امروز صبح که در مسیر آمدن به محل کارم بودم در ضلع غربی فلکه دوم صادقیه به ناچار پشت یک دستگاه خودروی ۲۰۶ ایستادم تا دو سرنشین آن پیاده شوند.محل توقف خودرو دقیقا وسط خیابان بود و من هم ژست یک آدم مترقی را گرفتم و منتظر ماندم تا ایشان پیاده شوند.فکر می کنم راننده پشت من بوقی زدند که یکباره خانم حدودا ۵۰ ساله ای که از سمت شاگرد آن۲۰۶ پیاده می شد به گمان اینکه من بوق زده ام شروع کرد با صدای بلند داد زدن که چرا بوق می زنی؟ چرا اعصاب آدما رو خرد می کنی؟ چرا…چرا ؟؟!! حتی به سرعت به طرف ماشین من آمدند و چند ضربه ای هم به شیشه خودروی من زدند.من که هاج و واج مانده بودم قاعدتا هیچ عکس العملی از خودم نشان ندادم و فقط لبخندی زدم و حرکت کردم .
این اتفاق به ظاهر ساده و کوچک موجب شد چند نکته به شرح ذیل به ذهنم خطور نماید:
۱- اولین نکته پایین بودن آستانه صبر و تحمل بسیاری از شهروندان است.بسیاری از ما با اولین جرقه به حد انفجار می رسیم.بسیاری از ما آرام نیستیم.بسیاری از ما همیشه در شرایط تهاجمی هستیم.بسیاری از ما لبخند نمی زنیم و همیشه اخمو هستیم.بسیاری از ما همیشه نگران هستیم.بسیاری از ما خوش خلق نیستیم.
۲-دومین نکته بدگمانی و بدبینی است.این خانم محترم بدون تفکر و در کمال بدبینی به من توهین و بی احترامی کردند.بسیاری از ما نسبت به همنوعان خود بدبین هستیم. توجه داشته باشیم گر بطور مداوم اندیشه ها و افکار منفی را در سر بپرورانیم و از کاه،کوهی بسازیم و تمام رفتارهای دیگران را حمل بر دشمنی نماییم،به تدریج این افکار منفی بر ما مسلط می شود و ناخود آگاه بخش عظیمی از توانایی های خود را هدر می دهیم و در نتیجه بی حوصله، افسرده، عصبی و ناتوان می شویم. همه چیز و همه کس در نگاه ما منفی، غم انگیز و ناامیدکننده خواهد بود و از آنچه داریم هیچ لذتی نمی بریم و قاعدتا اصلا احساس خوبی هم نداریم.همیشه به دنبال کشف دشمنی ها و بدیها هستیم که به نظرم اصلا خوب نیست.
۳-سومین نکته آن است که بسیاری از ما در ذهن خود خیلی سریع تصمیم می گیریم. این خانم بزرگوار چون در ذهن خودش در کسری از ثانیه به این یقین رسید که من بوق زده ام بلافاصله حکم بر بدی من صادر کرد. این فرد با صدای بوق مشکل داشت و برایش مهم بود که آن کسی را که در ذهن خود فکر کرد بوق زده تنبیه نماید. بسیاری از ما بلافاصله در دادگاه ذهن خویش حکم را صادر می کنیم چون فکر می کنیم ما درست می گوییم و درست فکر می کنیم.در حالی که با یک آرامش چند دقیقه ای و کمی تامل می توانیم تصمیم های بهتری بگیریم.
۴-چهارمین نکته اشاره به آن فردی است که از بوق استفاده کرد.دقت کنیم خیلی از ما در چهار راهها وقتی چراغ سبز می شود و چند ماشین جلوتر از ما ایستاده اند عمدتا بوق می زنیم تا زودتر حرکت کنند.هیچ وقت فکر کردیم آیا آن راننده ها از ایستادن در چهار راه لذت می برند که مثلا با یکی دو ثانیه تاخیر حرکت می کنند؟ آیا دقت کردیم که مثلا دلیل زدن این بوق، ارزش داشتن وقت و لحظات ماست که حتی نمی خواهیم ثانیه های عمر ما اینگونه هدر رود؟ من فکر می کنم این یک مشکل جدی فرهنگی است.من هیچ دلیلی برای این گونه بوق زدنها نمی شناسم. من مطمئن هستم اگر این چند ثانیه ها را آرام و صبور باشیم زندگی هم پنجره های زیباتری از خود را برای ما خواهد گشود.
۵-اما پنجمین نکته بیان دو جمله کلیدی از دو دوست است. به قول جناب مهندس خوشنودی، باید آرام بود چون بزرگترین اقیانوس جهان هم نامش آرام است و در نهایت به قول جناب دکتر کاظمی دینان که تکیه کلام زیبایشان همیشه در ذهن ما باقی است: شاد باشید!
وحید نوروزی / وبسایت آوای سبز
http://www.tabnak.ir/fa/news/224044/ماجرای-من-و-بوقی-که-دیگری-زد
این اتفاق به ظاهر ساده و کوچک موجب شد چند نکته به شرح ذیل به ذهنم خطور نماید:
۱- اولین نکته پایین بودن آستانه صبر و تحمل بسیاری از شهروندان است.بسیاری از ما با اولین جرقه به حد انفجار می رسیم.بسیاری از ما آرام نیستیم.بسیاری از ما همیشه در شرایط تهاجمی هستیم.بسیاری از ما لبخند نمی زنیم و همیشه اخمو هستیم.بسیاری از ما همیشه نگران هستیم.بسیاری از ما خوش خلق نیستیم.
۲-دومین نکته بدگمانی و بدبینی است.این خانم محترم بدون تفکر و در کمال بدبینی به من توهین و بی احترامی کردند.بسیاری از ما نسبت به همنوعان خود بدبین هستیم. توجه داشته باشیم گر بطور مداوم اندیشه ها و افکار منفی را در سر بپرورانیم و از کاه،کوهی بسازیم و تمام رفتارهای دیگران را حمل بر دشمنی نماییم،به تدریج این افکار منفی بر ما مسلط می شود و ناخود آگاه بخش عظیمی از توانایی های خود را هدر می دهیم و در نتیجه بی حوصله، افسرده، عصبی و ناتوان می شویم. همه چیز و همه کس در نگاه ما منفی، غم انگیز و ناامیدکننده خواهد بود و از آنچه داریم هیچ لذتی نمی بریم و قاعدتا اصلا احساس خوبی هم نداریم.همیشه به دنبال کشف دشمنی ها و بدیها هستیم که به نظرم اصلا خوب نیست.
۳-سومین نکته آن است که بسیاری از ما در ذهن خود خیلی سریع تصمیم می گیریم. این خانم بزرگوار چون در ذهن خودش در کسری از ثانیه به این یقین رسید که من بوق زده ام بلافاصله حکم بر بدی من صادر کرد. این فرد با صدای بوق مشکل داشت و برایش مهم بود که آن کسی را که در ذهن خود فکر کرد بوق زده تنبیه نماید. بسیاری از ما بلافاصله در دادگاه ذهن خویش حکم را صادر می کنیم چون فکر می کنیم ما درست می گوییم و درست فکر می کنیم.در حالی که با یک آرامش چند دقیقه ای و کمی تامل می توانیم تصمیم های بهتری بگیریم.
۴-چهارمین نکته اشاره به آن فردی است که از بوق استفاده کرد.دقت کنیم خیلی از ما در چهار راهها وقتی چراغ سبز می شود و چند ماشین جلوتر از ما ایستاده اند عمدتا بوق می زنیم تا زودتر حرکت کنند.هیچ وقت فکر کردیم آیا آن راننده ها از ایستادن در چهار راه لذت می برند که مثلا با یکی دو ثانیه تاخیر حرکت می کنند؟ آیا دقت کردیم که مثلا دلیل زدن این بوق، ارزش داشتن وقت و لحظات ماست که حتی نمی خواهیم ثانیه های عمر ما اینگونه هدر رود؟ من فکر می کنم این یک مشکل جدی فرهنگی است.من هیچ دلیلی برای این گونه بوق زدنها نمی شناسم. من مطمئن هستم اگر این چند ثانیه ها را آرام و صبور باشیم زندگی هم پنجره های زیباتری از خود را برای ما خواهد گشود.
۵-اما پنجمین نکته بیان دو جمله کلیدی از دو دوست است. به قول جناب مهندس خوشنودی، باید آرام بود چون بزرگترین اقیانوس جهان هم نامش آرام است و در نهایت به قول جناب دکتر کاظمی دینان که تکیه کلام زیبایشان همیشه در ذهن ما باقی است: شاد باشید!
وحید نوروزی / وبسایت آوای سبز
http://www.tabnak.ir/fa/news/224044/ماجرای-من-و-بوقی-که-دیگری-زد