قدرت، سياست و رفتارهاي سياسي در سازمان

artimus

عضو جدید
[h=2]1- مقدمه[/h]قدرت توانايي يک فرد در تاثيرگذاری بر رفتار ديگران، برای رسيدن به هدفش. با توجه به اين تعريف مشخص است که قدرت در سازمان بسيار موضوع پر اهميتی است؛ زيرا بسيار مهم است که مدير بداند قدرت چيست؟ چگونه آن را به دست آورد؟ چگونه از آن استفاده کند؟ و اهداف سازمانی را برآورده سازد. از سوی ديگر به واسطه شناخت قدرت می‌توان بسياری از رفتارهای افراد در سازمان را پيش‌بينی يا تحليل کرد.
قدرت برای افراد دارای مزايای زيادی است؛ لذا برای به دست آوردن آن در سازمانها دست به تلاش می‌زنند. نزاع بر سر قدرت، بحث رفتارهای سياسی در سازمان را پديد می‌آورد. از يک نگاه همه افراد، در تمام سطوح سازمان، با توجه به شرايط خود اهداف و علايقی دارند که گهگاه برای دستيابی به آنها ناگزير به استفاده از ترفندهای سياسی می‌شوند. معمولاً اين گونه رفتارها بعد منفی رفتارهای سياسی را تشکيل می‌دهند؛ زيرا اکثر اوقات با خودخواهی همراهند. از سوی ديگر در فرآيندهای طبيعی سازمان، برای از بين بردن مشکلات و تعارضات سازمانی، نياز به رفتارهای سياسی از جانب مديران ارشد کاملاً حس می‌شود. اين گونه رفتارها که معمولاً از طريق تشکيل ائتلاف و گفتگوهای سازنده انجام می‌گيرد، بعد مثبت رفتارهای سياسی را تشکيل می‌دهد. رفتارهای سياسی جزو وظایف افراد در سازمانها نيست، بلکه برای دستيابی به هدفی خاص از طريق منابع قدرت موجود صورت می‌گيرد؛ اين رفتارها در تمام سطوح سازمان جاری‌اند.
[h=2]2- پیشینه[/h]از جمله تحقيقاتی که در زمينه قدرت و رفتارهای سياسی سازمانی صورت گرفته می‌توان به موارد زير اشاره کرد:

  • دکتر فريبرز رحيم‌نيا و ژاله حسن‌زاده در تحقيقی تحت عنوان «بررسي نقش تعديل‌كنندگي عدالت سازماني بر رابطه بين ادراك از فضاي سياسي سازمان و ارتباط‌گريزي افراد»، (جامعه آماري در اين پژوهش شامل 107 شعبه يكي از بانكهاي دولتي استان خراسان رضوي مي‌باشد كه در بردارنده 1700 نفر پرسنل مي‌باشد) به اين نتيجه رسيدند: «درك افراد از فضاي سياسي سازمان بر روي ميزان ارتباط گريزي آنها تاثير دارد» (رحيم‌نيا و حسن‌زاده، 1388).
  • نورگرن و اسکالر در سال 2001 دريافتند که رفتارهای سياسی بازدارنده، از طرف مديران پروژه‌ای که هميشه دچار سردرگمی و ابهامند، ترجيح داده می‌شود (سايت منيج کانسلت کورس).
  • آمترات آل در تحقيق خود در سال 2002 دريافت که: بين رفتارهای سياسی در سازمان و عوامل فرهنگی در سازمان وابستگی وجود دارد (سايت منيج کانسلت کورس).
[h=2]3- تعریف قدرت[/h]برای بحث پيرامون قدرت ابتدا از بيان تعاريف آغاز می‌کنيم. تعريفهای متعددی از قدرت موجود است که در اين بخش به برخی از آنها اشاره می‌کنيم:

  • توانايی يک نفر يا دايره‌ای از سازمان در اعمال نفوذ بر ديگران برای دستيابی به نتيجه‌های مورد نظر آن. اين توانايی بالقوه برای اعمال نفوذ بر ديگران در درون سازمان است؛ ولی با هدف رسيدن به نتايجی که مورد نظر صاحبان قدرت است (دفت، 759 ،1374).
  • توانايی در اعمال نفوذ؛ يعنی توانايی در تغيير دادن رفتار يا نگرش ديگران (استونر و فری من، 730، 1375).
  • قدرت عبارت است از انجام کارهايی خاص يا توانايی پديد آوردن تغيير مطلوب (پارکينسون، 1370، 47).
  • توانايی تاثير گذاری بر رفتار ديگران (هرسی و بلانچارد، 1365، 91).
  • گراهام استلی قدرت را چنين تعريف می‌کند: «انجام دادن چيز هایی که اگر چنين قدرتی وجود نداشت، آن کارها انجام نمی‌شد» (دفت، 1374، 756).
  • سالاميک گرالد نيز می‌گويد: «قدرت عبارت است از توانايی تامين هدف يا نتيجه‌هايي که مورد نظر صاحبان قدرت است» (دفت، 1374، 756).
  • ماکس وبر قدرت را اين گونه تعرف می‌کند: «احتمال آن که فردی در يک رابطه اجتماعی در موقعيتی قرار گيرد که توانايی انجام دادن کاری را که مد نظر دارد علی‌رغم تمام مخالفتها داشته باشد» (سايت منيجمنت کانسلت کورس).
  • قدرت به ظرفيتی اشاره دارد که «الف» برای اعمال نفوذ بر رفتار «ب» دارد به گونه‌ای که «ب» مطابق با خواسته‌های «الف» عمل کند (رابينز و جاج، 1389، 342).
به نظر می‌رسد که اگر بخواهيم تعريفی جامع از قدرت داشته باشيم که همگی تعريفهای ذکر شده را پوشش دهد می‌توان گفت: «قدرت ظرفيت «الف» برای تاثيرگذاری بر رفتار «ب» طوری که «ب» رفتاری داشته باشد که در حالات ديگر (در صورت نبودن اين قدرت) اين رفتار را نمی‌داشت». (سايت منيجمنت کانسلت کورس)
ذکر چند نکته ضروری به نظر می‌رسد: نخست آن که قدرت به توانایی «الف» برای اثرگذاری بر «ب» اشاره دارد نه حق «الف» برای اين اثرگذاری. در هيچ يک از تعاريف قدرت به اين اشاره نشده که الزاماً حقی برای کسی که اعمال قدرت می‌کند وجود دارد؛ بلکه اين بستگی به منبع قدرت آن فرد دارد.
دومين نکته اين که بايد دقت شود که بين واژه‌های «اختيار»، «قدرت» و «نفوذ» تفاوت وجود دارد. اختيار رسمی نوعی قدرت است و حقی است که در سايه احراز پست يا مقام رسمی در يک سازمان به وجود می‌آيد. اعمال نفوذ اقدامات يا نمونه‌هايی که به صورت مستقيم يا غير مستقيم باعث تغيير در رفتار يا نگرش فرد و گروه ديگر می‌شوند (استونر و فری من، 1375، 730).
سومين نکته‌ای که بايد مورد توجه قرار گيرد موضوع منابع (پايگاههای) قدرت است. می‌دانيم که قدرت در نتيجه وجود يک منبع ايجاد می‌شود و استمرار می‌يابد. اکثر صاحب‌نظران در مورد منابع قدرت بر سر منابع قدرت 5 گانه اتفاق نظر دارند که در ادامه به معرفی آن پرداخته شده است.
[h=2]4- منابع قدرت[/h]منبع قدرت به اين معنا است که در سلسله مراتب اداری سازمان قرار دارد و از سطح سازمانی يا مديريتی که فرد در آن قرار می‌گيرد، نشات می‌گيرد. دو پژوهشگر به نامهای «جان فرچ» و «برت رام روان»، 5 منبع قدرت را شناسايی کرده‌اند. هر يک از آنها در سطحهای متفاوتی قرار دارند و در برخی موارد همه اين 5 منبع می‌توانند در هر سطحی از سازمان وجود داشته باشند (استونر و فری من، 1375، 343).
رابينز این سه منبع را در 2 دسته طبقه‌بندی می‌کند (رابينز و جاج، 1389، 345) که اين دو دسته عبارتند از:

  • قدرت رسمی: بر اساس پست فرد در سازمان استوار است.
    • قدرت مبتنی بر زور: توانايی تاثير گذاشتن بر رفتار ديگران از طريق تنبيه و مجازات.
    • قدرت مبتنی بر پاداش: توانايی تاثير گذاشتن بر رفتار ديگران از طريق تشويق و پاداش دادن به آنها.
    • قدرت مشروع: اختيار رسمی مدير سازمان برای تاثير گذاشتن بر رفتار زيردستانش به علت مقام و پستی که در سازمان دارد.
  • قدرت شخصی: قدرتی که از ويژگی‌های منحصر به فرد شخص ايجاد می‌شود و احترام و تحسين ديگران را برای او به همراه دارد.
    • قدرت تخصص: توانايی برای تاثيرگذاری بر رفتار ديگران به علت مزيتی رقابتی، هوش يا دانشی خاص.
    • قدرت مرجع: توانايی تاثير بر رفتار ديگران به علت اين که فرد مذکور از طرف ديگران مورد احترام و علاقه است (سايت اينترنتی باوا).
در دسته‌بندی‌های جديد منبع ششمی نيز اضافه گرديده که منبع اطلاعات نام دارد. اطلاعات اغلب توسط افراد در سازمانها مهار می‌شود. اگر شخص «الف» مشخص کند که چه کسی در سازمان چه اطلاعاتی را داشته باشد، به ميزانی که شخص «ب» می‌پندارد که اطلاعات مورد نيازش از طرف «الف» مهار می‌شود، شخص «الف» صاحب قدرت تلقی می‌شود (آرميچل، 1373، 423).
[h=2]5- نظریه‌های قدرت اجتماعی[/h]در سراسر تاريخ، قدرت اجتماعی مورد علاقه بسياری از علما و فلاسفه اجتماعی بوده است. در علوم اجتماعی 2 نظريه رايج راجع به قدرت وجود دارد که به طور مختصر آنها را معرفی می‌کنيم.

  • نظریه میدانی: «الف» می‌تواند قدرت زيادی داشته باشد حتی اگر «ب» از او متابعت نکند. نيرو بر حسب فشار محسوسی که «الف» بر «ب» وارد می‌آورد تعريف می‌شود، نه بر حسب متابعت واقعی رفتاری.

  • نظریه مبادله‌ای: نظريه مبادله‌ای تحليلی بيشتر اقتصادگونه از تعامل میان «الف» و «ب» به دست می‌دهد.
تا اين بخش به بحث پيرامون قدرت پرداختيم و آن را معرفی کرديم. حال ضروری به نظر می‌رسد که تفاوت قدرت را با واژه‌ای که بسيار به آن نزديک است بيان کنيم.
[h=2]6- قدرت و اختیار[/h]تمايز بين اين دو واژه بايد به وضوح فهميده شود. قدرت، توانايی يا استعداد انجام کارهای معينی است و آن را نمی‌توان تفويض کرد (پارکينسون،1370، 47). در صورتی که اختيار نوعی قدرت است ولی نسبت به قدرت دامنه محدودتری دارد. اختيارات رسمی 3 ويژگی دارند:

  • در پست سازمانی وجود دارد.
  • زيردستان وجود اين اختيارات را می‌پذيرند.
  • در سازمان، اختيارات سلسله مراتب عمودی می‌پيمايند (دفت، 1374، 760).
قدرت را به تفسير معرفی کرديم، منابع ايجادکننده آن را نام برديم، نظريه‎های موجود در مورد آن را مطرح کرديم و به اهميت آن پی برديم. حال اين سوالها مطرح می‌شود: قدرت موجود از چه مجراهايی اعمال می‌شود؟ با توجه به مزيتهايی که قدرت برای افراد سازمان ايجاد می‌کند، آنها چه اقداماتی برای به دست آوردن قدرت انجام می‌دهند؟ پيش‌بينی اين اقدامات بسيار حايز اهميت است. برای پاسخ دادن به اين سوالات وسوالهای مشابه به معرفی واژه‌ای می‌پردازيم به نام «سیاست» که نقشی بسيار کليدی در سازمان دارد و می‌توان از طريق آن رفتارهای بسيار سازنده‌ای ایجاد کرد و رفتار ديگران را به کمک آن پيش‌بينی و تجزيه و تحليل کرد.
[h=2]6- سیاست[/h]درست همانند قدرت، سياست نيز نامشهود است و نمی‌توان آن را سنجيد. پژوهشها نشان می‌دهد که بيشتر مديران نسبت به سياست، نظر و ديدگاه منفی دارند. مديران بر اين باورند که تقريباً در تمام سازمانها رفتارها يک امر معمول و متداول است. مديران سازمانها فکر می‌کنند که بيشتر مقامات بالا و ارشد سازمانها دارای رفتارهای سياسی‌اند نه مديران رده پايين سازمان (دفت، 1374، 789). قبل از معرفی رفتارهای سياسی و بيان ارتباط آن با قدرت لازم است که سياست را تعريف کنيم.
[h=3]6-1- تعریف سیاست[/h]
  • سياست يعني كاربرد قدرت به منظور اعمال نفوذ بر فرآيند تصميم‌گيري براي رسيدن به نتيجه (کريمی، 1387، سايت راهکار مديريت).
  • تشخيص و نهايتاً تطبيق دادن علایق رقابتی افراد در سازمانها (سايت منيجمنت کانسلت کورس).
  • روند و انجام تصميم‌گيری‌ها برای هر گونه گروه است؛ از قبيل حکومتها و کشورها، نهادهای سازمانی، دانشگاهی، دينی و ديگر نهادها (سايت ويکی پديا).
  • ارسطو سياست را تضاد منابع و شيوه‌های مذاکره و ائتلاف و نفوذ متقابل افراد در سازمان می‌داند (ظهوری، 1384، 855).
  • نيروی موجود يا بالقوه برای رسيدن به نتيجه‌های مورد نظر (دفت، 1374، 790).
در بالا 5 تعريف از واژه سياست ارایه شد. حال يک تعريف نسبتاً جامع را بيان می‌کنيم: «موريس دوورژه» استاد علم سياست دانشگاه پاريس، هسته اصلی قلمروی سياست را «قدرت» می‌داند. به عقيده «برتراند دوژونل» استاد جامعه‌شناسی سياسی دانشگاه پاريس و از صاحب‌نظران سياسی مشهور، سياست عبارت است از مطالعه قدرت و نفوذ. به نظر او هر کس که ديگری را وادار به انجام عملی کند و يا از انجام عملی باز دارد، اعمال قدرت کرده است. سرانجام نتيجه‌ای که از این تعريف گرفته می‌شود اين است که: «علم سياست عبارت است از بررسی تمام اشکال قدرت در جوامع انسانی» (سايت آفتاب اينترتينمنت).
[h=2]7- رابطه قدرت و سياست[/h]هر کجا که افراد دور هم جمع شوند، گروهی با هدف مشخص تشکيل می‌دهند، حتماً عده‌ای قدرت به دست می‌آورند و به منابع قدرت دست می‌يابند. افراد گروه به دنبال دستيابی به اين منابعند و برای به دست آوردنش تلاش می‌کنند. به محضی که افراد از قدرت خود در عمل استفاده کنند و مجرای اعمال آن را بيابند، در واقع دست به رفتارهای سياسی زده‌اند. آنها می‌آموزند که چگونه از منابع قدرتشان استفاده کنند تا به اهدافشان برسند.
[h=2]8- رفتارهای سیاسی در سازمان[/h]برای درک سازمانها، می‌توان آنها را سيستمهای سياسی تصور کرد. اين تشبيه کمک می‌کند تا روابط ناشی از قدرت را در مناسبات سازمانی بهتر درک کنيم. اگر قبول داشته باشيم که در سازمان روابطی ناشی از قدرت ايجاد می‌شود، بايد سياست و رفتارهای سياسی را عضو ضروری سازمان بدانيم (سايت باوا). حال به اين سوال پاسخ دهيم که رفتارهای سياسی چه رفتارهايی هستند؟
[h=3]8-1- تعریف رفتارهای سیاسی[/h]
  • فعاليتهايی هستند که انجام آنها به عنوان جزیي از نقش رسمی فرد در سازمان لازم نيستند، اما اين فعاليتها بر توزيع مزايا يا محروميتها در سازمان اعمال نفوذ می‌کنند يا می‌کوشند اعمال نفوذ کنند (رابينز، 1389، 350).
  • شامل فعاليتهايی می‌شود که در جهت کسب، تقويت و يا مورد استفاده قرار دادن قدرت و يا ساير منابع مورد استفاده قرار می‌گيرد (دفت، 1374، 791).
  • مورهد: مجموع فعاليتهايي كه به وسيله كاركنان براي به دست آوردن، افزايش و به كارگيري قدرت و ديگر منابع انجام مي‌شود تا از آن طريق بتوانند در موقعيتهاي عدم اطمينان و ناهماهنگي به هدفهاي دلخواه خود برسند (کريمی، 1387، سايت راهکار مديريت).
همان طور که از تعريفهای ارایه شده مشخص است، تعريفهای رفتار سياسی در سازمان حول محور قدرت و فرآيند تصميم‌گيری در سازمان می‌گردند. «ريچارد آل دفت» در ادامه تعريف رفتار سياسی اين نکته را متذکر می‌شود که رفتار های سياسی دو بعد دارند، يا در جهت رسيدن به اهداف شخصی‌اند يا در فرآيند طبيعی تصميم‌گيری در سازمان ايجاد می‌شوند. در بعد اول معنی منفی واژه سياست به ذهن متبادر می‌شود؛ چرا که فرد برای رسيدن به اهداف خودش اين رفتارها را انجام می‌دهد و بعضاً در اين راستا از فريب ديگران هم استفاده می‌کند. بعد دوم همان بعد مثبت اين واژه را به ذهن می‌رساند. از اين منظر رفتارهای سياسی هر گونه رفتار و عملکردی که جهت حل اختلافات، تعارضات و تضادهای سازمانی انجام می‌شود، اين رفتارها نظير تشکیل ائتلاف يا گفتگو می‌باشند.
[h=3]8-2- تاکتیکهای سیاسی[/h]تاکتيکهای سياسی در سازمان آن دسته اعمالی هستند که افراد در هر سطح سازمانی از آنها استفاده می‌کنند تا به اهداف خود برسند. تعدادی از اين تاکتيکها را در اين جا نام برده‌ايم:

  • حمله به ديگران يا سرزنش آنها.
  • استفاده از اطلاعات به عنوان يک ابزار سياسي: نگاهداشتن يا تحريف عمدي اطلاعات، از آن جمله است.
  • پنهان کردن يک وضعيت نامطلوب و ايجاد تصويري مطلوب از خود (مديريت تصوير پردازي ديگران از ما): انتخاب نوع لباس و آرايش خود، مطابق ذوق و سليقه ديگران.
  • ايجاد پايگاه حمايتي (مردمي): کسب حمايت پيشين براي يک تصميم، متعهد ساختن ديگران به يک تصميم از راه مشارکت دادن آنان در تصميم‌گيري.
  • ستايش ديگران (مورد توجه و تفقد قرار دادن ديگران): پرداختن به کارهايي که افراد با نفوذ خوششان مي‌آيد (چاپلوسي).
  • ائتلاف قدرت با هم‌پيمانهاي قوي: تشکيل تيمي با افراد قوي که مي‌توانند کارها را به نتيجه برسانند.
  • معاشرت با افراد با نفوذ (خود را به افراد با نفوذ مرتبط جلوه دادن): ايجاد شبکه‌اي حمايتي در داخل و خارج سازمان.
  • ايجاد الزامهاي اخلاقي (مقابله به مثل) = بدهکار کردن ديگران از نظر اخلاقي: (من لطفي در حق تو کردم، بنابر اين شما نيز بايد لطفي در حق من بکني) (رضائيان، 67، 1383‌).
[h=3]8-3- استراژی‌های سياسی[/h]يک استراتژی سياسی، يک برنامه از پيش تعيين شده برای رسيدن به هدف است که در اين راه افراد از تاکتيکهای سياسی بهره می‌گيرند. يک استراتژی سياسی می‌تواند از ترکيب چند تاکتيک تشکيل شده باشد (سايت باوا). حال می‌خواهيم پاسخ اين سوال را بيابيم که در چه موقعيتهايی رفتارهای سياسی بيشتر مجال بروز دارند.
[h=3]8-4- قلمرو فعالیتهای سياسی[/h]در 4 قلمرو معمولاً افراد سازمان از رفتارهای سياسی استفاده می‌کنند.

  • تغيير ساختاری در سازمان: تغيير ساختار سازمان با تخصيص مجدد اختيارات همراه است؛ لذا تغيير مسئوليتها و وظايف، بر پايگاه قدرت اثر می‌گذارد که نتيجه آن ايجاد تغيير در رفتارهای سياسی برای دستيابی به پايگاههای جديد قدرت است.
  • هماهنگی بين دواير سازمانی: رابطه بين دواير اصلی سازمان به صورتی دقيق مشخص نيست. در زمانهايي که برای تصميم‌گيری‌های مشترک بين آنها رابطه‌های نزدیکتر ايجاد می‌شود، اين روابط معمولاً رنگ و بوی سياسی به خود می‌گيرند.
  • جايگزين کردن مدير: برای انجام اين تغيير بايد افراد را ارتقای مقام يا نقل و انتقال داد و مدير جديدی را استخدام کرد؛ لذا بين کارکنان سطوح بالا رفتارهای سياسی شکل می‌گيرد.
  • تخصيص منابع: به لحاظ اهميتی که منابعی چون حقوق، بودجه‌های عملياتی و مزايا و ... دارند، تخصيص آنها رفتارهای سياسی به همراه دارند (دفت، 1374، 800).
[h=2]9- نتیجه‌گیری[/h]به طور کلی چيزی که از اين بحث نتيجه می‌شود اين است که ارتباط بين قدرت و سياست در سازمان بسيار نزديک و حایز اهميت است. مضاف بر اين، هر کدام از اين موارد با ساير متغيرهای سازمانی به هم مرتبطند. وجود قدرت و وسوسه آن افراد را در سازمان به تلاش برای دستيابی به آن می‌اندازد، اين تلاش می‌تواند بعد منفی يا مثبت داشته باشد. با توجه به آن چه در مقاله بيان شد، بر خلاف باور عمومی سياست دارای بعد مثبت نيز می‌باشد که بسيار در سازمان کارگشاست. رفتارهای سياسی در تمام سطوح سازمان وجود دارد. رفتارهای سياسی همان فعاليتهايی هستند که جزو وظايف افراد نيستند اما در قالب گروههای غير رسمی در سازمان انجام می‌پذيرند تا افراد را در به کارگيری قدرتشان ياری کنند يا آنها را به سمت دستيابی به قدرت هدايت کنند
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
farnaz_sh قدرت مديران در سازمان تکنيک های مديريتی 3

Similar threads

بالا