداواج کرده و هر بار پس از مدت کوتاهی شوهرانش را از دست داده بود.عیسی بن عابد و الو هاله.
 

bacheironi_or2

عضو جدید
11- سه نفر
تمام خویشاوندان و نزدیکان را دعوت کرده بود برای بیان رسالت و دعوت ایشان به سوی نور.
سفره پهن شد و ظرف آبگوشت کوچکی در آن نهاده شد همه منتظر بقیه غذا بودند اما کاسه ها یکی یکی از همان ظرف پر می شد و به دست میهمانان می رسید. همه سیر شده بودند اما هنوز آبگوشت ظرف کوچک تمام نشده بود.
غذا که تمام شد سه بار و هر بار بلند رسالتش را عنوان کرد و در میان بهت حیرت حاظرین دست یاری به سویشان دراز کرد اما هر سه بار فقط و فقط یک نفر فقط یک نفر از آن همه قوم و خویش پاسخش گفت.
***
سه نفر ایستاده بودند کنار کعبه و دولا و راست می شدند.
پرسیدم :اینها چه کار می کنند ؟
-آنکه جلو ایستاده ,محمداست,پسر عبد المطلب میگوید پیامبر است و دین جدید آورده . الان هم دارند نماز می خوانند.آن یکی پسر عمویش ,علی است.نو جوان است و خام! آن هم خدیجه است ,ثروتمند ترین زن مکه نمی دانم چه شد که همسر محمد شد .
 

bacheironi_or2

عضو جدید
12- مرگ برتو
صدایی می آمد . از نزدیکی کوه صفا بود فکر کنم در عرض چند دقیقه همگی پای کوه ایستاده بودیم . او بر فراز کو ه فریاد می زد: (( ای قبیله قریش ... ای قبیله قریش... ))
- چه شده است محمد؟
- اگر بگویم پشت این کوه گروهی سوار آماده اند تا به شما حمله کنند باور می کنید؟
جمعیت گفتند : (( آری . ما هر گز از تو دروغی نشنیده ایم ...))
- اینک من شما را از عذابی سخت بیم می دهم,سخت تر از حمله گروهی سوار . ای فرزندان عبدالمطلب ,ای فرزندان عبد مناف, ای ...
همه خاندانها و طایفه های قریش را نام برد و سپس...
- خدا به من فرمان داده است ,که به خویشان و نزدیکم اعلام کنم هیچ سودی در دنیا و هیچ بهره ای در آخرت نخواهید برد مگر اینکه بگویید: خدایی جز الله نیست و...
ابولهب غرغر کنان جلو آمد و گفت: (( همین! برای همین ما را صدا زدی ؟ بمیری!مرگ بر تو !که ما را از کار و زندگی کشاندی اینجا تا بگویی خدا یکی است! دیوانه!))
 

bacheironi_or2

عضو جدید
13-فقط یکی
آمده بودند خانه عمویش که راهی پیدا کنند.خسته شان کرده بود. (( هر چه باشد حرف عمویش را بهتر قبول می کند.))
گفتند:
(( اگر این کار تو و این حرفهای تو که قریش را متفرق کرده برای پول است پول می دهیم.اصلان هر چه بخواهی مقام می دهیم.بهترین زنان عرب را به خدمتت در می آوریم.فقط دست بردار تکه تکه کردی عرب را!))
-من از شما چیزی نمی خواهم ولی شما اگر حرف مرا گوش کنید ضررنمی کنید . هم بر عرب حکومت کنید و هم بر غیر عرب را مطیع خود کنید.
گفتند : ((بگو بدانیم چیست این در گرانبها؟))
گفت: (( هیچ کافیست بگویید لا اله الا الله. )) گفتند: (( هذیان می گوید ,بعد از این همه سال ,360 خدا را ول کنیم و یک خدا را بپرستیم.هیهات! ))
 

bacheironi_or2

عضو جدید
14-باز هم عمو
در بازار را می رفت و ندا می داد:
- مردم!بگویید خدایی جر الله نیست,بگویید تا رستگار شوید .
می گفت و می رفت .سنگش می زدند و آب دهان به صورتش می انداختند و دیوانه اش می خواندند اما او ادامه می داد.
حالا مدتی بود که مردی هم از پشت سر سنگ بر پشت پاهایش می زد. پاشنه پاهایش هم خونی و زخمی شده بود. مرد بلند تر از او و طوری که صدای او را خفه کند می گفت : (( دروغ می گوید .حرفش را گوش نکنید,دیوانه است ...))
پرسیدم آن مرد کیست؟
- محمد است .فرزند عبدالمطلب . می گوید پیامبر شده است .
-آن یکی کیست؟
- عمویش ,ابولهب


هنگامی که برایش مهمان می رسید . با او هم غذا می شد و تا مهمان دست از غذا نمی کشید .با او همراهی می کرد.


امتیاز یادتون نره امتیاز نمی دین صلوات بفرستید بر محمد
با تشکر
 

bacheironi_or2

عضو جدید
15-همسایه
هر روز که از خانه بیرون می آمد همین آش و همین کاسه بود. داشتان همان داستان روز قبل ... زباله خاکروبه و سنگ و چوب و... یکبار هم که شکنبه گوسفند. بد همسایه ای بود این یهودی.
حالا هم که سخت بیمار شده بود و در بستر افتاده بود.
***
- دیدم چند روزی است پیدایت نیست ,گفتند بیماری. آمدم حالت را بپرسم!
به همین سادگی . ایمان آورد . یهودی ایمان آورد.

امتیاز یادتون نره یا اگه امتیاز نمی دین بر محمد و آل او صلوات بفرستین
 

shabebaran

عضو جدید
مطلبي را كه مرقوم داشته ايد در منتي الآمال آورده شده (بد نيست خوانندگان مراجع را هم بشناسند) اما يك سوال ؟ در آنزمان هنوز فرزند عبدلله به پيامبري مبعوث نشده بود چرا بعد ها ديه انسان با همان سنت قبل از اسلام در قران آورده ميشود؟ آيا پدر پيامبر كه نامش پسوند الله دارد قبل از اينكه پيامبر بتهاي مكه را بشكند يكتا پرست بوده و يا الله نام يكي از بتهاي كعبه بوده است ؟لطفا از ذكر مرجع در ادعا ها دريغ نفرماييد.


به نام خدا
سلام
در جهت پاسخ به سوال شما این مطلب رو نوشتم
عبد المطلب رییس قبیله هاشم که رسول خدا(ص)از آن بوجود آمد فاقد پسر بود و از خداوند در خواست پسر کرد و گفت هرگاه به من ده پسر بدهی پسر دهم را در راه تو قربانی خواهم کرد خداوند درخواست او را اجابت کرد و به او ده پسر داد و پسر دهم موسوم به عبدالله از تمامی پسر های عبد المطلب زیباتر به نظر میرسید
بعد از رسیدن عبدالله به سن بلوغ عبدالمطلب خود را مکلف میدانست که به عهد خویش وفا کند خاصه آنکه یک حنیف بشمار می آمد و حنیف کسی بود که خداوند واقعی و خالق آسمان و زمین را جستجو می کرد در آن موقع در مکه چند نفر وجود داشتند که حنیف بودند و یکی از آنها عبد المطلب بشمار می آمد .


عبدالمطلب با اینکه حنیف بود خدایان اجداد خود را انکار نمیکرد و عده ای از آنها را که به شکل بت در کعبه بودند محترم میشمرد

این مطلب بر گرفته از کتاب محمد پیامبری که باید از نو شتاخت اثرکنستان ویرژیل گئورگیومیباشد


1) خوبه که توجه داشته باشیم که زمان و مکان برای ما مخلوقات که در دنیای مادی بسر میبریم معنا داره و قوانین و احکام الهی که از سوی خالق مهربان که زمان و مکان آفریده اوست معنایی نداره پس درست نیست که از خودمون بپرسیم که: در آنزمان هنوز فرزند عبدلله به پيامبري مبعوث نشده بود چرا بعد ها ديه انسان باهمان سنت قبل از اسلام در قران آورده ميشود؟
چون پیامبر عظیم الشان اسلام وظع کننده احکام الهی نیستند بلکه فقط مبلغ و رساننده ی این قوانین برای سعادت بشریت هستند
پس لزومی نداره که حتما بعد از مبعوث شدن ایشون احکام الهی تغییر بکنه

2) همانطور که اشاره شد عبد المطلب جد رسول الله یک حنیف بوده و در جستجوی آفریننده یکتا و فقط عقاید اجداد خودشون رو محترم میشمردن و انها رو انکار نمی کردن

پس میتونیم نتیجه بگیریم که عبد المطلب که فردی حق جو بوده هرگز نام بتی رو که خودشم اعتقادی بهش نداره روی جگر گوشه اش که حاضره صد شتر رو در اون زمان قربانی وجودش کنه نمی ذاره
:gol::gol::gol:
 

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
تا اون جایی که من می دونم تمام اجداد حضرت رسول موحد و یکتاپرست بوده اند.
 

imannasa2000

عضو جدید
کاربر ممتاز
حضرت محمد(ص)؛ مظهر اعلای حق و محور صلح

حضرت محمد(ص)؛ مظهر اعلای حق و محور صلح

تولد حضرت محمد به عنوان پیام آور صلح و دوستی و اسوه حق و حقیقت، روز باشکوهی در تاریخ اسلام است، بی‎‌تردید تأسی به پیام جهانشمول آن حضرت، نویدبخش صلح جهانی برای بشریت است .حضرت محمد(ص) پیام آور صلح و دوستی است، کاملترین انسان و در واقع اشرف المخلوقات است.
شهرت محمد (ص) به راستگویی و درستکاری چنان زبانزد همگان شده بود که " امین" لقب گرفت و همین صداقت و درستی توجه خدیجه دختر خویلد را جلب کرد و او را با سرمایه خویش برای تجارت به شام فرستاد، سپس چنان شیفته درستکاری "‌محمد امین" شد که خود برای ازدواج با وی پیشقدم شد .
نخستین نشانه‌های بعثت پیامبر در 40 سالگی رؤیاهای صادقه بوده است، اما آنچه در سیره به عنوان آغاز بعثت مطرح است نزول فرشته وحی بر آن حضرت در غار حرا است .

پیام رسالت حضرت محمد(ص) از آغاز پیامی جهانشمول بود . در برخورد با آداب و رسوم مردمان عرب، اگر چه قرآن در مقام ستیز با مظاهر ناپسند آن بر آمده و مثلاً حمیت اعراب پیش ازاسلام را "حمیه الجاهلیه" خوانده است، اما در برخورد با رسوم پسندیده و گاه مبتنی بر تعالیم آسمانی ، نقش اسلام ، جهت بخشی توحیدی و تصحیح انحرافها بود .
بیگانگان نبوغ سیاسی، قدرت سخنوری و مقام او به عنوان دولتمردی بزرگ را درک و فهم کرده اند ولی معدودی از آنها به درک این مطلب نایل شده اند که آن حضرت چگونه می توانسته است راهنمای دینی و معنوی انسانها باشد و چگونه زندگی آن حضرت می تواند سرمشق کسانی قرار گیرد که مشتاق طهارت و تقدس هستند.
 

فرامتن

عضو جدید
عذاب گنهکاران در روز محشر

عذاب گنهکاران در روز محشر

جمعى از ياران پيامبر (ص) در منزل ابو ايوب انصارى بودند. معاذبن جبل كه در كنار رسول خدا نشسته بود. از حضرت معناى آيه (يوم ينفخ فى الصور فتاءتون افواجا) را سؤال كرد.

حضرت فرمود: اى معاذ! از مطلب بزرگى پرسش نمودى. آنگاه اشك از ديدگان پيامبر(ص) جارى شد و فرمود:

ده گروه از امت من در ده صفت گوناگون وارد صحراى محشر مى شوند كه از ساير مسلمانان جدا هستند:

بعضى به صورت ميمون، برخى به صورت خوك، بعضى پاها بالا و صورتشان پايين به سوى محشر كشيده مى شوند، برخى كور و لال، بعضى زبانشان را مى جوند در حالى كه عفونت از دهانشان سرازير است و اهل محشر از كثافت دهان آنان ناراحت مى شوند، برخى دست و پابريده ، بعضى بر شاخه هاى آتش آويخته ، برخى بدبوتر از مردار گنديده و بعضى در پوشش آتشين وارد محشر مى شوند و آنها عبارتند از:

1- سخن چين: به صورت ميمون

2- حرام خواران: به صورت خوك

3- ربا خواران: واژگون (پاها به طرف بالا و سرها به طرف زمين)

4- ستمگران: كور

5- خود پسندها: كر و لال

6- عالم بى عمل و قاضى ناحق: در حال جويدن زبان خود

7- آزار دهندگان همسايه: دست و پا بريده

8- خبر گزاران سلطان ظالم: آويخته به شاخه هاى آتش

9- شهوت پرستان و آنان كه حقوق الهى را پرداخت نمى كنند: بدبوتر از مردار گنديده

10 متكبران و مغروران: در پوششى از آتش در روز قيامت محشور خواهند شد



منبع: بحارالانوار، ج7، ص89

 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا