درسته نمیشه بی تفاوت بود اما میشه کنترلش کرد جوری که زندگیتو مختل نکنه...
آدم اگه این حسو ولش کنه بدجوری ضربه میخوره...
هر مساله کوچیک یا هر چیزی که ممکنه در نظر دیگران کم اهمیت یا بی اهمیت جلوه کنه ممکنه روزها و ساعتها ذهنتو به خودش درگیر کنه!!
وقتی فکرت درگیر باشه ناخوداگاه عصبی میشی...حس افسردگی و ناامیدی میاد سراغت...دیگه از زندگی اونطوری که باید لذت نمیبیری...
منم اینطوری شدم...توی یه دوره خاص از همه چی و همه کس بریدم...البته هنوز هم همینطورم اما داره بهتر میشه!
فک نمیکنم تو وضعیتت مث من بحرانی باشه!! من فقط مسیر خونه تا دانشگاه و بالعکس رو طی میکنم.
تلویزیون اصلا نگاه نمیکنم مگر اینکه موقع شام یا ناهار روشن باشه مجبور باشم نیگا کنم!!
بیرون نمیرم گردش ، تفریح ، حتی خرید های ضروری!!
یه زمانی گوشی از دستم نمیفتاد...مدام در حال اسم ام اس دادن به دوستام بودم...اما اونم برام خسته کننده شده...
حتی اگه پیام هم برام بیاد جواب نمیدم...میدم خواهرم در جوابش یه چیز بنویسه!
حال و حوصله مهمونی و عروسی رو دیگه ندارم...کارم فقط شده نشستن پای نت! اگر نت هم نباشه نهایتا میگیرم میخوابم!
همه چیز جذابیتشو از دست میده! حتی غذا هم با لذت از گلوت پایین نمیره!بخوری یا نخوری فرق نداره!
اما تازگی ها دارم به زندگی برمیگردم...با درک این تفاوتها...با کنترل حساسیت ها...با چشم پوشی از خیلی مسائل!
اگر زیاد خودتو درگیرش کنی عمرت به بطالت تلف میشه...
شما خودتو با کارای همسرت تطبیق بده...البته با اصولی که خودت داری!
گاهی لازمه بچگی کنی!! اما توی یه چهارچوبی که خودت تعیین میکنی!!
نمیشه که همش باهاش مخالف باشی...گاهی لازمه به خاطر اون از موضع خودت عقب نشینی کنی هر چند که حق با توئه!
زیاد سخت میگیری...زندگی ارزش خیلی از چیزایی که به خاطرش فکرتو درگیر کردی نداره!!
تو که نمیتونی همه ی آدما رو تغییر بدی که مطابق با اصول و طرز فکرت باشن...
اما میتونی خیلی از بچه بازیهاشونو ندیده بگیری بدون اینکه تو دهنت مدام بهش فک کنی که آره من که میدونم بچه بازیه اما کوتاه میام!!
باید اینو باور کنی...باید سعی کنی قبول کنی اگر جایی بچگی کردی چشم پوشی کردی ندونسته و ناخواسته بود نه آگاهانه!! دنبال دلیل نباش!
گاهی شاید لازم باشه هندونه رو با دست بخوری و تمام لباستو کثیف کنی و به هیچ چیزی جز هندونه فکر نکنی!!
نه به نگاه اطرافیان...نه فکری که دربارت میکنن نه به دست و صورت هندونه ای و لباسای خیس!! فقط و فقط به لذتی که داری از زندگی میبری فکر کن!
اینجوریه که هر چیز کوچیکی میشه دلیل شادی و زنده بودنت!
باهات موافقم خیلی قشنگ گفتی !!
باید تو زندگی زیاد سخت نگرفت و از طرفی هم اصلا ول نکرد .
یعنی حد رو داشته باش همین .
آمیتیس ف به نظر با همسرت صحبت کن ، نظرشون بپرس ! بعد دیدی چیزی داره عذابت میده برو با یه مشاور مشورت کن . جه اشکال داره .
من خیلی دوست دارم دارم با یه مشاور حداقل ارتباط داشته باشم .
ازدواج نکردیم که با کسی در دل کنیم ف از طرفی شاید نتونی هم مشکلاتتو به همسرت بگی ! شاید اون راه حلی نداشته باشه .
به نظر من بهتر که آدم ، با یک فردی خارج از زندگیش همکلام بشه .
واقعا دوستدارم یک مشاور خوب پیدا کنم ، که به حرفام گوش بده !
بیشتر هم دوستدارم مشاور جوان باشه ، نشد تا میان سال !!
تا پیشش احساس راحتی کنم .