منتظِریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

Esmaeilpoor

عضو جدید
ای منتظِر منتظَر


ای که دائم به جهان منتظِر منتظَری

گیری از مردم دانا ز ظهورش خبری

روز و شب ذکر زبان تو بود یا مهدی

در فراقش غم دل داری و اشک بصری

فرض کن، حضرت مهدی به تو ظاهر گردد

بر در خانه و یا بر سر کوی و گذری

ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی

باطنت هست پسندیده ی صاحب نظری؟

دیده ای هست تو را قابل دیدار امام

می توانی تو به خورشید جمالش نگری؟

خانه ات لایق او هست که مهمان گردد؟

لقمه ات در خور او هست که نزدش ببری؟

پول بی شبهه و سالم ز همه دارائیت

داری آنقدر که یک هدیه برایش بخری؟

گر بپرسد ثمرت چیست تو از طول حیات

داری از بهر ارائه سند مختصری؟

ور بپرسد عملت چیست ز بگذشتن عمر

در عملکرد تو باشد عمل معتبری؟

برده ای نان و غذا بهر مساکین یک شب

یا تو داری ز یتیمان و فقیران خبری؟

در پی امر به معروف و نهی از منکر

بوده ای بهر محبان ولایت سپری؟

هیچ گه داشته ای بهر ظهور حضرت

ناله نیمه شب و ذکر دعای سحری؟
داری آمادگی آنکه اگر حضرت خواست

از سر مال جهان بهر خدا در گذری؟

واقفی از عمل خویش تو بیش از دگران

می توان گفت تو را شیعه اثنی عشری ؟

گر از این جمله که گفتم همه را دارایی

خوش به حال تو که خود ساخته و منتظری
ور از این گفته تو را هست قصوری بیگی
توبه کن بلکه ز محبوب بیابی اثری
 

Esmaeilpoor

عضو جدید
زندگي را بدون امام تعريف كرده ايم ؟

زندگي را بدون امام تعريف كرده ايم ؟





بسم الله الرحمن الرحيم​
زندگي را بدون امام تعريف كرده ايم ؟!

انسان امروز با تمام هزار و يك مشغله اش ، اگر يكي از عزيزانش ؛ مادر ،پدر... حتي يك دوست را چند روزي نبيند، دلش تنگ مي شود و طاقتش طاق و شرحالش شايد مي شود اين شعر : خبرت هست كه بي روي تو آرامم نيست... امان از روزي كه اين دوري همراه باشد با بي خبري! تا سراغ و نشاني از عزيزش نيابد، حتي ضروري ترين كارهاي روزانه اش را نمي تواند انجام دهد .

سال هاي سال است نمي دانيم ناب ترين مخلوق زمان، كه زنده است و حي و حاضر، كجاست و ما خيلي راحت به غيبت عزيزي عادت كرده ايم كه دلسوزتر از مادر و مهربان تر از پدر بودنش برايمان و دعاي هر روزش در حقمان، قصه نيست. راستي مارا چه شده؟!

عجيب دل هامان آرام است در اين همه دوري و بي خبري ، فراق از اين حجم مهرباني را خوب تاب آورده ايم! مگر نه اينكه اماممان حي و حاضر است و موجود ؟

در روايت آمده امام مثل كعبه است شما بايد سراغش برويد و گرد آن بچرخيد!! بايد محل رجوعتان باشد. حقيقتا هر قدر دقيق تر شويم ،در مي يابيم داريم زندگي مان را مي كنيم و ظاهرا بي هيچ بي قراري، نياز و شايد ضرورتي نمي بينيم كه به ايشان مراجعه كنيم و ... گردشان پروانه وار بگرديم!


برای دریافت تصویر با سایز اصلی روی تصویر کلیک کنید.​

خيلي دغدغه مند باشيم من باب وظيفه ، خود را ملزم مي كنيم براي فرج امام دعا كنيم و درصد ناچيزي از ما هم كه حداقل شناختي پيدا كرده ايم و تا حدي با ضرورت اين مقوله آشنا شده ايم، بخشي از زندگي مان را به فعاليت مهدوي اختصاص مي دهيم. در قداست و ارزش اينها هيچ شكي نيست اما سوال اين است : آيا همين قدر بي قراري در بي خبري و غياب قطب عالم امكان، امام حي و حاضر، كافيست؟ و يا با فرض كافي بودن ، چند درصد جامعه همين حداقل دغدغه را دارند؟

حقا امام چقدر در متن زندگي ما حضور و بروز دارد؟ بي شك خيلي ناچيز است. نمي توانيم كتمان كنيم، كه اين بي تفاوتي ما در فقدانش دليل محكمي ست بر اين ادعا. راستي چه چيزي باعث شد، امام جايگاه حقيقي خويش را در تعريف مان از زندگي از دست بدهد؟؟ انگار جوابش را بايد در متن سوال جستجو كنيم! تعربفمان از زندگي...

بهترين تعريف از زندگي در جواب اين آيه شريفه " فاين تذهبون ؟" نهفته است. " به كجا مي روي اي انسان؟" و نهايتا اينطور و يا شبيه به اين، جواب خود را مي دهيم:

امروز تمام تلاش من اينست ؛ كسب علم و دانش و طي كردن مدارج علمي ، بعد از آن يك شغل مناسب ، داشتن خانه و خانواده اي امن و آرام . در كل در پي رسيدن به شان اجتماعي و رفاه حداكثري هستم. با نيم نگاهي به شرايط زندگي در كشورهاي پيشرفته، نهايتا زندگي درخور شانم مي خواهم. همين!

علاوه بر اين براي اينكه خدا و دينم را دوست دارم، امور ديني را هم حدالامكان رعايت مي كنم. خب براي رسيدن به هيچ كدام از اين ها نيازي ندارم به امام ، هر چند حي و حاضر مراجعه كنم.

به خودمان حق مي دهم. با اين تعريف بيراه نمي گوييم. نمي شود اين ادعا را هم كرد كه انسان هاي بي مسئوليتي هستيم. چرا كه رسيدن به اين هدف ها اصلا كار ساده اي نيست و نيازمند نظم و برنامه ريزي ست، البته از جنس نظم اروپايي.

مي دانيد مشكل اصلي كجاست؟
با اين تعريف، آنچه ما از زندگي مي خواهيم آن چيزي نيست كه بايد بخواهيم! مثل اينست كه به قصد ديدن فيلمي راهي سينما شويم و اينقدر در سالن سينما سرگرم خريد تنقلات شويم، يكهو ببينيم فيلم تمام شدست وما بدون اينكه ذره اي به آنچه كه به قصدش آمده بوديم، رسيده باشيم. بايد از در خروجي خارج شويم.

خب حالا مگر بايد از زندگي چه مي خواستيم كه نخواستيم؟

در منابع آمده: شيعه آدم شدن مي خواهد!
و آدم شدن فقط در ارتباط با انسان كامل بدست مي آيد. همانطور كه هر شيريني به هر چيز برسد ريشه در عين شيريني( شكر) دارد. هر مرتبه از انسانيت هم به هر كس برسد از عين انسانيت مي رسد. امام زمان (عج) عين انسانيت است.

انسان امروز يا در زندگي هدف روشني ندارد و يا هدف حقيقي را انتخاب نكرده، در مذهب ما كه براي انسان حياتي ابدي قائل است و شرط ورود به منزل نهايي كه همان بهشت الهي ست انسان كامل شدن است، هدف درست زندگي چيزي جز رسيدن به آن مقام يعني انسانيت نيست.

انسانيتي كه شيعه در پي آن است، شرايطي دارد. انسان هر چند مودب و منظم و مرتب به آداب انساني باشد، ولي او حيوان مودبي است در ظاهري انساني . بعضي ها يك گرگ منظم اند، مثل آمريكا. انگليسي ها هم مشهور به منظم بودن هستند، اما براي چه هدفي؟ براي اينكه آدم شوند يا اين كه دنيا را بيشتر بخورند؟

مباني اعتقادي شيعه بالاتر از اين حرف هاست كه ما نظم اروپاييان را بخواهيم با نظم اهل تقوا يكسان بپنداريم. روح نظم اروپايي، دنياي بيشتر داشتن است و روح نظم اهل تقوا، قرب الهي پيدا كردن است از طريق ارتباط با انسان كامل، هر چند در ظاهر هر دو نظم يكسان بنظر مي رسد اما يكي در يك انضباط جهت دار قرار دارد و به انسان شدن فكر مي كند و ديگري به دنياي بيشتر دل بسته است و خود را مجهز مي كند براي هر چه بيشتر از دنيا لذت بردن[1].

روز و شب براي مستقر شدن حق و عدالت و نابودي همه ظالمان ، براي فرج امام دعا مي كنيم. غافل از اينكه با اين اوضاع انگار خودما هم حق اماممان را ادا نكرديم و... اين سال ها از امير نجيبمان ، همه چيز خواستيم جز انسانيت !

دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد ابری که در بیابان بر تشنه‌ای ببارد[2]

ما را كه هنوز در نيافتيم وجودمان براي رسيدن تا مقام انسانيت، از هزار كوير تشنه تر است، چگونه درك كنيم ، مايه حيات بودن ماء معين را ؟

انگار حديث معروف :" من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه" كه بارها و بارها شنيده ايم ، تازه حالا معنا مي يابد. هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است. پيامبر اكرم (ص) اين سخن را زماني فرموده اند كه دين و قران و احكام دين را براي مردم آورده و نماز و حج را تبيين كرده، با اين حال فرموده اند : اگر انجام اين اعمال همراه شناخت امام زمانتان نباشد و مرگتان فرا برسد، بت پرست مرده ايد؟!

حالا كه دريافتيم امام يك مقام است ، همان مقام واسطه فيض. خوب درك مي كنيم كسي كه اين مقام را نشناسد هنوز وارد وادي انسانيت نشده.

کسی که طعم زبان عسل نمی‌فهمد تــو هرچه هم که بخـوانی «غــزل» نمی‌فهمد[3] ...

موجودي كه قلبش غير انسان است، هر چه نماز بخواند يا قرآن چه سودي مي برد؟ امام زمان (عج) عين الانسان است و به اندازه اي كه عين الانسان به ما نظر كند ، به همان اندازه ما واقعا انسان هستيم. مثل اينكه هر فرد به اندازه اي كه با " عين تري" يعني آب ارتباط دارد، از تري و رطوبت برخوردار است[4].


گرچه دردناك است رسيدن به اينكه؛ اين مدت با داشتن هدف هايي هر چند محترم ، در زندگي مقصد حقيقي را دنبال نمي كرديم. اما شكر، كه هنوز فرصت هست ... حالا كه دريافتيم در تعريف جديدمان از مقصد زندگي ،بايد بگرديم دور اماممان ،اين غيبت، چه كمبود بزرگي ست ! امام تنها در دعا يا فعاليت هاي مهدوي مان خلاصه نمي شود! كه ثانيه ثانيه هامان را بايد با او تعريف كنيم. لازمه رسيدن به اين مهم ، انس با وجود نازنين اوست و چه چيز بيشتر از شناخت، انس را بيشتر مي كند؟ هرچند شناخت اين مقام كار ساده اي نيست اما ...
.
جناب عشق بلندست همتي حافظ كه عاشقان ره بي همتان به خود ندهند[5]

ياس نبي. كارگروه مطالعات كانون مهدويت دانشگاه فردوسي


[1] مباني معرفتي مهدويت.استاد اصغر طاهر زاده

[2] سعدي

[3]

[4] مباني معرفتي مهدويت.استاد اصغر طاهرزاده

[5] حافظ


منبع




 

Esmaeilpoor

عضو جدید
تصور کنید در مجلس تولد امام زمان (عج) نشسته اید و آخرهای مراسم که شور بچه هیأتی ها به اوج می رسد و همه با هم، دمِ «آقا بیا» می گیرند، یکهو یک نفر وسط جمع بلند شود و با شدت هر چه تمام تر بگوید: «آقا نیا»!، چه اتفاقی می افتد؟ شما چه کار می کنید؟ مداح چه کار می کند؟ بچه هیأتی ها چه؟

قسمت اول کتاب صوتی کمی دیرتر کاری از گروه رادیو میقات. پخش آنلاین و لینک دانلود در ادامه مطلب...


:: پخش آنلاین صوت ::
Download (Right-click & select "save link as" or "save target as"...)





چکیده کتاب:
اين اثر كه از چهار فصل زمستان، پاييز، تابستان و بهار تشكيل شده، نگاهي است متفاوت و نقادانه به فضاي انتظار جامعه امروز. رمان با يك اتفاق شگفت و غريب آغاز مي‌شود، جشن نيمه‌شعبان و مجلسي پرشور و بسياري كه فرياد «آقا بيا» سرداده‌اند... در اين ميان جواني و فريادي كه: «آقا نيا...» اين شروع جذاب ما را با شخصيت‌هايي آشنا مي‌كند كه همه مدعي‌ انتظارند اما وقتي هنگام عمل مي‌رسد و هنگامه عمل به شعارها مي‌رسد، آن نمي‌كنند كه مي‌گفتند. رمان در فضايي مكاشفه‌گونه و بي‌زمان پيش مي‌رود و مواجه همه آدم‌ها را مي‌بينيم با قصه ظهور... و كشف چرايي «آقا نيا»ي جوان. شجاعي در اين رمان همه اقشار و همه آدم‌ها را با بهانه‌هايشان براي نخواستن امر ظهور، دقيق و ظريف معرفي مي‌كند. تا آنجاكه حتي به راوي هم رحم نمي‌كند و در فضايي بسيار بديع،‌ خودش را هم در معرض اين امتحان مي‌گذارد. نويسنده در «كمي‌ ديرتر» همه آفت‌هاي انتظار را با شخصيت‌هاي قصه‌اش براي مخاطب روايت نمي‌كند، بلكه به تصوير مي‌كشد و نشانش مي‌دهد... انسان‌هاي مدعي انتظار و منتظر ظهور غريبه نيستند؛ خودمانيم و شجاعي در رمانش به خوبي به اين زبان دست يافته كه وقتي از هر قشر و صنف و گروهي يك نمونه آورده با مصاديق كار ندارد و در پي اثبات شمول ادعايش است. نويسنده در پايان همه موشكافي‌هايش در نقد منتظران به دنبال آن است كه مخاطب منتظر واقعي را بشناسد و ببيند كه انتظار به فريادهاي بلند «آقا بيا» نيست؛ به دلي است كه براي حضرت مي‌تپد و اخلاصي كه ميان زندگي جاري است و آقايي كه خودش به ديدار منتظرانش مي‌آيد...


برشی از این کتاب :
(... خداشاهده من شخصاً هیچ مشکلی ندارم. همین الآن هم کاملا آماده ام. ولی عرض من به محضرِ آقا این است که: زوده! برای یک اقدامِ فراگیر و جهان شمول ، هنوز زوده!... هنوز باید قدری تأمّل کرد تا زمینه مساعد بشه... از قول من به محضر شریفشون عرضه بدارید: مگه قصد و نیّت مبارکتون، پیاده کردن احکام الهی نیست؟ خب! ما داریم همین کارو میکنیم،...حضرتعالی از همون پشت پرده ی غیب هم اوامرتون مطاعه! هرجا نقصی، خللی، اشکالی هست ابتدا تذکر بدین! اگر ما بی توجهی کردیم،... شما وارد عمل بشین....))
 
بالا