هه!فكر كردي چي! اينم برق مي خونده،ولي...

سلام
خواستم اينو بگم كه فكر نكنيم چه خبره .مثلا دانشجوي برقيمو ،فكر كنيم كار شاقي داريم مي كنيم.حواسمون باشه،يه سري هستن كه ما بهشون مديونيم! آره داداش.

يكيشون احمد آقاست:

شهيددانشجو: احمد حسيني

دانشجوي رشته برق دانشگاه اصفهان

نام پدر :شكرخدا تاريخ تولد:1344

محل تولد:بروجرد

يگان:بسيج سپاه بروجرد تاريخ شهادت:22/5/1365

محل شهادت:فاو-عمليات والفجر8
قسمتي از وصيت نامش براي ما: اگر در اين راه به شهادت برسيم منتهاي آرزوي ماست

وانشاءالله كه خداوند آرزومندان را به آرزوي خود برساند.
ياعلي
 
اينم يه جوونه ديگه كه برق رو نصفه ...

اينم يه جوونه ديگه كه برق رو نصفه ...

سلام
اين علي آقا هم الكترونيك مي خونده اونم كجا خواجه نصير!(به به...)
ولي وقتي ديد كه امامش مي گه بريد،جبهه واجب تره رفت وبي خيال اسم رشته و دانشگاهش شد.بخونيد جالبه...

زندگينامه شهيد علي آثاري

اگر ما سه چيز را فراموش نكنيم، رستگاريم : 1- خود را2- مرگ را3- خدا را.
دانشجوي شهيد آثاري كه در رشته الكترونيك دانشگاه خواجه نصيرالدين طوسي پذيرفته شده بود، احساس مي كرد ميدان فراتري او را مي خواند و عشقي والاتر از عشق به دانشگاه در وجودش غليان دارد. لذا او نيز چون تعدادي ديگر از مسافران ديار عشق، به راه افتاد تا به پاكترين خاكهاي عالم هستي پا گذارد.
آري خاك جبهه خاك كربلا بود. سرزمين غرب و جنوب، قدمگاه اولياي حق و مردان خدايي بودكه آمده بودند تا به پاس حرمت علي و مظلوميت مجتبي و طراوات روح مصطفي (ص) زيباترين طراوات را نثار قدمهاي مشتاقان مكتب جهاد نمايند و طليعه داران اين راه لبيك گويان دعوت خدايند كه بهترين ها را به معامله با خويش مي خواند و در ميان اين سبقت گيرندگان، شهيد آثاري است كه دوران كوتاه حياتش همواره در فكر حل مشكلات ديگران و رسيدگي به اندوه و درد مظلومان و سالمندان دردمند بود. و آنگاه كه گرد و غبار اندوه را از چهره اي پاك مي كرد، لبخند رضايت بر لب داشت.
مي گويند هنوز هم فضاي خانه به مناجاتهاي او آشناست. همان مناجاتها و راز و نيازهايي كه او را لايق دوست كرد و پس از ماهها مبارزه با خصم سرانجام در فكه به عرشيان پيوست.
كلامي چند به يادگار مانده از آن طليعه دار عشق:
از تمامي مسلمين مي خواهم تحت پرچم اسلام و قرآن با هم يد واحده باشند تا در سايه آن مقدمات ظهور حضرت مهدي(عج) فراهم آيد. بر مردم ايران واجب است تا آخرين نفس از امام امت پشتيباني و پيروي نمايند. برادران جهادي سعي در بالا بردن روح معنويت و تخصص در خود و جامعه روستايي كشور داشته باشيد.
با شفيع درماندگان محشور گردد.آمين يارب العالمين.

بازم بايد بگم كه شهدا شرمنده ايم!!!

ياعلي
 

phalagh

مدیر بازنشسته
ما واقعا چه آدمایی رو از دست دادیم.
آدم به خودش و به اطرافش که نگاه میکنه از این آدمایی که رفتن خجالت میکشه.کاش فراموششون نکنیم.
یادمه یه بار یه جانباز میگفت یه روزی میرسه که دیگه هیچ کسی نمیدونه شهید یعنی چی جانباز یعنی چی.اصلا دفاع مقدس چی بود!!!!
هر وقت یاد این جملش میفتم دلم به درد میاد.بعد ما به این مینازیم که اومدیم دانشگاهو دلمون به یه مدرک خوشه.
 
چمران عاشق!

چمران عاشق!

سلام
نه عزيز بيوگرافيشو همه جا ميگن وميشه گفت زياد به درد ما نميخوره!
از عشقش بگو از اين بگو كه با خودش چي كار كرده بود كه بهترين امكانات مر كز تحقيقاتي آمريكا وبهترين وراحترين وسايل ولوزام زندگي وچك سفيد امضايي كه مركز در اختيارش گذاشته بود رو رها كرد واومد وارد عرصه جنگ ودفاع از مملكتش شد و....
به نظر من اينا به درد من جوون ميخوره تا متوجه بشم كه دنيا يعني چيو زندگي يعني چي؟
وبفهمم كه واقعا چه كسايي زندگي كردن وبا رب خودشون معامله يا بهتر بگم عشق بازي كردن.
آره عزيز از اين حرفا برامون بزن.
ياعلي
 

rashidishahram

مشاور صنعت برق
آقا امید من لیاقت اینو ندارم که در مورد او حرف بزنم. من هنوز تو شناخت خودم موندم چه برسه به دکتر چمران. آقا امید دانشجو که بودم یک شعری شنیدم ولی کامل یادم نیست ولی مضمونش در مورد جنگ و شهادته. این تیکه اش یادمه می گم اگه اشتباه بود از شاعرش معذرت می خوام.

باز در بازی پر هر چه که دارد پر، پر قوش و قو و باز کبوتر وکفتر پر
.................................. ...............................
عمه شد مادر و من بچه او بوی خوش قلم و دفتر پر
................................... در این بازی هر که بسیجی تر پر
 
آخرین ویرایش:
شهدا شرمنده ايم!

شهدا شرمنده ايم!

شهرام جان شرمنده من اين حرفو ميزنم.من كوچيك تر از اين حرفام ولي ديگه ببخشيد.
به نظر من همه بد بختي ما سر همين عدم نزديكي ما به بزرگتر هاست.ما هميشه فكر ميكنيم اونايي كه به يه جايي رسيدن همه خارق العاده بودن وشرايط فوق العاده داشتن يا اينكه يه شخصيت مهم رو اينقدر تو ذهنمون بزرگ وعظيم جلوه ميديم كه ديگه جرات نمي كنيم حتي در موردشون صحبت كنيم كه همين باعث ميشه كه اصلا نتونيم از زندگيشون الگو برداري كنيم واستفاده اي كه ازشون لازمه داشته باشيم رو ببريم.
نه عزيز شهيد چمران وخيلي از شهيد چمرانها هم آدم عادي بودن.
البته اونايي هم كه از فرهنگ شهيد وشهادت مي ترسن و دوست ندارن كه جوونا با شهدا آشنا بشن ونتونن از اونا تو زندگي استفاده كنن بيشتر اين حرفا رو تو گوش ما مي خونن كه آقا شهدا خيلي بزرگن وتو رو چه به اونا تو به گرد خاك اونا هم نمي رسي كه متاسفانه تا حدودي هم از حربشون نتيجه گرفتن.
آقا شهرام وبقيه دوستان ،شما و خودمو به خون شهدا قسم مي دم كه بيايد بيشتر از اين مديون شهدا نشيم وحق ودين خودمون رو نسبت به اونا ادا كنيم.هر چي از دستمون برمياد نسبت به شهدا انجام بديم.باشه؟
بازم از دوست عزيزم آقاي رشيدي معذرت خواهي ميكنم.
ياعلي
 

rashidishahram

مشاور صنعت برق
آقا امید من همچین آدمایی رو از نزدیک باهاشون بودم و باهاشون زندگی کردم خوب می شناسمشون. اگه گفتم لیاقتشو ندارم نه اینکه اونا رو نمی شناسم یا اونا زمینی نبودند برعکس اتفاقا خیلی آدمای عادی بودند ولی من خیلی کوچکتر از آنم که بخوام حرف بزنم. آقا امید من جنگ رو از نزدیک لمس کردم. مادری رو دیدم که بچه شهیدش رو توی بغلش تو خیابون می برد. نزدیک ترین دوستانم توی جنگ شهید شدند. دست و پاهای بریده زیاد دیدم. من شهیدی رو از نزدیک می شناختم که به من خیلی چیزا یاد داد هم سن خودم بود و معلم خودم توی اموزش نظامی. چریک بود و شجاع. کامل می شناختنش از خدا بی خبرها. براش کمین گذاشتند اسیرش که کردند از ناراحتی ضربه هایی که بهشون زده بود نارنجک رو لعنتی ها به سرش بستند با دست و پای بسته و ... فکر نکن که سنش زیاد بود 17 سالش بود. شهیدی رو میشناسم که توی خواب سرش رو بریدند. خاطرات شهید صیاد شیرازی و رشادتهاش هنوز توی ذهنمه حالا من لیاقت دارم در مورد اونا حرف بزنم؟
من خجالت می کشم که زنده ام چه برسد به اینکه بخوام حرف بزنم. ببخشید که اینها رو گفتم سکوت بهتر است از گفتن.
 
آخرین ویرایش:
به به.آب در كوزه و ما تشنه لبان...

به به.آب در كوزه و ما تشنه لبان...

سلام
آقا شهرام پس خوب كسي رو پيدا كردم.پس خودتون اين كاره ايد وبچه جنگيد.خوب ديگه از اين بهتر چي ميشه؟
من ازتون يه خواهش ديگه مي كنم ولي ديگه بهونه و توجيه برا پيچوندن نياريد.
بياد وخاطراتي از جبهه رو كه اين روزا به ما جووناي جبهه نديده نمي گن بگيد.باشه؟قبول؟
ياعلي
 

rashidishahram

مشاور صنعت برق
امید جان من خودم مستقیم تو جبهه نبودم و نجنگیدم چون سنم نه اونقد زیاد بود نه اونقد کم ولی اطرافیانم همه درگیر بودند و محل زندگیم جایی بود که هر روز جنگ را از نزدیک لمس می کردم و می دیدم و از وقتی یادمه توپ و تانک و بمباران و شهید را از نزدیک می شناختم و اسلحه رو پیاه و سوار می کردم. پس اجازه بده من چیزی نگویم.
 

asiabadboy

عضو فعال
کاربر ممتاز
مادری رو دیدم که بچه شهیدش رو توی بغلش تو خیابون می برد.

نزدیک ترین دوستانم توی جنگ شهید شدند.

دست و پاهای بریده زیاد دیدم.

من شهیدی رو از نزدیک می شناختم که به من خیلی چیزا یاد داد هم سن خودم بود و معلم خودم توی اموزش نظامی. چریک بود و شجاع. کامل می شناختنش از خدا بی خبرها. براش کمین گذاشتند اسیرش که کردند از ناراحتی ضربه هایی که بهشون زده بود نارنجک رو لعنتی ها به سرش بستند با دست و پای بسته و ... فکر نکن که سنش زیاد بود 17 سالش بود.

شهیدی رو میشناسم که توی خواب سرش رو بریدند.

قابل توجه دوستان عزیزی که دلشون دریاست ....:cry:
 

piriem

عضو جدید
اقای برقبانی اینقدر نگو بد بختم کمی هم به خوشبختی فکر کن به این فکر کن که اگه ادمهای قبل از تو تونستن خارق العاده باشن تو هم می تونی و به قول پائولو کوئیلو اگر واقعاذطالب چیزی باشی همه دنیا دست به دست هم میدهند تا به ان چیز برسی پس فقط بخواه.
 
چرا حرف تو دهنم ميزاري؟

چرا حرف تو دهنم ميزاري؟

اقای برقبانی اینقدر نگو بد بختم کمی هم به خوشبختی فکر کن به این فکر کن که اگه ادمهای قبل از تو تونستن خارق العاده باشن تو هم می تونی و به قول پائولو کوئیلو اگر واقعاذطالب چیزی باشی همه دنیا دست به دست هم میدهند تا به ان چیز برسی پس فقط بخواه.
سلام
من كي گفتم بدبختم واز اين حرفا عزيز؟
اتفاقا من خيلي احساس غرور مي كنم كه پيشينيان من به قول شما آدم خارق العاده بودن وهنوز هم خيلي از آدم هاي اطرافم خارق العاده هستن ومن هم به شرط تلاش وكوشش مي تونم خارق العاده باشم.
من فقط ناراحتيم از اين جاست كه به قول معروف ما ايرانيا مرده پرستيم وتا زماني كه كسي ويا چيزي رو از دست نديم قدرشو نمي دونيم.وحالا كه مثلا شهدا رفتن تازه من مي گم اي كاش باهاشون بودم و ازشون زندگي كردن ياد مي گرفتم.اما دريغ از اينكه مي تونم از آدماي درو برم هم استفاده كنم.
خوب بگذريم از بحث اصلي دور نشيم.
قرار شد هر كس به هر اندازه كه مي تونه دين وحق خودشو نسبت به شهدا تو اين تاپيك ادا كنه.پس آقا(خانم)piriem بسم الله.
ياعلي
 

phalagh

مدیر بازنشسته
دوستای گلم سلام:gol:
من از اول که این تاپیک زده شد. باهاش همراه بودم. شاید پستی نزدم اما همه رو خوندم.
ما یه تاپیک هم توی تالاراسلام وقران داریم. به نام "شهید مورد علاقه تو کیه" اگه افتخار بدید. خوشحال میشیم به اونجا هم سر بزنید.
البته فکر کنم اگه کلا این تاپیک با اون ترکیب بشه شاید جاشم مناسبتر باشه.
تا دوستان و همچنین صاحب نتاپیک نظرشون چی باشه..:gol:
 
جناب فلق سلام
خواهش ميكنم شما صاحب اختياريد.
همراهي شما با اين تاپيك باعث فخرومباهات ماست.
حقيقت اينه كه دليل اصلي ايجاد اين تاپيك معرفي شهدايي هست كه يا دانشجوي رشته برق بودن يا فارغ التحصيل اين رشته بودن ويا به نوعي با برق رابطه داشتن.
ازتون مي خوام اگه اجازه بديد اين تاپيك فعاليتشو تو همين تالار ادمه بده.البته نظر دوستان هم محترمه.
ياعلي
 

phalagh

مدیر بازنشسته
جناب فلق سلام
خواهش ميكنم شما صاحب اختياريد.
همراهي شما با اين تاپيك باعث فخرومباهات ماست.
حقيقت اينه كه دليل اصلي ايجاد اين تاپيك معرفي شهدايي هست كه يا دانشجوي رشته برق بودن يا فارغ التحصيل اين رشته بودن ويا به نوعي با برق رابطه داشتن.
ازتون مي خوام اگه اجازه بديد اين تاپيك فعاليتشو تو همين تالار ادمه بده.البته نظر دوستان هم محترمه.
ياعلي
فکر کنم لفظ جناب رو برای اقایون به کار میبرنا..:redface:
به هر حال سلام
خوب همچنان همراه بحثهای زیبای شما در اینجا هستم... ادامه بدید..
موفق باشید..:gol:
 
فکر کنم لفظ جناب رو برای اقایون به کار میبرنا..:redface:
به هر حال سلام
خوب همچنان همراه بحثهای زیبای شما در اینجا هستم... ادامه بدید..
موفق باشید..:gol:
سلام سركار فلق
ببخشيد من شما رو نمي شناختم ونمي دونستم خانم محترم هستيد.
پس منتظر حضور سبز وپر رنگ شما تو اين تاپيك هستيم.
ياعلي
 

rashidishahram

مشاور صنعت برق
حیفم اومد اون شعرو اینجا نذارم پیداش کردم و از طرف شاعرش و تمام بچه های این تالار تقدیم می کنم به روح پاک شهدا

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]باز، پر؛ چلچله، پر؛‌قوش و، قو و، کفتر، پر--------- باز، در بازی، پر؛ هر چه که دارد پر، پر[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]شهرمان خاک شد و، خرمن مان خاکستر-------- نخل، پر؛ مزرعه، پر؛ روح شقایق، پرپر[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مدرسه باز شده، فصل خزان است؛ ولی--------- بوی خوب قلم و، بوی خوش دفتر، پر[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]عمه‌ام گفت که: من مادر‌تو، کودک من -----------عمه شد مادرو من کودک او؛ مادر، پر[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]گفت بابا، دم در ــ وقت سفر ــ در گوشم: -------رود، پر؛ بازی، پر؛ « دوش عمو اکبر»، پر[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]وقت رفتن شده و، زورق من، سنگین ست------ می‌روم ــ باز ــ به دریا فکنم لنگر؛ پر[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]جز حدیث سفر و، جز سخن آتش و خون-------- هر حدیث دگر و، هر سخن دیگر پر[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]صد نفر نخل، شده بی سرو، صد تن مانده------- باغ، اسطوره شده؛ هر که، که دارد سر،پر[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بچه‌ها! باز، بر این نقطه گذارید انگشت ---------[/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]« عشق، پر؛ عاطفه ،پر؛ هر که بسیجی تر، پر»[/FONT]
 
آخرین ویرایش:
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
و ماشيني كه فكر مي‌كرد مهندسی برق 0

Similar threads

بالا