نامه اي براي كسي كه هرگز به دستش نميرسد اگر هم برسد نا خوانده مچاله ميكند و دور مي اندازد شايد با كبريتي هم نامه را بسوزاند و هم تار و پود مرا كه در ان بافته ام صداي هق هق ام را در نامه ميشنوم اولين جمله بنام كسي كه افريد مرا تا دوست بدارم تو را
دومين جمله يك روز من نمي خواستم اما تو مي خواستي يك روز تو نمي خواستي اما من مي خواستم و حالا كه هم من مي خواهم هم تو ديگر خدا نمي خواهد به گمانم گوشه اي از جهنم را به نامم سند زده كاش گوشه اي دنج باشد تا حداقل لحظه اي از هيا هو و نصيحت هاي بي جا و تصميمات تكراري و اجباري جدا باشم و شايد گوشه اي تا بي نهايت سرد وتاريك نميدانم اين را بايد خدا بداند نه من جمله ي سوم
از کودکی به من آموختند
دوست بدار
حالا که باتمام وجودم دوستش دارم می گویند
فراموشش کن
می گویم
اگر چشمانم خواست چه کنم؟
می گویند
زیر پلکهایت پنهانش کن
می گویم
گرلبانم خواست اسمش را بگوید
می گویند
با دهانت آزارش بده
ولی نمی گویند
گرقلبم خواست چه کنم؟
دعایی بهتر از این؟
خنده ات از ته دل
گریه ات از سر شوق
ونباشد هیچ غرویت
غمناک
جمله ي چهارم: كساني كه از عشق دم ميزدند چرا بين ما را به هم ميزدند
جمله ي پنجم
تحمل نداشتنيها بهتر از گدايي محبت است
جمله ي ششم
تا جدايي نباشه كسي هرگز طعم واقعي دوست داشتنا تجربه نميكنه
جمله ي هفتم
زين پس بايد همه را ترك كنم و فقط وفقط با خدا باشم تا حداقل اگر چه در جهنم اما گوشه ي دنج و خوبي نصيبم شود
جمله ي هشتم
زندگيت بهتر از اونيه كه فكرشا ميكردم كاش بازم بهتر بشه
جمله ي نهم
جدايييييييييييييييييييييييييي قانون استو شكستنش حبس ابد دارد
جمله ي دهم خسته شدم از همه چي برم خدا داره صدام ميزنه تا باهام قهر نكرده برم
نميخوام اونا هم از دست بدم چون ديگه هيچي ندارم سرت سبز و دلت خوش باد من رفتم
دومين جمله يك روز من نمي خواستم اما تو مي خواستي يك روز تو نمي خواستي اما من مي خواستم و حالا كه هم من مي خواهم هم تو ديگر خدا نمي خواهد به گمانم گوشه اي از جهنم را به نامم سند زده كاش گوشه اي دنج باشد تا حداقل لحظه اي از هيا هو و نصيحت هاي بي جا و تصميمات تكراري و اجباري جدا باشم و شايد گوشه اي تا بي نهايت سرد وتاريك نميدانم اين را بايد خدا بداند نه من جمله ي سوم
از کودکی به من آموختند
دوست بدار
حالا که باتمام وجودم دوستش دارم می گویند
فراموشش کن
می گویم
اگر چشمانم خواست چه کنم؟
می گویند
زیر پلکهایت پنهانش کن
می گویم
گرلبانم خواست اسمش را بگوید
می گویند
با دهانت آزارش بده
ولی نمی گویند
گرقلبم خواست چه کنم؟
دعایی بهتر از این؟
خنده ات از ته دل
گریه ات از سر شوق
ونباشد هیچ غرویت
غمناک
جمله ي چهارم: كساني كه از عشق دم ميزدند چرا بين ما را به هم ميزدند
جمله ي پنجم
تحمل نداشتنيها بهتر از گدايي محبت است
جمله ي ششم
تا جدايي نباشه كسي هرگز طعم واقعي دوست داشتنا تجربه نميكنه
جمله ي هفتم
زين پس بايد همه را ترك كنم و فقط وفقط با خدا باشم تا حداقل اگر چه در جهنم اما گوشه ي دنج و خوبي نصيبم شود
جمله ي هشتم
زندگيت بهتر از اونيه كه فكرشا ميكردم كاش بازم بهتر بشه
جمله ي نهم
جدايييييييييييييييييييييييييي قانون استو شكستنش حبس ابد دارد
جمله ي دهم خسته شدم از همه چي برم خدا داره صدام ميزنه تا باهام قهر نكرده برم
نميخوام اونا هم از دست بدم چون ديگه هيچي ندارم سرت سبز و دلت خوش باد من رفتم
آخرین ویرایش: