پسر به دختر و برعکس

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
پسر به دختر:
مويم اگر گيس بود ، روغني و خيس بود
موجب اينها فقط ، عشق فرنگيس بود
چون كه فرنگيس گفت داري اگر عشق من
پس تو به سرعت بزن تيپ جديد خفن !
نقره به دست از عقيق ، حلقه ی انگشتري
ريش و سبيلت بزن شب به شب از ته به تيغ
فخر مني گر كني ، موي سرت را بلند
چون كه كمي شد بلند با كش قيطان ببند
ابروي خود كن درست ، با نخ و موچين تيز
خيلي مي آيد به تو گر كني اش ، رنگ نيز!
آه چه خوب است اگر لنز گذاري به چشم
آن هم از آنها كه هست صادره از كيش و قشم
رخت و لباسي بخر ، دو به دويش در تضاد
پيرهنت تنگ تنگ ، ليك ازارت گشاد!
تيپ تو وقتي شود اين مدلي خنگ و قر
مي كنم از ازدواج با پسري چون تو حظ!
هر چه فرنگيس گفت گشت عمل مو به مو
چون شده بي اختيار اين پسر از عشق او
بله ، به اين شكل و ريخت
او بدلم كرده است:gol:
 
آخرین ویرایش:

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
دختر به پسر

دختر به پسر

دختر به پسر:اي ارغواني پيرهن، اي لي به پا، اي جين به تن!
اي دلبر مو فرفري ، زيبائيت همچون پري
آبي كت دكمه زري ، از هر بدي هستي بري
آه اي مهندس بعد از اين ، اي مهربان نازنين
اي حرفهايت دلنشين
شيرين بيان نكته بين!
پس كي مي آيي خانه مان ، از بهر شيريني خوران؟
بعد از گذشت سالها، در انتظارم همچنان
گفتند با من ديگران، در انتظار او نمان
با ده نفر مانند تو ، او بوده همچون عاشقان!
اما نگردد باورم ، اين حرفها اي ياورم
تا باز گردي سوي من
در انتظارم باز هم
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرد متعهل به زن

مرد متعهل به زن

خواهد زمن عیالم،هر لحظه وجه دستی......................بیچاره کرده ما را ، دیگر نمانده هستی

پولی دگر نمانده ،در بانک و در حسابم...............................مقرو� � ? و بینوایم ،موجر کند جوابم

روزی ز من بخواهد، او را برم به گیلان.................روزی به تور کیش و ، گاهی به سوی سمنان

گوید که زن داداشم ، اکنون گرفته مانتو......................کی کمتر است،از او، ای مرد همسر تو

یا می خرد النگو،با جفت گوشواره...............................من مانده ام هم اکنون، با یک لباس پاره

ای (خالو جان)تحمل ، زن داشتن همین است.........هر کس که زن گرفته اوضاع او چنین است
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
و با زن نشته ببخشید بازنشسته

و با زن نشته ببخشید بازنشسته

با زن نشسته

پس از سی سال و اندی کار و زحمت
گرفتم حکم آزادی زدولت
به خانه آمد م با سرفرازی
ولی نیشخند بر لبهای نازی
کادویی داد نازی دست بنده
ولی با حالتی زشت و زننده
درون جعبه یک پیش بند زیبا
ویک اسکاچ و یک مقدار ریکا
پس از آن پای حجله گربه را کشت
وبا یک جمله زد بر پوز من مشت
زفردا کار تو از ساعت هفت
شود آغاز ،توی کلّـه ات رفت؟
خرید و رُفت و روب و ظرف شویی
امور آشپزی با صرفه جویی
زروز بعد شد برنامۀ من
تو گویی نیست او در خانۀ من
تلیفش هی مرتب زنگ می زد
در آن حالی که مویش رنگ می زد
گهی مشغول صحبت با فریبا
زمانی غیبت از همروس شهلا
زبیکاری به وزنش شد اضافه
برای جابجایی شد کلافه
تأ تر و سینما و پارک بازی
بشد برنامۀ هر روز نازی
من ِبازن نشسته صبح تا شام
امور خانه می دادم سرانجام
فشار کار آخر خسته ام کرد
لغز گویی همسر خسته ام کرد
خبرکردم مدیر قسمتم را
همان شخصی که حکمم کرد امضاء
به او آویختم با بی قراری
بگفتم این سخن با آه و زاری :
کنید حکم مرا امروز باطل
نمی خواهم زن و فرزند ومنزل
چرا که این به ظاهر ناز نازی
گرفته روح وجسمم را به بازی
اگر سی سال دیگر در اداره
شوم فرمانبر دولت دوباره
از آن بهتر که با پیش بندو سر بند
شوم مستوجب هرگونه ریشخند
شده« جاوید» از منزل فراری
فدای لحظه ای کار اداری
 

Similar threads

بالا