همین الان داری به چی فکر میکنی؟

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
به رفتارهای پسرم توی دو روز گذشته، ما دو روزه یه مهمون رودربایستی دار داریم، این دو روز هر حرف و هر کاری بدی که تا حالا حتی یکبار هم پسرم نزده بود و انجام نداده بود رو داره انجام میده، هی داره سورپرایزمون میکنه🙄🙄🤦‍♀️🤦‍♀️
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
مامانم داره میره بیرون، ازم خواسته برای ناهار قرمه سبزی بزارم، دارم فکر میکنم اصلا جون ندارم از جام بلند بشم و کاری بکنم🙄
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
به مافیا زودیاک هفته ی قبل که آخرش رو ندیدم و نفهمیدم کی برد🤔
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
به اینکه هرچقدر به روزای آخر سال و لحظه ی تحویل سال نزدیک تر میشیم، بیشتر احساس تلخی و عذاب دارم انگار در و دیوار فشارم میدن
به اینکه دوران بارداری همیشه مسائل رو بزرگتر از چیزی که هست نشون میده.
هیچ اهمیتی به هیچ موضوع تلخی نده. بعدا وقت زیاد داری برای فکر کردن بهشون.
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
رفت سمت دود و دم
میگن از همون یه نخ سیگار شروع میشه :w01:
شوخی بود انشالله هرجا هست شاد باشه 🙂
به اینکه:
تا جایی که یادمه میگفت هشت فروردین سالگرد شوهرشه. حتما این روزها هم روحیه خوبی نداره و هم درگیر مراسم سالگرد هستن.
 

*M.A*

کاربر بیش فعال
به اینکه دوران بارداری همیشه مسائل رو بزرگتر از چیزی که هست نشون میده.
هیچ اهمیتی به هیچ موضوع تلخی نده. بعدا وقت زیاد داری برای فکر کردن بهشون.
چه گویم که نا گفتنم بهتر است..
ممنون عزیزم.
...
به اونی که از جز به جزء حال و روزم خبر داشت و خالصانه پا به پای بد حالیام اومد
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
داشتم به دوران سه تا بارداری هایی که گذروندم فکر میکردم، سر اولی که دوقلو بودن تا 24 هفته همراهیم کردن و بعد تنهام گذاشتن، من پر از استرس بودم، برای همه چیز غصه میخورم و نگران بودم، وقتی از دستشون دادم فهمیدم هیچ مشکلی ارزش اینو نداشت که من براش نگران باشم، شاید اگر من اینهمه اضطراب نداشتم اون دوتا به دنیا میومدن.
سر بارداری دوم که پسرم به دنیا اومد، من بی خیال ترین آدم دنیا بودم، الان داشتم به چالش های اون نه ماه فکر میکردم که چقدر اتفاقات عجیب، سنگین و سخت رو گذروندم، مثلا یکیش فروش خونه مون و خرید خونه جدید و تعمیرات داخلش و اسباب کشی، تعویض خونه باعث شده بود که از نظر مالی هم صفر بشیم. من توی هیچ مسئله ای خودم رو دخالت ندادم، یادمه برای همسرم و پدر و مادر خودم و پدر و مادر همسرم تقسیم وظایف کرده بودم و گفتم من فقط نظارت میکنم، بقیه ی کارها با شما و واقعا من هیچ استرسی به خودم راه ندادم و موفق هم شدم.
سر بارداری سوم که همین تابستون گذشته بود، من واقعا میخواستم جبران دوتا بارداری قبلی رو بکنم، هم نمیخواستم استرس داشته باشم و هم میخواستم هرکاری که سر بارداری پسرم بخاطر مسائل مالی نمیتونستم داشته باشم رو انجام بدم و حسابی خوش بگذرونم تا این نه ماه تموم بشه، ولی اینم توی ده هفته تنهام گذاشت. اگه همراهم مونده بود، دیگه همین روزها باید به دنیا میومد.
راستش من حسرت زیادی توی این زمینه دارم، برای همین اصلا دلم نمیخواد هیچ خانوم بارداری به خودش سخت بگیره و تجربه های تلخی که من گذروندم رو تجربه کنه.
 

plant_biology

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
داشتم به دوران سه تا بارداری هایی که گذروندم فکر میکردم، سر اولی که دوقلو بودن تا 24 هفته همراهیم کردن و بعد تنهام گذاشتن، من پر از استرس بودم، برای همه چیز غصه میخورم و نگران بودم، وقتی از دستشون دادم فهمیدم هیچ مشکلی ارزش اینو نداشت که من براش نگران باشم، شاید اگر من اینهمه اضطراب نداشتم اون دوتا به دنیا میومدن.
سر بارداری دوم که پسرم به دنیا اومد، من بی خیال ترین آدم دنیا بودم، الان داشتم به چالش های اون نه ماه فکر میکردم که چقدر اتفاقات عجیب، سنگین و سخت رو گذروندم، مثلا یکیش فروش خونه مون و خرید خونه جدید و تعمیرات داخلش و اسباب کشی، تعویض خونه باعث شده بود که از نظر مالی هم صفر بشیم. من توی هیچ مسئله ای خودم رو دخالت ندادم، یادمه برای همسرم و پدر و مادر خودم و پدر و مادر همسرم تقسیم وظایف کرده بودم و گفتم من فقط نظارت میکنم، بقیه ی کارها با شما و واقعا من هیچ استرسی به خودم راه ندادم و موفق هم شدم.
سر بارداری سوم که همین تابستون گذشته بود، من واقعا میخواستم جبران دوتا بارداری قبلی رو بکنم، هم نمیخواستم استرس داشته باشم و هم میخواستم هرکاری که سر بارداری پسرم بخاطر مسائل مالی نمیتونستم داشته باشم رو انجام بدم و حسابی خوش بگذرونم تا این نه ماه تموم بشه، ولی اینم توی ده هفته تنهام گذاشت. اگه همراهم مونده بود، دیگه همین روزها باید به دنیا میومد.
راستش من حسرت زیادی توی این زمینه دارم، برای همین اصلا دلم نمیخواد هیچ خانوم بارداری به خودش سخت بگیره و تجربه های تلخی که من گذروندم رو تجربه کنه.
بيخود نيست بهشت زير پاي مادر هست
مطمينا صلاحي بوده كه ما اگاه نيستيم
اميدوارم هميشه اتفاقات خوب براتون بيفته🌹
 

plant_biology

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به اينكه فردا بعد از ظهر ميخواهيم با بچه هاي مدرسه بريم كوير ،قراره تا اخر شب اونجا باشيم،از الان ذوق ديدن ستاره ها توي اسمون كويررو دارم ميخوام برم ،تنها ،فقط بشينم دل سير اسمون رو ببينم،حتما اسمون كوير با اسمون خونمون فوق فرق داره!يادم باشه هات چاكلتمم با خودم ببرم!
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
به کُتی که امروز دوختم، کارهای تکمیلیش مونده ولی حالش رو ندارم الان انجام بدم🤒🤧
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
چرا هارد رو سیستم من شناسايي نمیشه ولی بردم خدمات کامپیوتری اونجا مشکلی نداشت 😎
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
به سردردم، تمام عضلات سر و گردنم درد میکنن.
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
به اینکه خدا بگم چیکارت کنه
این همه عکس و غذا و شیرینی میزاری
آدم دلش میخاد خو 🙂
 

Similar threads

بالا