من تا حدود بیست سال پیش مثل بسیاری دیگر گمان میکردم که ما در علوم اجتماعی و انسانی در قیاس با علوم دیگر فقیریم یعنی علوم اجتماعی در کشورمان به اندازه علوم دیگر پیشرفت نکرده است اما کمکم به این نتیجه رسیدم که شاید طرح مسئله به این صورت که گفتم، درست نباشد. نمیگویم رشد علم در کشور ما متوازن و متناسب است. نه فقط تناسبی میان علوم انسانی و علوم طبیعی و مهندسی وجود ندارد بلکه اصل بر بیتناسبی است و کسی هم نمیپرسد که چرا تعادل نیست. در گزارشی که اخیراً میسر شده است، آمده بود که سی درصد مقالات دانشمندان ما در رشته شیمی است. قدر شیمیدانانمان را بدانیم اما بپرسیم که چه شده و چرا در علم شیمی به این ترقّیات رسیدهایم و آیا این ترقّیات جز ظهور در آثار و فهرستها، آثار دیگری هم دارد یا ندارد؟ در عصر جهانی شدن یک کشور میتواند اهتمام خود را در بعضی از رشتههای علوم و تکنولوژی متمرکز سازد. آیا ما چنین کردهایم؟ یکبار که آثار پژوهشی در دانشگاهها را میدیدم، متعجب شدم که پژوهش در بعضی دانشگاهها ........... به یک یا دو دانشمند است یعنی اگر مثلاً یک استاد از دانشگاهی که در جدول آماری ردهبندی دانشگاهها رتبه بدی ندارد به دانشگاه دیگر منتقل شود، آن دانشگاه به قعر جدول سقوط میکند. البته امید هست که وقتی یک دانشمند در جایی چراغ علم را روشن میکند، در نور آن شاگردان مستعد به درجه دانشمندی برسند اما برای دوام کار پژوهش، هوش و استعداد به تنهایی کافی نیست بلکه علم باید تحقق بیرونی داشته باشد. علمی که صرفاً در کتاب و مقاله و کتابخانه باشد، علم حقیقی نیست و باید فکری کرد که در نظم زندگی ظهور و تحقق پیدا کند.لطفآ شما هو نظر خوتونو بنویسید تا مطلب کامل بشه.