معماری و شهر سازی مناسب برای بازآرایی فرهنگی شهر

S i s i l

عضو جدید
کاربر ممتاز

هر اتفاق فیزیکی و کالبدی اعم از معماری، شهرسازی و به ویژه شکل پیچیدة آن در بافت های تاریخی، حاصل قوام و استعدادهای فرهنگی جامعه ای است که مسبب تولد و حیات آن بوده است. ادامه روند زندگی چنین نظم و همزیستی نیز منوط به دوام همین روابط فرهنگی است. مرگ هر یک می تواند شکل دیگری را به کلی دگرگون نماید و حتی موجب نابودی آن شود.
در تعریف امروزین زندگی نمی توان به مفاهیم مستتر در این بافت ها بی اعتنایی کرد. از این رو تمام جوامع علمی و فرهنگی به هر نحو ممکن بر حفظ این ارزش های تاریخی تأکید می کنند. اگرچه صیانت از این میراث دغدغة هر فرهیخته ای است، اما در واقع چگونگی آن چندان روشن و مورد توافق نیست.
متأسفانه عدم درک صحیح روح تاریخی و فرهنگی بافت های تاریخی باعث شده برخی اقدامات حفاظتی، خود مضر بر احوال جان این عزیز باشند. گاهی نیز این مهم چنان نشدنی فرض شده که شهامت هر حرکتی را به احتیاط و حتی فراموشی بدل کرده است. خلاصه این که باید پذیرفت، اگر به زبان آشنای این بافت ها ـ که زبانی نیست جز زبان فرهنگی ـ سخنی گفته شود، این کالبد نیمه جان، خود توان از دست رفته را باز خواهد یافت.
یکی از اساسی ترین سئوالات جوامع رو به رشد امروزی، معنا و مفهوم تاریخی فرهنگ و گسترة نفوذ آن است. به راستی « فرهنگ » چیست؟ و در کدام یک از شئون زندگی گذشته و امروز آدمی مؤثر است؟ آیا لزومی در پایبندی به این فرهنگ در اندیشه های امروزی دیده می شود؟ و اگر آری، چرا ؟
از تجزیه و تحلیل های لغتی و زبانی فرهنگ و مشتقات آن که بگذریم، « فرهنگ» مجموعة به هم پیوسته ای است از تمامی داشته ها، آداب و سنت ها، آئین ها، باورها، خصوصیات و ویژگی های اخلاقی، دستاوردهای فنی و هنری و… که ـ تدریجاً ـ قومی منسجم در طول زمان شکل گیری و بالندگی خود، صاحب آن می شوند. فرهنگ [به دور از تحلیل وجوه خوب و یا بد] تمام آن چیزهایی است که انسان به شکل اکتسابی ـ و نه غریضی و ذاتی ـ به دست آورده و یا به ارث برده است. این اموال و یافته ها می تواند دست ساخته های بشر و یا اندیشه های گونه گون او باشد. لذا ریشه های عمیق غیرقابل رقابتی با دیگر علل و فاکتورهای مؤثر در پیوندهای انسانی (اعم از شکل گیری خانواده، عشیره، محله، شهر و جامعه و…) و نمودهای بیرونی آن دارد. ریشه هایی که می تواند در ستون بندی کلیة کالبدهای مادی و غیرمادی و… نقش مهم و بی مانندی ایفا کند.
« فرهنگ » چنان معنای گسترده ای دارد که تقریباً در همه گوشه ها و گونه های زندگی حضوری فعال، متغیر و رو به رشد پیدا می کند. بنابراین بدون توجه به مصادیق آن، هیچ نوع طراحی، تصمیم گیری، برنامه ریزی و پیش بینی ـ اگر نگوئیم ممکن نیست ـ مقرون به حقیقت و واقعیت نخواهد بود.
از میان همه شاخه های اجتماعی قابل بحث، « معماری و شهر سازی » و اتفاقاتی که در یک مجموعه و بافت واقع می شوند، نیز یکی از بزرگترین بسترهای بارز رشد و نمایش این مفهوم از فرهنگ است. این هردو خود از جهات ساختاری حاوی توانائی ها و اندیشه هایی هستند که در حقیقت وام دار خطوط هادی فرهنگ شمرده می شوند.
از طرفی هر ساختار مادی می تواند حامل پیام های حسی و غیرمادی بسیاری باشد. یعنی یک المان و یا واحد مادی و فیزیکی به طور جداناپذیری با مفاهیم و خاطرات بسیاری آمیختگی و پیوند دارد. همواره هاله ای از تفکرات، تمایلات و خواهش های غیرمادی آن را احاطه کرده است. این مفاهیم بخش مهمی از بدنه هر جامعه، بنا و بافت و نهایتاً چرایی زیستن آدمیان محسوب می شوند. به نظر می رسد این وجه از معماری و شهرسازی و بافت شناسی، به شایستگی مورد تحقیق و تدقیق قرار نگرفته است.
بی گفتگو پیداست که؛ شعف حاصل از حضور و فعالیت هنرمندان در گوشه ـ گوشه یک بنا، ثبت فن آوری های به کارگرفته شده و مهمتر از همة اینها، یادگار انجام مراسم خاص و آداب و آئین های برخاسته از باورهای فردی و جمعی، که هویت بخش و پیوند دهندة هر مجموعة انسانی است ـ و خلاصه روح یک بافت و یک بنا ـ در قسمتی از یک شهر و یا آمیخته با فضاهای یک بنا، بیرون از این فضاها و ساختمان ها بی معنی خواهند بود. به دیگر سخن باید هر ساختار معماری و شهرسازی و هر شکل موجود از جوامع انسانی را علاوه بر نمودهای ظاهری آن، به عنوان ظرف و جسمی که روحی از فرهنگ را در آغوش خود می پروراند نگاه کرد.
موزه ای که در گنجه های آن اوراق و اسناد و شناسنامه های هویت ساز یک ملت چیده شده است و کالبد بلندپروازی های آدمی و تجسم همة آرزوها و آمال نیاکان ما در آن و در سکوتی آمیخته به احترام و تکریم نمایش داده می شود.
شناسایی این اجزاء به راهبردهای مهمی در تهیه یک محیط زیستی مناسب با شأن انسانی ساکنین و استفاده کنندگان امروزین، منجر خواهد شد. طبیعی است که دست یابی به این روش ها و راهکارها، نه تنها محدودیت شمرده نمی شود، بلکه درک طرح ها و نظریات را به مراتب سهل تر و ملموس تر کرده و به خاطر برخورداری از ریشه های پذیرفته شده و قدیم، در حداقل زمان در جایگاه راستین خود مستقر خواهد کرد.
اگر از چگونه زیستن آدمی و آنچه پی آمد ناگزیر این زندگی دسته جمعی است، صحبت کنیم نمی توانیم بی هیچ شبهه ای از « پیشرفت » سخن بگوئیم. به راستی کسی نمی تواند به یقین گذر از یک مرحله به مرحله ای دیگر را پیشروی و جهش مثبت بنامد. اما باید گفت وقتی آدمی از تکاپوی زنده ماندن به تدریج، شوق بهتر زندگی کردن را پیدا کرد ـ به نوعی ـ از موقعیت و پایه ای بدوی « گــذر » کرد. تکمیل این گذر وقتی اتفاق افتاد که انسان فکور آموخت زندگی آرام، غیر از فاکتورهای اقتصادی، به بسیاری از عوامل معنوی و فرهنگی نیز بستگی تمام دارد. این گزینش امروزه در کشورهای پیشرفته کم کم به مهمترین بنیاد همزیستی های کلان بدل شده است. از طرفی بعد از زیستگاه های پراکنده اولیه، کالبدهای شهری ـ از انواع ابتدائی تاریخی و یا گسترده امروزی آن ـ اصلی ترین وجهة ملوس این حرکت شمرده می شوند.
به تدریج زندگی فرهنگی در سایه یادگارهای فرهنگی به آرزویی تبدیل شده است که تنها گاهی در کنار یادگارهای فرهنگی و تاریخی و اصلی ترین شکل آن یعنی کالبد و بافت تاریخی شهر ممکن می شود. شهرهای مجلل در اطراف نگین های اصیل شهر حلقه می زنند و گذشته های مهربان شهری دامن خود را برای جوان ترها می گشایند. کوچه های این هسته های بی همتا افتخار شهروندان و مدیران شهر شمرده می شوند. نمونه های جهانی این پدیده بیشتر از آنکه نیازی به یادآوری داشته باشند مشهورند.
بسیاری از شهرهای بزرگ ایران، از جمله تهران بزرگ که چندی است کوه های البرز را نیز به تصرف خود درآورده است هسته ای ارزشمند از این دست دارند. « تهران قدیم » با یادگارهای زیبایی از خانه ها و بازارها و کوچه ها و… « تهران قدیم » با انبوهی از خاطرات دلنشین. « تهران قدیم » با چنارهای بلند و هوایی که گواه اصالت و هویت ماست.
متأسفانه این ارزش نادر چنانکه باید و شاید شناخته نشده و مورد قدرشناسی قرار نمی گیرد. نگاهی به میزان رضایت شغلی و رضایت اهالی گواه این مدعاست. بخشی از این بی توجهی و گاهی حتی خصومت، زائیده سیستم غلط آموزش دانشگاهی کشور است. عمدة فارغ التحصیلانی که رشته تحصیلی آنها به معماری و شهرسازی مربوط می شود، همیشه قواعد حاکم براین بخش از شهر را مغایر آزادی های خود دانسته و به دیدة مزاحمت های غیرقابل باور به آن نگاه می کنند. عده ای فقط به دنبال پیاده کردن آموخته های آکادمیک خود هستند و بدور از نوآوری و ابداع سعی می کنند تا به طور مثال نمایی نوین و سربه آسمان کشیده را در کوچه ای به پا کنند که کمی بیش از یک متر عرض دارد.
بدیهی است چنین شیوه ای در این بافت ها دچار محدودیت خواهد شد. البته عمدة این محدودیت به شیوه ساده انگارانه طراحی برمی گردد. این شیوه برخورد چنان بی شبهه بوده که گاهی این منظر خطرناک به رده های مدیریتی و ساکنان این محلات نیز سرایت کرده است. این افراد زندگی در این بافت را کسالت بار می دانند و جز برای مرور خاطرات کودکی و جوانی به آن نمی اندیشند.
به تبع آنها مراکز مربوطه نیز از وظایف انحصاری خود که ساماندهی فرهنگی بافت است فاصله می گیرند و ضوابط حفاظت از میراث فرهنگی کشور از دید این گروه با نظرات مسری، تبدیل به هیولائی می شود که حیات و آرامش را می بلعد و به خاکروبه های تاریخی تبدیل می کند. و این هردو گروه نیز خود برای رسیدن به تفاهمی عملی و عینی کوشش شایان توجهی به خرج نمی دهند.
گاهی یگانه راه گریزی که برای رهایی از تفکر، شناخت و خلاقیت لازم در طراحی اجزاء این نوع بافت ها، فریبکارانه ارائه می شود، بحث « تجدد » و « تحجر» است. برخی بر این باورند که برای زندگی متمدن امروزی توسل به اندیشه ها و راهکارهای گذشتگان عملی غیرعلمی و ناممکن است. می پندارند که دنیای امروز دنیای متفاوتی است که بی هیچ حصار و بندی از گذشته، پاسخ های دیگرگونه ای به مسائل آن باید داد. آنچه در تزلزل این پندار باید گفته شود این است که این گروه ـ علی رغم شعارهای تجدد و نواندیشی ـ خود بیش از دیگران از زندگی متمدن امروزی فاصله گرفته اند.
چرا که امروزه حفظ و توجه به آثار و دست یافته های گذشتگان و به روز کردن این یافته های آزموده، همچنین معرفی و ارائه آن، مهمترین اصل مترقی عصر حاضر شمرده می شود. توجه به نمونه های متعدد در قلب اروپای متمدن قرن اخیر گواه این رویکرد جهانی و مفاهیم نوپذیرفته آن است.
تجربه های ملی و بین المللی ثابت کرده اند که بافت تاریخی و سنتی یک شهر حاوی ارتباطات پیچیده و دقیقی است که در طول زمان های گذشته بارها و بارها مهر تائید خورده اند. در نتیجه، مطالعه و شناخت درست این روابط، به ضوابط ویژه ای منتهی خواهد شد که طبیعتاً با باورهای فرهنگی جامعه منطبق و همسو است. باورهایی که اصلی ترین دغدغه انسان شهرنشین امروزی است. این ضوابط می توانند خطوط طراحی قوی و استواری در اختیار طراحان شهری قرار دهند. دل سپردن به امواج آرام بخش این اندیشه ها یعنی رسیدن به کناره های راستین شهرسازی.
در حقیقت این اصول جاری در شهر قدیمی، بستر مناسبی است که شهرسازان را به بهترین شیوه های ممکن راهنمایی می کند. پرداختن به این چهارچوب ها به عنوان الگوهای ایده آل شهری می تواند برخورد عصبی طراحان و مدیران این منطقه را به احساسی از اعتماد و اطمینان تبدیل کند. اولین نتیجه این نوع برخورد، شناسایی محاسن بافت قدیمی و انتقال آن به شهرهای آینده است که به جلوگیری از تکرار اشتباهات گذشته و یا نواقص و معیارهای غیرمنطبق با زندگی امروزی منتهی خواهد شد. در هر حال باید گفت کار کردن در نواحی تاریخی در مقایسه با دیگر نواحی که هیچ آزمونی را پشت سر نگذاشته اند، به مراتب سهل تر، جذاب تر و مبتکرانه تر است.
در یادآوری آنچه بر این محله ها گذشته است، باید گفت؛ همیشه بیش از آن که از دستاوردهای نظری و علمی و یا تکنولوژیک روز بهره برداری کنیم، داشته های خود را ـ گاه حتی بی هیچ دلیل روشن ـ به نفع این تازه وارد از دست داده ایم. به عنوان مثال برای نمایش ترقی و تمدن و تنها به تقلید از « فرنگ » به سرعت اتومبیل های تولید غرب را وارد شهر کرده و با ساده ترین راه کار کوچه های صمیمی شهر را به قدر ابعاد این مهمان زیاده خواه گشاده کرده ایم، اگرچه مجبور بودیم در مقابل این مهمان نوازی نامیمون مفاهیم بسیاری را از دیوارهای آشنای شهر بگیریم.
البته در این آشفته بازار شهرسازی، تحمیل الگوهای جدید حکومتی را نیز نمی توان از نظر دور داشت. به این ترتیب باید اعتراف کرد یکی از اتفاقاتی که در تغییر شکل شهرهای قدیمی و از جمله بافت تاریخی تهران، همدان، یزد و… مؤثر بوده است، تغییرات معابر و خصوصاً تعریض این خیابان هاست. به تعبیری دیگر این حادثه را باید فشار بی رحمانه یک سیستم غیرارگانیک به سمت قاعده ها و شبکه های هندسی نامید. این نوع تغییرات باعث بروز تحولات زیربنایی و اساسی بیشتر از حدود مجاز این عنصر شده است.
از طرفی تهران چندان که شایسته است و در آزمون های بسیار صحت آن به اثبات رسیده است، فاقد مسیرهای پیاده مناسبی است که بی گمان اولین نشانه های احترام به فرهنگ ها و سنت های زائیده شهر از بدو تولد و بافت قدیم شهر محسوب می شوند. شهروندان به اشتباه آموخته اند که تا سرحد امکان سوار بر اتومبیل به گردشگاه ها، مراکز خرید، محل کار و… نزدیک شوند و گاهی این سماجت را از مباهات و نشانه های تمدن خویش بشمارند. متأسفانه این رفتار با سیستم های ناصحیح حمل و نقل و بعضی ازشبکه های دسترسی تأیید و تشدید می شود.
یکی از ساده ترین نکات قابل توجه در گویش درونی شهر قدیم تهران، همچون بسیاری از بافت های تاریخی، طرح و فرض سلسله مراتب، دسترسی ها و اشراف هایی است همه به آئین. این مهم امروزه با ایجاد خیابان های طویل و عریض و همچنین بلندمرتبه سازی های نامتناسب و البته به کارگیری و ترویج روابط خاص اقتصادی و اجتماعی ـ که اصالتاً زادگاهی دیگر دارند ـ در شمایلی از تقابل های فرهنگی، آزردگی و نارضایتی های زیادی را به دنبال داشته است.
بی هیچ تردیدی باید گفت؛ « معماری » حاوی معانی و مفاهیمی است که تنها در محل تولد آن قابل انتقال و درک می باشد. طبیعی است با حداقل شناخت از بافت فرهنگی و تاریخی و همچنین سنت های زنده هر منطقه می توان از تحمیل الگوهای وارداتی معماری و رشد سرطانی آن مصون ماند. این همان مشکلی است که روز به روز کلاف بافت قدیمی تهران را مغشوش و مغشوش تر می کند. نباید فراموش کرد که کوچه های تهران قدیم با نظمی خاص به یکدیگر ارتباط پیدا می کنند؛ نظمی ذاتی و ویژه کالبد جانداران. رفت و آمدهای آن از منطقی انحصاری پیروی می کند. بناهای آن به قاعده های تعریف شده و مخصوص، در مجاورت هم برپا می شوند. و خلاصه این موجود به مثابه موجود زنده ای است که باید به نسوج آن احترام گذاشت و با زبان آشنایش با او سخن گفت. اگر وسعت این مناطق را با کل شهر تهران مقایسه کنیم، شاید این مهم را چندان دشوار نپنداریم.
چنانچه به تعالی آدمی معتقد باشیم، باید مسیر خود را از سمت تفکر زنده بودن به سمت بهتر زیستن، و از گستره رها و ظاهراً پر از آزادی بهتر زیستن، به دایره زیست واقعی ـ که بیشترین نصیب را از فرهنگ و معنویات دارد ـ اگرچه دارای شرایط اختصاصی باشد، هدایت کنیم. پای بندی به آنچه با قرن ها پشتوانه فکری و عملی، به باورهای شهرسازی تبدیل شده اند، نه تنها با نوآوری و ابداع مغایرتی ندارند، بلکه با نگاهی صحیح دقیقاً می توان از آنها به عنوان سکوی جهیدن های درست ـ و نه خودنمایی های کاذب ـ تعبیر کرد. به این ترتیب آن عده از متخصصان که در این بافت مشغول به کار می باشند بیشترین عوامل و انگیزه ها را در اختیار دارند. امکانات ناشناخته ای که با کمی سهل انگاری به معضلات غیرقابل حل تبدیل شده و مورد استفاده قرار نمی گیرند. نه اگر چنین بود به جای آنکه بافت تاریخی تهران قدیم را بخشی خاک گرفته و غیرقابل زیست بدانیم، همچون گوهری گران بها در انتخاب آن به سخت ترین کوشش ها و رقابت ها تن می دادیم.
و کلام آخر اینکه طراحی و یا ساماندهی در بافت تاریخی شهر از نقطه ای مطمئن و معلوم و با اندیشه ای روشن و با چشم اندازهای شفاف از گذشته و آینده با خطوط هادی شناخته شده و ملموس آغاز می شود. این آغازی است ممکن و میسور و با دست آوردهای شگرف که بیش از آنکه دور از دسترس باشد، تنها به خاطر ناشناختگی هولناک، هراس انگیز و مزاحم ترسیم شده است.
آنچه گذشت در مورد تمام بخش های قاجاری و حتی قسمت های زیادی از بخش های مربوط به دوره پهلوی اول شهر تهران و شهرهای مشابه آن صادق است. بررسی یکی از مصادیق متعدد این پدیده به عنوان مثال می تواند تصویری عینی تر و ملموس تر در اختیار علاقه مندان قرار دهد. به این مناسبت، به تکه ای از محلة قدیمی پامنار اشاره می شود ؛ دستیابی به علل تغییر شکل این محله، اگرچه کار بسیار ظریفی است، اما باید گفت با توجه به سابقه حیات طبیعی بافت، عملی ممکن و حتی سهل الوصول است. مشروط بر اینکه دچار نگاه های تکراری و ضوابط شهرسازی و طراحی های شهری امروزین نشویم.
به این ترتیب راه کم و بیش همواری برای بازگرداندن تعادل و زندگی به بافت خواهیم یافت. البته نباید از نظر دور داشت که ارائه راهکارهای کلیشه ای و گرته برداری از اقدامات دیگران ـ اگرچه موفق ـ بدون فرض شرایط فرهنگی محله، اقدامی غیرمؤثر و چه بسا مخرب شمرده می شود. چاره جویی های لازم مستقیماً از طریق عوامل مخرب قابل شناسایی است.
در محلة مورد بحث، غیر از آنچه عوامل مخرب در کل بافت تاریخی تهران شمرده می شود، باید به پدیدة دیگری به نام « مهاجرت» اشاره کرد. با توجه به اینکه این محله در معرض آسیب هایی همچون سیل، آتش سوزی، جنگ، زلزله و مانند اینها قرار نگرفته است، باید این پدیده را در نگاهی فرهنگی مورد کنکاش قرار داد.
در سالیان گذشته بیشتر ساکنان اصلی این محله را خانواده های یهودی تشکیل می داده اند. این خانواده ها ـ خصوصاً ـ در دو دهة اخیر بنابر بعضی شرایط سیاسی و مذهبی از کشور خارج شده اند. خروج این عده و نقل مکان بقیه سکنه به دیگر مناطق شهری تهران برای دست یابی به شرایط زیستی مساعدتر، همراه با انتقال مبالغ زیادی از منابع مالی و همچنین هویت های فرهنگی ـ اخلاقی و همچنین تغییر ساختارهای اجتماعی محله بوده است. امروزه تقریباً جز چند مورد استثنائی، هیچ خانوادة اصیلی ـ به معنی اصالت در سکونت محلی ـ در خانه های این محله زندگی نمی کند. اگرچه برخی شرایط و دلبستگی ها باعث شده است بعضی از ساکنان قدیمی همچنان به کسب و تجارت خود در محله ادامه دهند.
حاصل این اتفاقات چیزی نیست جز تبدیل یک محله تقریباً اعیان نشین به محله ای فقیرنشین با ساکنینی که اغلب بصورت فصلی و موقت در این محله زندگی می کنند و تهی شدن نسوج محله از هویتی که روزگاری به کالبد آن شکل و جان می بخشیده است. رشد این واقعه به تدریج علائمی از تخریب های فیزیکی را نیز ظاهر می کند. اهالی برای حفظ بهتر محله رغبت و توانایی چندانی ندارند. از طرفی بخش خصوصی هم تمایلی برای سرمایه گذاری و ارائه خدمات متناسب با روز نشان نمی دهد.
به طوری که در حال حاضر گذشته از یک دکه غیربهداشتی، هیچ فروشگاه مواد غذایی در منطقه مورد نظر مشغول به کار نیست. اماکن تجاری و بخصوص انبارهای مختلف روز به روز از حاشیه خیابان پامنار به طرف مغز و استخوان مسکونی محله بیشتر نفوذ کرده و چهرة واقعی آن را دگرگون می کنند. ارزش پولی و اقتصادی املاک نیز متأثر از این عوامل نسبت به ارزش واقعی آن کاهش پیدا کرده و این چرخه همچنان قربانی می گیرد. متأسفانه بازمانده های تاریخی و آخرین تک بناهای ارزشمند نیز در محاصره این شکل گیری، به واپسین رمق های خود نزدیک می شوند.
چاره چیست؟ آیا باید دست از تمام آنچه در محاسن این میراث گرانبها رفت، برداشت و با تکیه بر ساده اندیشی و ساده خواهی، صورت مسئله را پاک کرد؟! و یا حتی مسحور جاذبه های تاریخی و فرهنگی آن ساعتی را به تفرج در آن قدم زد و روند ناساز زیستش را به خود واگذاشت؟!
درمانی که خود این بیمار تجویز می کند، شاید بهترین راه حل باشد. در طراحی این راه حل اولین نکته حائز اهمیت، فهم دو نکته ظاهراً پارادوکس است. یعنی درک اینکه زمان را از دست نباید داد و در عین حال برای آنچه لازم است زمان کافی منظور کرد. به نظر می رسد برای این مورد خاص مؤثرترین تلاش این است که هویت و شأن اجتماعی این محله را به حالت پیشین آن برگرداند. به فرض اگر یکی از سران مملکتی و مسئولین عالی رتبه ( اعم از وزیر و وکیل و شهردار و… ) محل سکونت خود و خانواده اش را به یکی از خانه های قدیمی محله ـ که به نحو مناسبی مرمت شده و الگوی خوبی است برای احیاء بناهای اطراف خود ـ منتقل کند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
با توجه به اینکه مقداری ازسطح محله را، ساخت و سازهای غیرارزشمند و یا قابل انعطاف تشکیل می دهند، می توان توسعه فضاهای خدماتی و فرهنگی لازم را نیز پیش بینی کرد و سرمایه گذاران بخش خصوصی را برای ارائه تسهیلات زندگی جذب کرد. در حقیقت به این ترتیب و با تدارک زمینه های مناسب، چرخة منفی فعلی به یک چرخه مثبت و رو به رشد تبدیل خواهد شد. اگر این حرکت عمیق و متأثر از باوری راسخ باشد، متعاقب آن ـ پس از طی زمان کافی ـ بیشتر نیروهای مهاجم عقب نشسته و صحنه را برای تنفس مجدد بافت باز خواهند کرد. مهمتر اینکه نباید فراموش کرد برخورداری از امکانات محله هایی اینچنین مستلزم پرداخت هزینه ها و تحمل مشکلاتی است که با تعدیل آنها و ارتقاء سطح کیفی و معنوی این نوع زندگی قابل چشم پوشی و گذشت می باشد.



سعید فلاح فر
گردآوری:پرتال فرهنگی اجتماعی پرشین پرشیا
-
:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا