ظهور پارادايم جديد دولت رفاه
جهانيشدن و بازتعريف الگوهاي رفاه اجتماعي
چالشهاي اصلي براي گذار نظام سرمايهداري رفاهي به يك اقتصاد پستصنعتي عبارتند از شهروندي اجتماعي، اشتغال كامل، آموزش همگاني و نظامهای روابط كاركردي مطلوب صنعتي
سيمونا ونیکا رادوچ
مترجم: رضا اميدي
مقاله حاضر گرايشهاي عمده درباره الگوهاي دولت رفاه را با نگاهي ويژه به تاثير فرآيند جهانيشدن بر دولت رفاه بررسي میکند. پيشفرض اصل نویسنده این است که جهان شاهد يك پارادايم جديد در زمينه تعريف دولت رفاه است.
دولت رفاه در بسياري از كشورهاي سرمايهداري از دهه 1970 تحت فشار بحرانهاي اقتصادي، سياستهاي نئوليبرال و فرآيند جهانيشدن قرار داشته، اما چگونگي و گستره تاثير اين بحرانها بر برنامههاي رفاه اجتماعي همواره يكي از موضوعات مورد بحث بوده است. برخي استدلال ميكنند كه اين بحرانها موجب میشود تا برنامههاي رفاهي به حداقل كاهش يابند، اما برخي ديگر بر اين باورند كه دولت رفاه در مقابل اين بحرانها از انعطافپذيري لازم برخوردار بوده، چهبسا وضعيت مساعدتري پیدا کند.
باتوجه به تاثير جهانيشدن بر دولتهاي رفاه، برخي محققان فرآيند جهانيشدن را عامل جهتگيريهاي اخير رفاهي ميدانند، و برخي ديگر جهانيشدن را در چارچوب کلانتری كه عوامل بيشتري نظير تحرك بازار كار، تغييرات جمعيتي، كنشگران ملي و بينالمللي... را نیز شامل ميشود، در نظر ميگيرند.
دولت رفاه
تحولات اقتصادي و اجتماعي پس از جنگ جهاني دوم، بهطور نسبي فرصتها و مزايايي را براي دولتهاي اروپاي غربي در زمينه فناوری، منابع اقتصادي و كارآيي سازماني به همراه داشت كه اين امر امكان واكنش مناسب به اثرات جهانيشدن را براي آنها فراهم آورد. اما حتي در اين الگوهای دولت رفاهي نيز نشانههايي از ضعف عملكردي نمود يافت كه اين امر بر ناسازگاري در عملكرد و ضرورت بازتعريف مولفههای اصلي رفاه اجتماعي دلالت ميكرد.
براساس نظریههای همگرایي در دهه 1960، همه جوامع صنعتي، فناوری مشابهي را بهكار ميگيرند كه منجر به توسعه يكسان ساختار اجتماعيشان ميشود. ورود اين ايده به چارچوب سياستگذاري اجتماعي، ظاهرا به يك دولت رفاه بهلحاظ نهادي منظم، ميانجامد. همچنين قواعد جديدي در رابطه ميان دولت- بازار- خانواده نمايان شدهاند كه گرايشي را نسبت به تكثر رفاهي در ساختار بينالمللي بههمراه داشته است كه در آن دولت همچنان نقش بسيار مهمی را ايفا ميكند. گرايشهاي واقعي رفاه ممكن است بهطور مشخص در چارچوب شاخصهاي توسعه پستفورديستي از جمله عواملي نظير تمركززدايي، استقلال، انعطافپذيري، رقابت و جهتگيري بازار توصيف شود.
انواع الگوهای رفاهي
اسپينگ- اندرسن1 در كتاب معروف خود با عنوان «سه جهان سرمايهداري رفاهي»2 سه نوع سرمايهداري رفاهي را براساس ويژگيهاي هر كدام از يكديگر متمايز ميكند.
- سياستگذاری اجتماعي صنفيگرا: بيمههاي دولتي؛ بيمههاي خصوصي مبتني بر بازار نقشي جزئي دارند؛ صنفيگرا؛ طرحهاي تامين اجتماعي براساس حفظ تفاوت موقعيتهاي اجتماعي؛ تاكيد بر حفظ خانواده هستهاي (اتريش، فرانسه، آلمان، ايتاليا)
- سياستگذاری اجتماعي ليبرال: مساعدت محدود اجتماعي؛ وابستگي ضعيف به نظام تامين اجتماعي دولتي؛ مبتني بر بازار؛ ارائه مزاياي مبتني بر آزمون استطاعت مالي (آمريكا، بريتانيا، كانادا، استراليا)
- سياستگذاری اجتماعي سوسيال دموكراسي: برنامههاي رفاهي عمومي فراگير؛ برنامههاي دوسطحي عمومي مبتني بر درآمد؛ ادغام طبقه متوسط جديد (كشورهاي اسكانديناوي)
اسپينگ- اندرسن توسعه اين الگوها را با تفاوتهاي تاريخي در توسعه اقتصادي، ساختار اجتماعي و طبقاتي و ائتلافهاي سياسي در كشورها مرتبط ميداند. كورپي و پالمه نيز پنج نوع متفاوت از ساختارهاي رفاهي را تشخيص ميدهند:
- الگوی هدفمند3: استحقاق بر آزمون استطاعت مالي مبتني شده است كه حداقل مزايا را براي آنهايي كه زير خط فقر قرار دارند، يا بهعنوان نيازمند شناسايي شدهاند، تامين ميكند.
- الگوی داوطلبانه مبتني بر يارانههاي دولتي4: درآمد مالياتي از طريق كمك به صندوقهاي تعاوني و ديگر سازمانهاي داوطلبانه در راستاي فراهمآوردن شرایط مورد نياز براي حمایت از اعضای دارای درآمد پایین اختصاص مییابد.
- الگوی صنفيگرا5: مزايا مبتني بر درآمد هستند اما استحقاق و قوانين مربوط به برنامههاي مختلف ميتواند براي طبقات مختلف شغلي متفاوت باشد. ايده اصلي اين الگو بر ايجاد جماعتهاي سياسي- اجتماعي و تعاوني در ميان كارمندان و كارفرمايان تاكيد دارد و برنامهها توسط نمايندگان منتخب كارمندان و كارفرمايان و غالبا با همراهي دولت بهعنوان شخص ثالث (مديريت سهجانبه) اداره ميشود.
- الگوی تامين پايه6: استحقاق بر پايه كسورات پرداختي يا بر پايه حق شهروندي مبتني است. در مدل تامين پايه دو نوع سطح پوشش نسبتا متفاوت وجود دارد. در نوع شهروندي، استحقاق بر پايه شهروندي يا اقامت استوار است و در نوع بيمهاي، استحقاق به ميزان كسورات پرداختي افراد بيمهشده يا كارفرمايان بستگي دارد كه اين امر موجب ميشود تا نوع بيمهاي از سطح پوشش پايينتري برخوردار باشد.
- الگوی فراگير7: استحقاق به ميزان كسورات پرداختي و حق شهروندي مبتني است و ميزان مزايا مبتني بر درآمد است. در اين مدل تقاضا براي بيمههاي خصوصي كاهش مييابد و همه شهروندان تحت پوشش برنامه قرار ميگيرند.
كورپي اين گونهشناسی را براساس نقش جنسیتهاي مختلف در درآمدزايي خانوار نیز توسعه داده است، يعني ميان سه مدل سياست جنسيتي متفاوت تمايز قائل شده است: سياستهاي بازارمحور (معطوف به بازار و خانواده)، الگوی حمايت عمومي خانواده (حمايت عمومي از خانواده هستهاي) و الگوی حمايت دو نانآوري (ترغيب مشاركت نيروي كار زنان). وی سپس دو گونهشناسی فوق را تركيب ميکند و چهار گونه آرمانی سياستگذاری اجتماعي را معرفی ميكند كه عبارتند از: الگوی هدفمند بازارمحور، الگوی تامين پايهاي بازارمحور، الگوی حمايتي صنفيگراي خانوادهاي و الگوی فراگير دو نانآوري.
استفان ليبفريد8 نيز با لحاظكردن بعد فقر در تحليل رفاه، چهار نظام سياستگذاری اجتماعي متفاوت را در اتحاديه اروپا شناسايي ميكند: الگوی دولت رفاه اسكانديناوي (الگوی مدرن)، كشورهاي بيسماركي (الگوی صنفيگرا)، كشورهاي آنگلوساكسون (الگوی پسماندی یا حداقلی) و كشورهاي آمريكاي لاتين (الگوی مبتدي).
همچنين باب ديكون9 در تاكيد بر توسعه سياستگذاری اجتماعي، كشورهاي اروپاي شرقي را وارد تحليل ميكند. گذر از اقتصاد برنامهريزيشده به اقتصاد بازار، بهطور كلي ماهيت اوليه كشورهاي پستكمونيستي را در راستاي توسعه اجتماعي تغيير ميدهد. بر اين اساس، از نظر ديكون الگوهای رفاهي جديد پستكمونيستي عبارتند از: الگوی محافظهكاري- صنفيگرايي، الگوی سوسيالدموكراتيك و الگوی سرمايهداري آزاد.
فرآيند جهانيشدن
جهانيشدن فرآیندی است که چندبعدیبودن و پیچیدگی آن دستيابي به تعريفی مورد اجماع را درباره آن دشوار ميکند. اما اين مفهوم براي فهم واقعيت جهان امروز، مفهوم بسيار مهمی است. مفهوم جهانیشدن ايدهاي است درباره تغيير در حوزههاي مختلف اجتماعي، سياسي و اقتصادي. فرآيند مهاجرت و تغييرات جمعيتي، تحرك نيروي كار را در همه سطوح بازار كار تحت تاثير قرار ميدهد كه مشاركت زنان، بحران اشتغال، مشكل بيكاري و همچنين ريسك خوداشتغالي تنها جنبههاي محدودي از حوزههاي اين تاثيرگذاري ميباشند.
مفهوم جهانيشدن را ميتوان در انواع مختلفي از تعاريف اعم از تحليلي (جنبههاي خاص زندگي اجتماعي)، واقعگرايانه و تاريخي بهكار برد. مارتين آلبرو، جهانيشدن را بهعنوان مهمترين تحول در زندگي معاصر و نظریه اجتماعي، براي نشاندادن فروپاشي نظامهای ماركسيستي مورد توجه قرار ميدهد.
به تعبیر نيكلاي جنوف جامعه اروپايي، امروزه بر جهانيشدن متكي است و گذار به الگوهاي موفق سازماني كشورهاي اروپاي غربي از طريق مجراهاي مختلفي نظير انتقال جهاني فناوری، فعاليتهاي تجاري و مالي در گستره جهاني، فرآيند سياسي فرامليتي و گسترش الگوهاي فرهنگي بهوسيله ابزار ارتباطاتي در حال تحقق است. يعني بر اساس برخي تفاوتها مثلا تفاوت ميان شرايط عيني و ذهني، الگوي ارائهشده از سوي جنوف چهار بعد متفاوت را نشان ميدهد كه عبارتند از: جهانيشدن تكنولوژيك، جهانيشدن اقتصادي، جهانيشدن سياسي و جهانيشدن فرهنگي.
تحول سياستهاي رفاهي در اروپا
تحليل سياستهاي اجتماعي جايگزينشده از سوي دولتهاي عضو اتحاديه اروپا، از موضوعات مورد بررسي در سالهاي اخير است و اينگونه فرض ميشود كه انسجام اجتماعي در سطح اتحاديه اروپا، دولتهاي عضو را بر آن داشته تا چارچوبي را براي آنچه الگوی سياستگذاری اجتماعي ناميده ميشود، ارائه کنند كه بهمنظور ارتقای سطح كيفيت زندگي براي تمامي شهروندان جهتدهي شده باشد. در اين راستا الگوی دولت رفاه اسكانديناوي نقش ويژهاي را ايفا ميكند.
گرايشهاي جديد سياست رفاهي بهطور مستقيم تحت تاثير همكاريهاي اقتصادي، انتقال فناوری و ايفاي نقش كنشگران مختلف ملي و بينالمللي بهويژه سازمانهاي غيردولتي بهعنوان نمايندگان جامعه مدني قرار دارد. طي دهه 1960، الگوی دولت رفاهي كينزي سوئد با بحران مواجه شد. همچنين از سال 1994 دانمارك سياست اشتغال را از معيارهاي منفعل به سياستهاي فعال مبتني بر الگوی سوسيالدموكراتيك (آنگونه كه در گونهشناسی اسپينگ- اندرسن مطرح شد) تغيير داد. سياست اشتغال دانمارك بهجاي كاهش درآمد و مزاياي بيكاري، به تشويق فعالسازي، بهبود مهارتها و تجارب از طريق آموزشهاي مهارتي و نظري پرداخت. گذار از رفاه به رفاه مبتني بر كار10 در سطح كلان بهعنوان گذار از الگوی دولت رفاه كينزي به الگوی دولت رفاه شومپيتري تفسير ميشود. يعني بهطور كلي الگوی جديد اجتماعي از محوريت اقتصادي به سمت هنجارهاي كار و ادغام اجتماعي گرايش يافته است.
تاثير جهاني شدن بر دولت رفاه
نظریهپردازان جهانيشدن نظیر رامش ميشرا استدلال میکنند كه بحرانهاي دولت رفاه با عوامل مهمي در فرآيند جهانيشدن معاصر نظير فروپاشي الگوی سوسياليستي، جهانيشدن اقتصادي و تضعيف نسبي دولت- ملت مرتبط شده است. مساله محوري مورد نظر ميشرا درباره تاثير جهانيشدن بر دولت رفاه، بر اين امر متكي است كه آيا احتمال بقاي دولت رفاه در شرايط جهانيشدن اقتصادي وجود دارد و اينكه در دوران زوال دولت- ملت آيا دولت رفاه بهعنوان نمونهاي از دولتهاي ملي ميتواند دوام آورد؟
در مواجهه با اين چالشها برخي احزاب سوسيالدموكراتيك در اروپا سياست راه سوم را بهكار گرفتهاند. تاكنون ديدگاههاي مختلفي درباره راه سوم ارائه شده است: بهعنوان يك ايدئولوژي انطباقي- واكنشي، بهعنوان تفسيري از يك همگرايي ميان سوسيالدموكراسي و الگوی ليبرال يا بهعنوان يك اتوپيا.
راه سوم ميتواند پاسخي به چالشهاي جهانيشدن يا بهعنوان تلاشي جهت بازمفهومسازي رفاه اجتماعي دانسته شود، اما چه ميزاني از تغييرات اخير در برنامههای رفاهي تحت تاثير سياستهاي راه سوم ايجاد شده است؟
باب ديكون چارچوب جديدي را براي تحليل سياستگذاری اجتماعي جهاني ارائه ميكند. این چارچوب مولفههایی نظیر فشارها براي جهانيشدن، مسائل تحليلي و عملكردي، سازوکارهای سياستگذاری اجتماعي فرامليتي، اهداف اصلاحطلبانه، موانع پيش روي جهانيشدن و پروژه اصلاحطلبی جهاني و راهبردهای سياسي بدیل كنشگران جهاني را دربرمیگیرد.
در مقابل اسپينگ- اندرسن در كتابش با عنوان «بنيانهاي اجتماعي اقتصادهای پستصنعتي» بر جهانيشدن بهعنوان چالش اصلي نظامهای رفاهي موجود، حداقل در كشورهاي توسعهيافته جهان غرب تاكيدي ندارد. به نظر اسپينگ- اندرسن چالشهاي اصلي براي گذار نظام سرمايهداري رفاهي به يك اقتصاد پستصنعتي عبارتند از: شهروندي اجتماعي، اشتغال كامل، آموزش همگاني و نظامهای روابط كاركردي مطلوب صنعتي. اين گذار صرفا با جهانيشدن حاصل نميشود، بلكه بهوسيله تغييرات در بازار كار (رشد بخش خدمات) و خانواده (تغييرات جمعيتي و اولويت زنان براي ورود به بازار كار) بههمراه تغييرات در فناوری ايجاد ميگردد. اسپينگ-اندرسن اين تغييرات را يك صنعتيزدايي و خانوادهزدايي توصيف ميكند. بر اساس نظر اسپينگ-اندرسن گذار پستصنعتي مسير وابستهاي است كه نظام رفاهي تصميم ميگيرد چه نوعي از راهبردها باید اتخاذ شود.
در نهايت او اين بحث را مطرح ميكند كه حتي اگر جامعه پستصنعتي با دولت رفاه ناسازگار باشد، باید براي تناقض ناپايداري دولتهاي رفاه از يكسو و تقاضاهاي گسترده براي حمايت اجتماعي از سوي ديگر پاسخي يافت.
پاورقی:
1- Esping-Andersen
2- The three worlds of welfare capitalism
3- Targeted Model
4- Voluntary State-Subsidised Model
5-Corporatist Model
6- Basic Security Model
7- Encompassing Model
8- Stephan Leibfried
9- Bob Deacon
10- Workfare
جهانيشدن و بازتعريف الگوهاي رفاه اجتماعي
چالشهاي اصلي براي گذار نظام سرمايهداري رفاهي به يك اقتصاد پستصنعتي عبارتند از شهروندي اجتماعي، اشتغال كامل، آموزش همگاني و نظامهای روابط كاركردي مطلوب صنعتي
سيمونا ونیکا رادوچ
مترجم: رضا اميدي
مقاله حاضر گرايشهاي عمده درباره الگوهاي دولت رفاه را با نگاهي ويژه به تاثير فرآيند جهانيشدن بر دولت رفاه بررسي میکند. پيشفرض اصل نویسنده این است که جهان شاهد يك پارادايم جديد در زمينه تعريف دولت رفاه است.
دولت رفاه در بسياري از كشورهاي سرمايهداري از دهه 1970 تحت فشار بحرانهاي اقتصادي، سياستهاي نئوليبرال و فرآيند جهانيشدن قرار داشته، اما چگونگي و گستره تاثير اين بحرانها بر برنامههاي رفاه اجتماعي همواره يكي از موضوعات مورد بحث بوده است. برخي استدلال ميكنند كه اين بحرانها موجب میشود تا برنامههاي رفاهي به حداقل كاهش يابند، اما برخي ديگر بر اين باورند كه دولت رفاه در مقابل اين بحرانها از انعطافپذيري لازم برخوردار بوده، چهبسا وضعيت مساعدتري پیدا کند.
باتوجه به تاثير جهانيشدن بر دولتهاي رفاه، برخي محققان فرآيند جهانيشدن را عامل جهتگيريهاي اخير رفاهي ميدانند، و برخي ديگر جهانيشدن را در چارچوب کلانتری كه عوامل بيشتري نظير تحرك بازار كار، تغييرات جمعيتي، كنشگران ملي و بينالمللي... را نیز شامل ميشود، در نظر ميگيرند.
دولت رفاه
تحولات اقتصادي و اجتماعي پس از جنگ جهاني دوم، بهطور نسبي فرصتها و مزايايي را براي دولتهاي اروپاي غربي در زمينه فناوری، منابع اقتصادي و كارآيي سازماني به همراه داشت كه اين امر امكان واكنش مناسب به اثرات جهانيشدن را براي آنها فراهم آورد. اما حتي در اين الگوهای دولت رفاهي نيز نشانههايي از ضعف عملكردي نمود يافت كه اين امر بر ناسازگاري در عملكرد و ضرورت بازتعريف مولفههای اصلي رفاه اجتماعي دلالت ميكرد.
براساس نظریههای همگرایي در دهه 1960، همه جوامع صنعتي، فناوری مشابهي را بهكار ميگيرند كه منجر به توسعه يكسان ساختار اجتماعيشان ميشود. ورود اين ايده به چارچوب سياستگذاري اجتماعي، ظاهرا به يك دولت رفاه بهلحاظ نهادي منظم، ميانجامد. همچنين قواعد جديدي در رابطه ميان دولت- بازار- خانواده نمايان شدهاند كه گرايشي را نسبت به تكثر رفاهي در ساختار بينالمللي بههمراه داشته است كه در آن دولت همچنان نقش بسيار مهمی را ايفا ميكند. گرايشهاي واقعي رفاه ممكن است بهطور مشخص در چارچوب شاخصهاي توسعه پستفورديستي از جمله عواملي نظير تمركززدايي، استقلال، انعطافپذيري، رقابت و جهتگيري بازار توصيف شود.
انواع الگوهای رفاهي
اسپينگ- اندرسن1 در كتاب معروف خود با عنوان «سه جهان سرمايهداري رفاهي»2 سه نوع سرمايهداري رفاهي را براساس ويژگيهاي هر كدام از يكديگر متمايز ميكند.
- سياستگذاری اجتماعي صنفيگرا: بيمههاي دولتي؛ بيمههاي خصوصي مبتني بر بازار نقشي جزئي دارند؛ صنفيگرا؛ طرحهاي تامين اجتماعي براساس حفظ تفاوت موقعيتهاي اجتماعي؛ تاكيد بر حفظ خانواده هستهاي (اتريش، فرانسه، آلمان، ايتاليا)
- سياستگذاری اجتماعي ليبرال: مساعدت محدود اجتماعي؛ وابستگي ضعيف به نظام تامين اجتماعي دولتي؛ مبتني بر بازار؛ ارائه مزاياي مبتني بر آزمون استطاعت مالي (آمريكا، بريتانيا، كانادا، استراليا)
- سياستگذاری اجتماعي سوسيال دموكراسي: برنامههاي رفاهي عمومي فراگير؛ برنامههاي دوسطحي عمومي مبتني بر درآمد؛ ادغام طبقه متوسط جديد (كشورهاي اسكانديناوي)
اسپينگ- اندرسن توسعه اين الگوها را با تفاوتهاي تاريخي در توسعه اقتصادي، ساختار اجتماعي و طبقاتي و ائتلافهاي سياسي در كشورها مرتبط ميداند. كورپي و پالمه نيز پنج نوع متفاوت از ساختارهاي رفاهي را تشخيص ميدهند:
- الگوی هدفمند3: استحقاق بر آزمون استطاعت مالي مبتني شده است كه حداقل مزايا را براي آنهايي كه زير خط فقر قرار دارند، يا بهعنوان نيازمند شناسايي شدهاند، تامين ميكند.
- الگوی داوطلبانه مبتني بر يارانههاي دولتي4: درآمد مالياتي از طريق كمك به صندوقهاي تعاوني و ديگر سازمانهاي داوطلبانه در راستاي فراهمآوردن شرایط مورد نياز براي حمایت از اعضای دارای درآمد پایین اختصاص مییابد.
- الگوی صنفيگرا5: مزايا مبتني بر درآمد هستند اما استحقاق و قوانين مربوط به برنامههاي مختلف ميتواند براي طبقات مختلف شغلي متفاوت باشد. ايده اصلي اين الگو بر ايجاد جماعتهاي سياسي- اجتماعي و تعاوني در ميان كارمندان و كارفرمايان تاكيد دارد و برنامهها توسط نمايندگان منتخب كارمندان و كارفرمايان و غالبا با همراهي دولت بهعنوان شخص ثالث (مديريت سهجانبه) اداره ميشود.
- الگوی تامين پايه6: استحقاق بر پايه كسورات پرداختي يا بر پايه حق شهروندي مبتني است. در مدل تامين پايه دو نوع سطح پوشش نسبتا متفاوت وجود دارد. در نوع شهروندي، استحقاق بر پايه شهروندي يا اقامت استوار است و در نوع بيمهاي، استحقاق به ميزان كسورات پرداختي افراد بيمهشده يا كارفرمايان بستگي دارد كه اين امر موجب ميشود تا نوع بيمهاي از سطح پوشش پايينتري برخوردار باشد.
- الگوی فراگير7: استحقاق به ميزان كسورات پرداختي و حق شهروندي مبتني است و ميزان مزايا مبتني بر درآمد است. در اين مدل تقاضا براي بيمههاي خصوصي كاهش مييابد و همه شهروندان تحت پوشش برنامه قرار ميگيرند.
كورپي اين گونهشناسی را براساس نقش جنسیتهاي مختلف در درآمدزايي خانوار نیز توسعه داده است، يعني ميان سه مدل سياست جنسيتي متفاوت تمايز قائل شده است: سياستهاي بازارمحور (معطوف به بازار و خانواده)، الگوی حمايت عمومي خانواده (حمايت عمومي از خانواده هستهاي) و الگوی حمايت دو نانآوري (ترغيب مشاركت نيروي كار زنان). وی سپس دو گونهشناسی فوق را تركيب ميکند و چهار گونه آرمانی سياستگذاری اجتماعي را معرفی ميكند كه عبارتند از: الگوی هدفمند بازارمحور، الگوی تامين پايهاي بازارمحور، الگوی حمايتي صنفيگراي خانوادهاي و الگوی فراگير دو نانآوري.
استفان ليبفريد8 نيز با لحاظكردن بعد فقر در تحليل رفاه، چهار نظام سياستگذاری اجتماعي متفاوت را در اتحاديه اروپا شناسايي ميكند: الگوی دولت رفاه اسكانديناوي (الگوی مدرن)، كشورهاي بيسماركي (الگوی صنفيگرا)، كشورهاي آنگلوساكسون (الگوی پسماندی یا حداقلی) و كشورهاي آمريكاي لاتين (الگوی مبتدي).
همچنين باب ديكون9 در تاكيد بر توسعه سياستگذاری اجتماعي، كشورهاي اروپاي شرقي را وارد تحليل ميكند. گذر از اقتصاد برنامهريزيشده به اقتصاد بازار، بهطور كلي ماهيت اوليه كشورهاي پستكمونيستي را در راستاي توسعه اجتماعي تغيير ميدهد. بر اين اساس، از نظر ديكون الگوهای رفاهي جديد پستكمونيستي عبارتند از: الگوی محافظهكاري- صنفيگرايي، الگوی سوسيالدموكراتيك و الگوی سرمايهداري آزاد.
فرآيند جهانيشدن
جهانيشدن فرآیندی است که چندبعدیبودن و پیچیدگی آن دستيابي به تعريفی مورد اجماع را درباره آن دشوار ميکند. اما اين مفهوم براي فهم واقعيت جهان امروز، مفهوم بسيار مهمی است. مفهوم جهانیشدن ايدهاي است درباره تغيير در حوزههاي مختلف اجتماعي، سياسي و اقتصادي. فرآيند مهاجرت و تغييرات جمعيتي، تحرك نيروي كار را در همه سطوح بازار كار تحت تاثير قرار ميدهد كه مشاركت زنان، بحران اشتغال، مشكل بيكاري و همچنين ريسك خوداشتغالي تنها جنبههاي محدودي از حوزههاي اين تاثيرگذاري ميباشند.
مفهوم جهانيشدن را ميتوان در انواع مختلفي از تعاريف اعم از تحليلي (جنبههاي خاص زندگي اجتماعي)، واقعگرايانه و تاريخي بهكار برد. مارتين آلبرو، جهانيشدن را بهعنوان مهمترين تحول در زندگي معاصر و نظریه اجتماعي، براي نشاندادن فروپاشي نظامهای ماركسيستي مورد توجه قرار ميدهد.
به تعبیر نيكلاي جنوف جامعه اروپايي، امروزه بر جهانيشدن متكي است و گذار به الگوهاي موفق سازماني كشورهاي اروپاي غربي از طريق مجراهاي مختلفي نظير انتقال جهاني فناوری، فعاليتهاي تجاري و مالي در گستره جهاني، فرآيند سياسي فرامليتي و گسترش الگوهاي فرهنگي بهوسيله ابزار ارتباطاتي در حال تحقق است. يعني بر اساس برخي تفاوتها مثلا تفاوت ميان شرايط عيني و ذهني، الگوي ارائهشده از سوي جنوف چهار بعد متفاوت را نشان ميدهد كه عبارتند از: جهانيشدن تكنولوژيك، جهانيشدن اقتصادي، جهانيشدن سياسي و جهانيشدن فرهنگي.
تحول سياستهاي رفاهي در اروپا
تحليل سياستهاي اجتماعي جايگزينشده از سوي دولتهاي عضو اتحاديه اروپا، از موضوعات مورد بررسي در سالهاي اخير است و اينگونه فرض ميشود كه انسجام اجتماعي در سطح اتحاديه اروپا، دولتهاي عضو را بر آن داشته تا چارچوبي را براي آنچه الگوی سياستگذاری اجتماعي ناميده ميشود، ارائه کنند كه بهمنظور ارتقای سطح كيفيت زندگي براي تمامي شهروندان جهتدهي شده باشد. در اين راستا الگوی دولت رفاه اسكانديناوي نقش ويژهاي را ايفا ميكند.
گرايشهاي جديد سياست رفاهي بهطور مستقيم تحت تاثير همكاريهاي اقتصادي، انتقال فناوری و ايفاي نقش كنشگران مختلف ملي و بينالمللي بهويژه سازمانهاي غيردولتي بهعنوان نمايندگان جامعه مدني قرار دارد. طي دهه 1960، الگوی دولت رفاهي كينزي سوئد با بحران مواجه شد. همچنين از سال 1994 دانمارك سياست اشتغال را از معيارهاي منفعل به سياستهاي فعال مبتني بر الگوی سوسيالدموكراتيك (آنگونه كه در گونهشناسی اسپينگ- اندرسن مطرح شد) تغيير داد. سياست اشتغال دانمارك بهجاي كاهش درآمد و مزاياي بيكاري، به تشويق فعالسازي، بهبود مهارتها و تجارب از طريق آموزشهاي مهارتي و نظري پرداخت. گذار از رفاه به رفاه مبتني بر كار10 در سطح كلان بهعنوان گذار از الگوی دولت رفاه كينزي به الگوی دولت رفاه شومپيتري تفسير ميشود. يعني بهطور كلي الگوی جديد اجتماعي از محوريت اقتصادي به سمت هنجارهاي كار و ادغام اجتماعي گرايش يافته است.
تاثير جهاني شدن بر دولت رفاه
نظریهپردازان جهانيشدن نظیر رامش ميشرا استدلال میکنند كه بحرانهاي دولت رفاه با عوامل مهمي در فرآيند جهانيشدن معاصر نظير فروپاشي الگوی سوسياليستي، جهانيشدن اقتصادي و تضعيف نسبي دولت- ملت مرتبط شده است. مساله محوري مورد نظر ميشرا درباره تاثير جهانيشدن بر دولت رفاه، بر اين امر متكي است كه آيا احتمال بقاي دولت رفاه در شرايط جهانيشدن اقتصادي وجود دارد و اينكه در دوران زوال دولت- ملت آيا دولت رفاه بهعنوان نمونهاي از دولتهاي ملي ميتواند دوام آورد؟
در مواجهه با اين چالشها برخي احزاب سوسيالدموكراتيك در اروپا سياست راه سوم را بهكار گرفتهاند. تاكنون ديدگاههاي مختلفي درباره راه سوم ارائه شده است: بهعنوان يك ايدئولوژي انطباقي- واكنشي، بهعنوان تفسيري از يك همگرايي ميان سوسيالدموكراسي و الگوی ليبرال يا بهعنوان يك اتوپيا.
راه سوم ميتواند پاسخي به چالشهاي جهانيشدن يا بهعنوان تلاشي جهت بازمفهومسازي رفاه اجتماعي دانسته شود، اما چه ميزاني از تغييرات اخير در برنامههای رفاهي تحت تاثير سياستهاي راه سوم ايجاد شده است؟
باب ديكون چارچوب جديدي را براي تحليل سياستگذاری اجتماعي جهاني ارائه ميكند. این چارچوب مولفههایی نظیر فشارها براي جهانيشدن، مسائل تحليلي و عملكردي، سازوکارهای سياستگذاری اجتماعي فرامليتي، اهداف اصلاحطلبانه، موانع پيش روي جهانيشدن و پروژه اصلاحطلبی جهاني و راهبردهای سياسي بدیل كنشگران جهاني را دربرمیگیرد.
در مقابل اسپينگ- اندرسن در كتابش با عنوان «بنيانهاي اجتماعي اقتصادهای پستصنعتي» بر جهانيشدن بهعنوان چالش اصلي نظامهای رفاهي موجود، حداقل در كشورهاي توسعهيافته جهان غرب تاكيدي ندارد. به نظر اسپينگ- اندرسن چالشهاي اصلي براي گذار نظام سرمايهداري رفاهي به يك اقتصاد پستصنعتي عبارتند از: شهروندي اجتماعي، اشتغال كامل، آموزش همگاني و نظامهای روابط كاركردي مطلوب صنعتي. اين گذار صرفا با جهانيشدن حاصل نميشود، بلكه بهوسيله تغييرات در بازار كار (رشد بخش خدمات) و خانواده (تغييرات جمعيتي و اولويت زنان براي ورود به بازار كار) بههمراه تغييرات در فناوری ايجاد ميگردد. اسپينگ-اندرسن اين تغييرات را يك صنعتيزدايي و خانوادهزدايي توصيف ميكند. بر اساس نظر اسپينگ-اندرسن گذار پستصنعتي مسير وابستهاي است كه نظام رفاهي تصميم ميگيرد چه نوعي از راهبردها باید اتخاذ شود.
در نهايت او اين بحث را مطرح ميكند كه حتي اگر جامعه پستصنعتي با دولت رفاه ناسازگار باشد، باید براي تناقض ناپايداري دولتهاي رفاه از يكسو و تقاضاهاي گسترده براي حمايت اجتماعي از سوي ديگر پاسخي يافت.
پاورقی:
1- Esping-Andersen
2- The three worlds of welfare capitalism
3- Targeted Model
4- Voluntary State-Subsidised Model
5-Corporatist Model
6- Basic Security Model
7- Encompassing Model
8- Stephan Leibfried
9- Bob Deacon
10- Workfare