نامه های افراد معروف به مادرانشان

chik.chik.jhik

عضو جدید
کاربر ممتاز
نامه ی آندره ژید به مادرش:

مادر عزیزم!

میدانم که حالا دوباره خیلی تنها شده ای. واهمه دارم که مبادا باز هم رنجشی در دل داشته باشی که شاید تو را غمگین کرده باشد. امروز میخواهم فقط به این دلیل برایت بنویسم تا به تو بگویم که چه قدر صمیمانه دوستت دارم. گویی علاقه ام سبب شده تا به تمامی افکار کسل کننده ای که می خواهند پیرامون تو بگردند و بعضی روزها تو را غمگین کنند. اصلا دوست دارم این نامه آنها را براند.
مادر عزیزم به امید دیدار
دوستت دارم بیشتر از آن چیزی که تصور میکنی
دوستت دارم
خدانگهدار
فرزند محبوبت
آندره
*********************

نامه ی آنتوان دوسنت اگزوپری به مادرش:


مامان مهربان!

من واقعا متاسفم که شما را غمگین کردم . با این وجود خودم هم همین حال را داشتم. علاقه ام به خانواده چنان زیاد است که نشویش هایی را برایم فراهم میکند. نمی توانم به زادگاهم فکر نکنم بدون آنکه علاقه ی شدیدی به بودن در آنجا نداشته باشم . در میان جمعیت مشت هایم را به هم می فشارم و به بوی درختان زیسفون در سن موریس ، به بوی کمدها ، به صدای شما و به چراغهای روغنی آگای فکر میکنم! این تمام چیزهایی ست که ژرفای وجودم را می سازند. پول گرچه مهم است اما ارزش قربانی شدن را ندارد. کوتاه می نویسم وقت ندارم اما کتابی که اینجا ترتیب میدهم شاید به آرامی تبدیل به یک کتاب خوب شود.
مامان شما را می بوسم . میدانید که واقعا محبتهای شما گرانبها ترینِ چیزهاست و این دقایق آکنده از محبت ، آغوش شما را یادآوری میکند که یک نفر به شما مانند طفلی کوچک احتیاج دارد. شما منبع بزرگ آرامش هستید و تصویرتان به اندازه ی همان دوران طفولیت ، اطمینان بخش است. به جعبه ام در سن موریس فکر میکنم ، به درختان زیسفونم و برای تمام دوستانم بازی های کودکی مان را تعریف میکنم. شوالیه آکلن در روزهای بارانی، ساحره، قصه ی پریان گمشده.
تبعید یک تبعیدی به دوران کودکی اش عجیب است .
دوباره شما را می بوسم.
آنتوان
*********************

نامه ی ویلیام فالکنر به مادرش:


مامان عزیزم!

امیدوارم از گلهایی که برایت فرستادیم خوشحال شده باشی. آنها را از ممفیس برایت ارسال کردیم. من و فیل تلگرافی هم فرستادیم. امروز ما هر کدام میخک های قرمزمان را همراه داشتیم؛ اگرچه امروز هوا کمی گرفته و سرد بود اما تقریبا همه به جز آنهایی که روی جماعت را ندارند همین طور بودند و گلی در دست داشتند. دیروز بعد از ظهر ، فیل و من به ایست راک رفتیم در هفتاد متری واقع شده آن بال بر تمام چشم انداز مشرف است و از یک طرف نیوهون از طرف دیگر تا دریا گسترش دارد . آنجا فانوسهای دریایی کوچکی وجود دارد و آنقدر سفیدند که شبیه گچهای تحریر به چشم می آیند. کشتی بخار ساند که به طرف ساحل می رفت شبیه اسباب بازی دوران کودکی مان است و یا مانند قایق کوچک بچه ها که روی آینه حرکت میکند.
آسمان آنقدر صاف بود که خانه های لانگ آیسلند هم دیده میشدند و کشتی های تفریحی کوچک با نوارهایی از دود به چشم می آمدند آب همچنان آبی آبی بود که من هرگز چنین ندیده بودم . دوباره شروع به نوشتن شعر کردم . به دین بگویید برایم نامه بنویسد و از آب نبات هایش برایم تعریف کند. وقتی سالی را می بینی از طرف من ببوسش .
از تمام دنیا تو را بیشتر دوستت دارم.
بدون امضا
********************

نامه ی ارنست همنگوی به مادرش


مادر عزیزم درست همین امروز نامه ات را دریافت کرده ام. داشتم از خودم می پرسیدم چرا من خبری از خانواده ندارم. قطار ها همگی از حرکت بازایستاده اند با وجودی که برف زیادی نیست اما در اینجا دمای هوا بیست درجه زیر صفر است. ارتفاع برف در تمام کانزاس تقریباً به دو یا سه پا می رسد. هیچ قطاری نه از شرق و نه از غرب می آید. در واقع در این مدت کالسکه های دو نفره برای رفت و آمد بودند. هنوز کمبود زغال سنگ نسبتاً مهم است اما به هر حال باید برنامه ریزی کرد چون که بهار نزدیک است. در این لحظه های بی روح اشک های مادرانه ات را پاک کن و آرام باش. باید چیزهای بهتری پیدا کنی تا به چیز های بد خو نگیری. بیش از حد نگران و مضطرب نباش.
گریه نکن و خودت را با این فکر آزار نده که من مسیحی خوبی نیستم. من آنقدر مسیحی هستم که هر شب دعا هایم را می خوانم. آن موقع فکر کنم همه چیز منصفانه است. چقدر سخت است و خوب این حقیقت که من یک مسیحی سرخوش باشم تو را آزار می دهد. نباید نگران باشی. از تو خواهش می کنم که دوباره انتقاد از دوستانم را شروع نکنی. پس آرام باش چون آن طور که تو فکر می کنی من سستی نمی کنم و خودم را رها نکردم.
ارادتمند، ارنی



(رادیو هفت)
 

Similar threads

بالا