صنعت گاز، صنعتي نوپا است و نيازمند برنامهاي است كه توسعه صحيح آن را تحقق بخشد. به نظر برخي صاحبنظران، سياستهاي فعلي وزارت نفت براي توسعه اين صنعت فاقد چنين برنامهاي است. گروه نفت و گاز ايتان در گفتگويي با مهندس جوادي، مدير عامل شركت ملي صادرات گاز، به بررسي ضرورت اين برنامه و چگونگي اجراي آن پرداخت. همچنين در اين گفتگو به برخي ابهامات در خصوص مسئله صادرات گاز پاسخ داده شد:
ضمن تشكر از شركت شما در اين گفتگو، لطفاً بعنوان اولين سؤال، نظر خود را در مورد اهميت وجود استراتژي جامع و مشخص در صنعت گاز كشور بيان نماييد؟
O استراتژي كلان را بايد مجلس و دولت تعيين كند و بهصورت طرح و يا لايحه، اين سياستگذاري كلان با توجه به پتانسيلهاي موجود داخلي و خارجي تدوين شود. ما داراي دومين ذخاير گاز دنيا هستيم. به نظر من دو گونه استراتژي در اين مورد ميتوان تدوين كرد:
1- يكي اينكه اين توانمندي بالقوه را به فعل تبديل كنيم و بعد تمام اولويتهاي توسعه را بر روي آن متمركز كنيم. در حقيقت درآمد مبنا باشد و اين درآمد صرف توسعه شود. از اين ديد، اين بحث مطرح ميشود كه سوددهي فروش گاز را براي 50 سال ديگر مقرون بهصرفه بدانيم. بنابراين از اين ديدگاه نگهداري منابع نفت و گاز به نفع نسلهاي آينده نيست. اين حالت ممكن است در زندگي شخصي انسان هم صادق باشد. ممكن است شما تصميم بگيريد تمام سرمايه خود را صرف خريد خانه كنيد اما ممكن است به اين نتيجه برسيد كه قيمت خانه در آينده افت پيدا خواهد كرد لذا پولتان را در بورس يا تجارت ميگذاريد. در نفت و گاز تا آنجا كه من اطلاع دارم نسبت به برنامههاي آيندة درازمدت، تحليل و ديد روشني به اجماع وجود ندارد. در مورد اينكه روند استخراج نفت و گاز در آينده چگونه باشد شناختي جامع و يكسان موجود نيست. نسبت به ريسكها و منافع آن نيز ارزيابي جمعبندي شدهاي وجود ندارد.
2- نگاه دوم آن است كه بگوييم نفت و گاز در آينده اهميت خود را همچنان حفظ ميكند و لذا ما عجلهاي نداريم. از اين ديد اين مسئله پيش ميآيد كه اين تصميم را در مورد منابع مستقل اجرا كنيم يا به منابع مشترك نيز تعميم دهيم. سياستهاي ضعيف استفاده از منابع مشترك ميتواند به سود بيشتر براي طرف مقابل منتهي شود زيرا امكان تعيين ميزان بهرهبرداري از منابع مشترك نفت و گاز وجود ندارد. ما در بهرهبرداري از يك مخزن مشترك نميتوانيم بگوئيم آزمايشات مختلف نشان داده كه يكسوم منابع حوزه مشترك با قطر مال ما است و او بيشتر از اين حق بهرهبرداري ندارد. اين مسأله ناشي از ماهيت و نوع مخازن است.
عدهاي بر اين عقيدهاند كه ما منابع مستقل را نگه داريم و منابع مشترك را با سرعت ممكن استخراج كنيم و عدهاي نيز نظر مخالف دارند. لذا در مورد نحوه بهرهبرداري از ذخاير، يك استراتژي دقيق و برنامة جامع در سطح كشور وجود ندارد. سياستگذاريهايي هم كه صورت ميپذيرد، موردي است.
· شما ضمن بيان اهميت استراتژي كلان گاز كشور، بهفقدان آن نيز اشاره كرديد. ممكن است در خصوص پيشنيازها و الزامات تدوين استراتژي گاز كشور نيز توضيح فرماييد.
O مهمترين مسئله، داشتن يك شناخت جامع و بروز از وضعيت مخازن نفت و گاز كشور و آگاهي از منابع و محدوديتها است. اگر ما مطالعه جامع نسبت به قابليتها و محدوديتهاي خود و قابليتها و محدوديتهاي بازار داشته باشيم و بر آن مبنا برنامهريزي و قانونگذاري نماييم، ميتوانيم منابع و منافع ملي خود را به بهترين نحو تامين كنيم.
از طرف ديگر، اين برنامه بايد فارغ از بحثهاي سياسي باشد. بحثهاي سياسي از دو بخش تشكيل شدهاند: ديدگاهها و جدلهاي سياسي. ديدگاههاي افراد محترم است اما جدلهاي سياسي، تبعات غيرقابل پيشبيني دارند. نمونه اين جدلها بحثي است كه عدهاي ميگويند صادرات گاز به نفع ما است و عدهاي ديگر ميگويند كاهش صادرات و توجه بيشتر به مصرف داخلي منافع ما را تامين مي كند. شايد دليل اصلي اين جدلها نداشتن مطالعه جامع و مستدل و كارشناسي همهجانبه باشد.
مشكل ديگري كه وجود دارد، نيز استفاده از اعداد و ارقام خام در تصميمگيريها است. مثلا برخي كارشناسان بر اين عقيدهاند كه اگر ما يك متر مكعب گاز را صادر كنيم يك سنت استفاده بردهايم، اما اگر آن را به مخازن نفتي تزريق كنيم منافع آن حدود 14 سنت است. با نگاه به اين اعداد، عقل اقتصادي ميگويد گاز را تزريق كنيم و 14 سنت استفاده ببريم. اما دو بحث ديگر در اين بين مطرح است كه اگر نتوانيم آن دو را در كنار هم قرار دهيم، بهعواقب ناخوشايندي گرفتار ميشويم: يكي اينكه بايد بررسي كنيم يك سنت كي به دست ما ميرسد و 14 سنت كي؟ سؤال دوم اين كه آيا رابطه بين درآمد و عرضه قطعي است يا خير؟ اگر قطعي نبود بايد بياييم و احتمالات را محاسبه كنيم. مثلاً اينكه آيا قيمت نفت در همين حد باقي خواهد ماند؟ آيا مخازن نفت، ظرفيت تزريق اين مقدار گاز را دارند؟ آيا اگر تزريق كرديم اين تزريق قابل بازيافت است؟ و مسائل ديگر از اين قبيل. كارشناسان بايد دور هم بنشينند و با بررسي جامع و دقيق در سطح ملي و جهاني، ببينند بايد گاز صادر شود يا نه؟ پاسخدهي به اين سؤال به تنهايي از عهدة مديران و سياستگذاران برنميآيد، بلكه نيازمند كار كارشناسي عميق فراوان است.
پيشنياز ديگر، شناخت دقيق بازار است؛ ماهيت بازار معمولاً ديناميك است. اينگونه نيست كه هر چقدر ما صادر كنيم قابل عرضه باشد. همة بازارهاي عرضه گاز نيز مناسب و مطمئن نيستند. مثلاً در سال 2003 ميلادي، بازار گاز در دنيا چهار گروه (category) داشته است كه عبارتند از "آمريكا"، "اروپا"، "ژاپن و كره" و بازار "چين و هند". قيمت بازار آمريكا در هر ميليون بيتييو 6 دلار بود؛ همين قيمت در ژاپن و كره 4.5 دلار در اروپا 3.7 دلار و در چين 3.2 دلار بود. لذا اگر گاز در بازار آمريكا بهفروش برسد درآمد بيشتري نسبت به چين و اروپا خواهد داشت.
فرصت و هزينة فرصت نيز بحث ديگري است كه بايد مدنظر قرار گيرد. بايد تمام عوامل و ريسكهاي مختلف را در نظر بگيريم. مثلاً ما از نظر سازمان ملل جزو كشورهاي كمبدهي و ريسك متوسط تلقي ميشويم. دو سال پيش ريسك ما متوسط به بالا بود و 5 سال پيش جزو كشورهاي پرريسك تلقي ميشديم. ممكن است شش ماه ديگر مجدداً در زمرة كشورهاي پرريسك قرار بگيريم. يا مثلاً از نظر رتبه مالي يك موقع D بوديم الان B هستيم و اين ممكن است عوض شود و تغيير كند. اگر رتبه (Ranking) ما متفاوت شود، نسبت هزينه به نسبت سرمايه فرق ميكند. بنابراين ما وقتي دم از صادرات ميزنيم و يا آن را نقد ميكنيم ميبايست تمامي جوانب را در نظر بگيريم
.
· اگر بپذيريم كه با تحقق تمام شرايطي كه اشاره كرديد، استراتژي كلان گاز كشور تدوين شد، نوبت به زمان اجرا ميرسد. برنامهاي كه بر پايه مطالعات جامع تدوين شد باشد، نيازمند مجري توانمند نيز هست، وجود يك تشكل را كه بهعنوان متولي صنعت گاز بر تصميمگيريها در خصوص صنعت گاز نظارت داشته باشد و كلية بخشهاي مرتبط را بر اساس اين برنامه همسو و هماهنگ كند چگونه ارزيابي ميكنيد؟
O چنين تشكلي در اكثر كشورهاي موفق در صنعت گاز به شكلهاي مختلفي وجود دارد. اين تشكل در آمريكا وظيفه سياستگذاري را برعهده دارد و محلي است براي اجرا. معمولاً شوراهاي سياستگذاري موفقتر از شوراهاي نظارتي هستند. لذا بايد شوراي سياستگذاري از شوراي نظارت جدا باشد. شوراي سياستگذاري اگر درست تعريف شود، در اين زمينه ميتواند مفيد باشد؛ مشروط بر اينكه به كارشناسان خبره معتقد باشند و با دنيا تعامل داشته باشند.
ضمن تشكر از شركت شما در اين گفتگو، لطفاً بعنوان اولين سؤال، نظر خود را در مورد اهميت وجود استراتژي جامع و مشخص در صنعت گاز كشور بيان نماييد؟
O استراتژي كلان را بايد مجلس و دولت تعيين كند و بهصورت طرح و يا لايحه، اين سياستگذاري كلان با توجه به پتانسيلهاي موجود داخلي و خارجي تدوين شود. ما داراي دومين ذخاير گاز دنيا هستيم. به نظر من دو گونه استراتژي در اين مورد ميتوان تدوين كرد:
1- يكي اينكه اين توانمندي بالقوه را به فعل تبديل كنيم و بعد تمام اولويتهاي توسعه را بر روي آن متمركز كنيم. در حقيقت درآمد مبنا باشد و اين درآمد صرف توسعه شود. از اين ديد، اين بحث مطرح ميشود كه سوددهي فروش گاز را براي 50 سال ديگر مقرون بهصرفه بدانيم. بنابراين از اين ديدگاه نگهداري منابع نفت و گاز به نفع نسلهاي آينده نيست. اين حالت ممكن است در زندگي شخصي انسان هم صادق باشد. ممكن است شما تصميم بگيريد تمام سرمايه خود را صرف خريد خانه كنيد اما ممكن است به اين نتيجه برسيد كه قيمت خانه در آينده افت پيدا خواهد كرد لذا پولتان را در بورس يا تجارت ميگذاريد. در نفت و گاز تا آنجا كه من اطلاع دارم نسبت به برنامههاي آيندة درازمدت، تحليل و ديد روشني به اجماع وجود ندارد. در مورد اينكه روند استخراج نفت و گاز در آينده چگونه باشد شناختي جامع و يكسان موجود نيست. نسبت به ريسكها و منافع آن نيز ارزيابي جمعبندي شدهاي وجود ندارد.
2- نگاه دوم آن است كه بگوييم نفت و گاز در آينده اهميت خود را همچنان حفظ ميكند و لذا ما عجلهاي نداريم. از اين ديد اين مسئله پيش ميآيد كه اين تصميم را در مورد منابع مستقل اجرا كنيم يا به منابع مشترك نيز تعميم دهيم. سياستهاي ضعيف استفاده از منابع مشترك ميتواند به سود بيشتر براي طرف مقابل منتهي شود زيرا امكان تعيين ميزان بهرهبرداري از منابع مشترك نفت و گاز وجود ندارد. ما در بهرهبرداري از يك مخزن مشترك نميتوانيم بگوئيم آزمايشات مختلف نشان داده كه يكسوم منابع حوزه مشترك با قطر مال ما است و او بيشتر از اين حق بهرهبرداري ندارد. اين مسأله ناشي از ماهيت و نوع مخازن است.
عدهاي بر اين عقيدهاند كه ما منابع مستقل را نگه داريم و منابع مشترك را با سرعت ممكن استخراج كنيم و عدهاي نيز نظر مخالف دارند. لذا در مورد نحوه بهرهبرداري از ذخاير، يك استراتژي دقيق و برنامة جامع در سطح كشور وجود ندارد. سياستگذاريهايي هم كه صورت ميپذيرد، موردي است.
· شما ضمن بيان اهميت استراتژي كلان گاز كشور، بهفقدان آن نيز اشاره كرديد. ممكن است در خصوص پيشنيازها و الزامات تدوين استراتژي گاز كشور نيز توضيح فرماييد.
O مهمترين مسئله، داشتن يك شناخت جامع و بروز از وضعيت مخازن نفت و گاز كشور و آگاهي از منابع و محدوديتها است. اگر ما مطالعه جامع نسبت به قابليتها و محدوديتهاي خود و قابليتها و محدوديتهاي بازار داشته باشيم و بر آن مبنا برنامهريزي و قانونگذاري نماييم، ميتوانيم منابع و منافع ملي خود را به بهترين نحو تامين كنيم.
از طرف ديگر، اين برنامه بايد فارغ از بحثهاي سياسي باشد. بحثهاي سياسي از دو بخش تشكيل شدهاند: ديدگاهها و جدلهاي سياسي. ديدگاههاي افراد محترم است اما جدلهاي سياسي، تبعات غيرقابل پيشبيني دارند. نمونه اين جدلها بحثي است كه عدهاي ميگويند صادرات گاز به نفع ما است و عدهاي ديگر ميگويند كاهش صادرات و توجه بيشتر به مصرف داخلي منافع ما را تامين مي كند. شايد دليل اصلي اين جدلها نداشتن مطالعه جامع و مستدل و كارشناسي همهجانبه باشد.
مشكل ديگري كه وجود دارد، نيز استفاده از اعداد و ارقام خام در تصميمگيريها است. مثلا برخي كارشناسان بر اين عقيدهاند كه اگر ما يك متر مكعب گاز را صادر كنيم يك سنت استفاده بردهايم، اما اگر آن را به مخازن نفتي تزريق كنيم منافع آن حدود 14 سنت است. با نگاه به اين اعداد، عقل اقتصادي ميگويد گاز را تزريق كنيم و 14 سنت استفاده ببريم. اما دو بحث ديگر در اين بين مطرح است كه اگر نتوانيم آن دو را در كنار هم قرار دهيم، بهعواقب ناخوشايندي گرفتار ميشويم: يكي اينكه بايد بررسي كنيم يك سنت كي به دست ما ميرسد و 14 سنت كي؟ سؤال دوم اين كه آيا رابطه بين درآمد و عرضه قطعي است يا خير؟ اگر قطعي نبود بايد بياييم و احتمالات را محاسبه كنيم. مثلاً اينكه آيا قيمت نفت در همين حد باقي خواهد ماند؟ آيا مخازن نفت، ظرفيت تزريق اين مقدار گاز را دارند؟ آيا اگر تزريق كرديم اين تزريق قابل بازيافت است؟ و مسائل ديگر از اين قبيل. كارشناسان بايد دور هم بنشينند و با بررسي جامع و دقيق در سطح ملي و جهاني، ببينند بايد گاز صادر شود يا نه؟ پاسخدهي به اين سؤال به تنهايي از عهدة مديران و سياستگذاران برنميآيد، بلكه نيازمند كار كارشناسي عميق فراوان است.
پيشنياز ديگر، شناخت دقيق بازار است؛ ماهيت بازار معمولاً ديناميك است. اينگونه نيست كه هر چقدر ما صادر كنيم قابل عرضه باشد. همة بازارهاي عرضه گاز نيز مناسب و مطمئن نيستند. مثلاً در سال 2003 ميلادي، بازار گاز در دنيا چهار گروه (category) داشته است كه عبارتند از "آمريكا"، "اروپا"، "ژاپن و كره" و بازار "چين و هند". قيمت بازار آمريكا در هر ميليون بيتييو 6 دلار بود؛ همين قيمت در ژاپن و كره 4.5 دلار در اروپا 3.7 دلار و در چين 3.2 دلار بود. لذا اگر گاز در بازار آمريكا بهفروش برسد درآمد بيشتري نسبت به چين و اروپا خواهد داشت.
فرصت و هزينة فرصت نيز بحث ديگري است كه بايد مدنظر قرار گيرد. بايد تمام عوامل و ريسكهاي مختلف را در نظر بگيريم. مثلاً ما از نظر سازمان ملل جزو كشورهاي كمبدهي و ريسك متوسط تلقي ميشويم. دو سال پيش ريسك ما متوسط به بالا بود و 5 سال پيش جزو كشورهاي پرريسك تلقي ميشديم. ممكن است شش ماه ديگر مجدداً در زمرة كشورهاي پرريسك قرار بگيريم. يا مثلاً از نظر رتبه مالي يك موقع D بوديم الان B هستيم و اين ممكن است عوض شود و تغيير كند. اگر رتبه (Ranking) ما متفاوت شود، نسبت هزينه به نسبت سرمايه فرق ميكند. بنابراين ما وقتي دم از صادرات ميزنيم و يا آن را نقد ميكنيم ميبايست تمامي جوانب را در نظر بگيريم
· اگر بپذيريم كه با تحقق تمام شرايطي كه اشاره كرديد، استراتژي كلان گاز كشور تدوين شد، نوبت به زمان اجرا ميرسد. برنامهاي كه بر پايه مطالعات جامع تدوين شد باشد، نيازمند مجري توانمند نيز هست، وجود يك تشكل را كه بهعنوان متولي صنعت گاز بر تصميمگيريها در خصوص صنعت گاز نظارت داشته باشد و كلية بخشهاي مرتبط را بر اساس اين برنامه همسو و هماهنگ كند چگونه ارزيابي ميكنيد؟
O چنين تشكلي در اكثر كشورهاي موفق در صنعت گاز به شكلهاي مختلفي وجود دارد. اين تشكل در آمريكا وظيفه سياستگذاري را برعهده دارد و محلي است براي اجرا. معمولاً شوراهاي سياستگذاري موفقتر از شوراهاي نظارتي هستند. لذا بايد شوراي سياستگذاري از شوراي نظارت جدا باشد. شوراي سياستگذاري اگر درست تعريف شود، در اين زمينه ميتواند مفيد باشد؛ مشروط بر اينكه به كارشناسان خبره معتقد باشند و با دنيا تعامل داشته باشند.