همسر عزیزم سلام
می خواهم برای اولین بار برات بنویسم و به همین خاطر نمیدونم چی بنویسم و گیجم فکر می کنم هرچی تاحالا ننوشتم باید همین الان نوشته و خودم رو راحت کنم.
زمانی به نوشتن این نامه مشغول شدم که هفته ای هست نیستی و . . . مشغول امتحانات پایان ترمی. همین سه ساعت قبل بود که اینترنتی با هم چت کردیم و وب کم رو روشن کردی و من دلتنگ رو از نگرانی در آوردی. آخه خیلی نگران و دلتنگت بودم ( چقدر دوست داشتم اون لحظه بغلت کنم و ساعتی باهات رو در رو صحبت کنم).
جونم:
باید یک مطلبی رو اعتراف کنم اونم این هست که من تا ازدواج با تو سفره دلم رو برای کسی باز نکرده بودم، مخزن احساساتم رو به کسی نشون نداده بودم و همش رو برای تو نگه داشتم (فقط خودم خبر نداشتم) . اما با دیدن تو از اون روزی که اومدم خواستگاریت – از همون دفعه اول- گفتم این خانوم همون دختریه که من می خوام (نه معنی خواستن رو نمی دونستم تا اون لحظه)، حقیقتش از روی اجبار می رفتم خواستگاری . به خودم می گفتم همه ازدواج می کنن حالا تو هم داری از سنش رد میشی پس دیگه به ته خط رسیدی برو ازدواج کن و مثل بقیه مردم. اما واقعیت چیز دیگه ای بود و من اصلا ازدواج کردن و مسئولیت داشتن و مشترک بودن و اینها رو نمی خواستم. من نمی خواستم ( نمی تونستم) قبول کنم که یک نفر تا به این حد می تونه دلبسته باشه . واسه همین بود هر وقت می شنیدم یکی عاشق یکی دیگه شده ته دلم بهش می خندیدم، می گفتم عقلشو از دست داده، تا عقل هست عشق وسط نمیاد. زهی خیال باطل که سخت در اشتباه بودم. خودم گرفتار شدم طوری که شبهای زیادی به فکرت بودم، هر چه زمان بیشتر می گذشت بیشتر یادت می کردم و افسوس می خوردم که چطور از دستت دادم با یک اشتباه استراتژیک.
........
.....
..
عزیزم:
اما قسمت شد نمیدونم چی شد که یهو از زبونم در رفت اونم بعد از یک سال خوب بریم دنبال خانم . . . . . . . . . – همون که قبلا رفتیم خواستگاریشون-
- ایشون رو که صحبت کردیم و تموم شد حتما عروس شده
- حالا شما بپرسید حقیقتش من بین اونایی که خواستگاری رفتیم ایشون رو بهتر از همه دیدم
- بپرسید و اگه مزدوج نشده بودن دوباره پیشنهاد بدید
- ....
- ....
- ....
اینطوری شد که دوباره اومدم و البته محکم و با تفکرات جدید ( ازجمله دیگه کسی رو بخاطر علاقه شدید مسخره نکردم حتی خودم رو) ، خانواده ها هماهنگ شد و تلفنی صحبت کردیم و هرچه بیشتر حرف می زدیم و می دیدیم همدیگه رو، علاقه من بیشتر می شد و مصمم تر می شدم، حتی وقتی که داشتی منفی بافی میکردی نمیدونم دقیقا منظورت چی بود از گفتن یک سری سختی ها و مشکلاتت، من درکل مصمم تر می شدم ، چطوری بگم کششی در گفتار( گفتار کلمات صادقانه همون چیزی که خودت بودی اگه می خواستی می گفتی و اگه نگران می شدی می گفتی ، راست گفتار بودی) و رفتارت ( راست کردار بودی و صادق) ، از چشات معلوم بود. خجالت ( نه خجالتی که برطرف شد بلکه اون شرم حیایی که هنوز بعد از نزدیک یک سال تو نگاهت ذول زده و منو نگاه می کنه). کلی حرفها زدیم عزیزم یادته؟
حالا که فکر می کنم میبینم چقدر نوشتن سخته و کلمه مناسب به ذهن نمیاد برای نوشتن و ادای مطلب درباره تو که نزدیک ترین فردی به من چقدر سخته.
نمی خوام جزئیات بنویسم که نباید اینطوری باشه چون بعدش احساس می کنم که هرچی باید می نوشتم رو نوشتم.
چقدر موضوع برا نوشتن هست و من ناتوانم، از افکار گرفته تا خاطرات.
شرمنده میشم هروقت می بینم طوری رفتار میکنی که با من همراه باشی و می بینم که سختته و من سخت میگیرم و من چقدر عجولم، من چقدر بدم.
.............................
....................
..........
...
عزیزم:
دوست دارم اگر مشکلی یا اختلاف نظری با هم در زمینه ای داریم با هم صحبت کنیم بدون اینکه از هم ناراحت بشیم یا بخوایم اینطور فکر کنیم که داریم از خود گذشتگی می کنیم که این خودش اول ناراحتی های بعدی خواهد بود.
قرار نیست توی تمام موارد با هم هم عقیده باشیم و حرفمون یکی باشه، یا قرار نیست چیزی که من میگم یا دوست دارم ، به همون اندازه تو دوست داشته باشی یا چیزی که تو دوست داری رو من هم.
من خیلی تو رو دوست دارم و اینو مطمئن هستم که تو هم همینطور هستی ( ده ها بار گفتم هیچ روزی نبوده که از روز قبل کمتر دوستت داشته باشم بلکه بیشتر دوستت داشتم) و این از نظر عاطفی دلهامون رو با هم یکی کرده، اما دلیل نمیشه که مثل هم فکر کنیم و مثل هم عمل کنیم. هرکی یک مهارت ها و تجاربی از قبل به همراه داره که می تونه کمک کار دیگری باشه برای پیشرفت تو زندگی و حرکت به جلو. میدونی چیه؟: تو نیمه گمشده خودمی اون چیزایی که نمیدیدم رو از زاویه نگاه تو پی بردم.
اختلافات کوچک و بزرگ ( حاصل زندگی های متفاوت قبلی) با هم داریم که نمیشه منکر شد ( من هم از همون اول با همین دید اومدم خواستگاریت و می دونستم به هرحال دونفر آدم بدون اختلاف نظر وجود ندارن) اما باید تاجایی اونهایی که برای زندگی مشترکمون کمک و ارتقا دهنده هست و شور و شوق در زندگی برامون ایجاد میکنه رو حفظ کنیم نه اونایی که باعث اصطکاک و انحراف از اصل زندگی مشترک.
دوستت دارم