قتل عام ارامنه،واقعیت یا دروغ؟

ayhann

اخراجی موقت
در این مقاله سعی شده به بررسی کشتار ارامنه توسط ترکان عثمانی در بحبوحه جنگ جهانی اول پرداخته شود.متاسفانه دراین زمینه شبهات فراوانی در تاریخ وجود دارد ،که نیاز دارد محققین وتاریخنگاران پژوهشهای بیشتری نمایند.
باکمال تاسف زمانی که این موضوع را انتخاب کردم پی بردم که تا چه حد امکانات بنده در این زمینه ضعیف است؛ منابعی که به آن دسترسی داشتم بسیار اندک بود و در این تعداد منابع اندک هم فقط از یک گروه حمایت شده و گروه دیگر را به صورت کاملاًَیک طرفه محکوم و جنایتکار اعلام کرده بودند.در منابع نوشته های ارو پائیان و روسها که همواره نظر مساعد به عثمانیها ندارند بدون هیچ دلیل و مدرکی یکطرفه به بد گوئی از ترکها پرداخته اند؛به عنوان مثال در کتاب ارمنستان 1915ژان ماری کارزو؛انتشارات جاویدان؛فرمانروایان شاخ زرین نوئل باربر،انتشارات گفتار؛افسانه پان تورانیسم :توران متحد و مستقل ،زاره واند؛انتشارات بینش .از سوی دیگر در اکثر سایتهای اینترنتی فارسی وانگلیسی زبان نیز این مورد به صورت کاملاَمشهود به چشم می خورد.در اکثر مقالات نویسندگان ایرانی نیز نوعی جانب داری از ارامنه به چشم میخورد.در پائین نام چند سایت اینترنتی که از آنها استفاده کرده ام ،راذکر میکنم.
www.ourararat.com در این سایت که توسط تعدادی از ارامنه ایجاد شده است ،مطالبی در زمینه قتل عام ارامنه آمده است؛بدون آنکه به دلایل این نسل کشی بپردازد ،یکسره به توصیف جنایات ترکان پرداخته است و عکسهائی نیز از قتل عام ارامنه در آن گنجانده شده است.
www.24april1915.com این سایت متعلق به کلیسای خلیفه گری تهران میباشد؛در این سایت نیز در زمینه نژاد کشی ارامنه اطلاعات فراوانی آمده است.
www.sharghian.com در این هفته نامه الکترونیکی مقاله ای از آقای ایرج افشار آمده بود ،ودر این مقاله هم به کشتار وسیع ارامنه اذعان شده است.
البته بنده در این جا نمی خواهم ،اعمال ترکان را توجیه کنم؛جنایت حتی در مقطع کوچکش قبیح است،چنانکه هنگامی که در شهر انبار ،زیور از پای یک زن یهودی برداشته شد،حضرت امام علی (ع)فرمودند:اگر یک مسلمان از قصه دق کند ؛تعجبی نیست.
در اینکه در میان سالهای 1894-1896 ودرطول سال 1915 قتلهائی صورت گرفت شکی نیست؛ولی نباید این نکته را از نظر دور نگه داریم که هر حادثه تاریخی را نباید بدون تحقیق بپذیریم،چرا که همواره تاریخ در معرض تحریف بوده است.
نژاد کشی چیست؟
قتل عام یا نژاد كشی :كشتار گروهی، ‌ قتل عام یا نژاد كشی (genocide) واژه ای امروزی برای جنایتی قدیمی است . معنی آن نابودی گروههای ملی ، ‌نژادی، دینی یا قومی است. كلمه genocide از واژه های لاتین genos به معنی " گروه" و cide به معنی " كشتن" مشتق شده است. تاریخ مدتها شاهد اندوهگین چنین اعمالی بوده اما قرن بیستم انجام این جنایت را در وسیعترین و غیر انسانی ترین مقیاس شناخته شده آن مشاهده نمود.
براساس ماده دوم كنوانسیون پیشگیری و مجازات جنایت كشتار گروهی :
(Convention on the Prevention and Punishment of the Crime of Genocide)
مصوب مجمع عمومی سازمان ملل متحد در تاریخ نهم دسامبر 1948، كشتار گروهی یا نژاد کشی به معنی هریك از اقدامات زیر است كه به قصد نابودی تمام یا بخشی از یك گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی به شرح زیر انجام شود :
1ـ كشتن اعضاء گروه.
2ـ وارد آوردن آسیب جدی جسمی یا روحی به اعضاء گروه.
3ـ تحمیل عمدی شرایطی به گروه به منظور نابودی فیزیكی تمام یا بخشی از آن.
4ـ تحمیل مقرراتی بمنظور پیشگیری از زاد و ولد در داخل گروه.
5ـ انتقال اجباری كودكان گروه به گروهی دیگر.
همچنین طبق این كنوانسیون اشخاصی كه مرتكب كشتار گروهی، توطئه برای انجام آن، تحریك مستقیم و عمومی برای ارتكاب به آن، یا همدستی در كشتار گروهی شوند، اعم از این كه مسئولان قانونی كشورها، مقامات رسمی یا افراد عادی باشند باید مجازات شوند. ( ماده چهار).
براساس كنوانسیون عدم شمول قانون مرور زمان در مورد جنایات جنگی و جنایات علیه بشریت مجمع عمومی سازمان ملل متحد در تاریخ یازدهم نوامبر 1970 ، جنایت كشتار گروهی تحت هیچ شرایطی شامل مرور زمان نمی شود.
در سراسر جهان افراد بسیاری برای پیشگیری از تكرار كشتار گروهی و مجازت عادلانه عاملان كشتارهای قبلی تلاش می كنند. این تلاشها فراتر از مرزهای عقاید مذهبی و خطوط سیاسی است . ( www.24april1914.com )
محققين، قرن 20و۲۱ را قرن نسل كشى ناميده اند. چرا كه ۶۰ ميليون نفر در اثر وقايعى كه امروز آن را نسل كشى مى ناميم به قتل رسيده اند. شايد به همين جهت است كه موارد نسل كشى به افغانستان (کشتار شیعیان هزاره توسط امیر عبدالرحمان خان1880-1901)،هرزگوين، رواندا، كامبوج، روسيه، تركيه و آلمان ختم نمى شود. حوادث منتهى به كشتار كردها در عراق توسط رژيم بعثى عراق طى سال هاى ۱۹۸۸-۱۹۸۷ از نظر بسيارى از صاحب نظران حقوق بشر به عنوان يك نسل كشى به شمار مى رود. همين طور كشتار 2 ميليون بنگالى در پاكستان در سال ۱۹۷۱. مى توان موارد ديگرى از كشتار مردم را به اين ليست اضافه كرد كه اگرچه در تعريف نسل كشى نمى گنجد اما از سبعيت جدى اى حكايت مى كند. از جمله مى توان به زندانى كردن (منجر به قتل)، غارت و اعدام هزاران نفر در چين در دوره مائو تسه تونگ ياد كرد. مطابق با برخى منابع بين سال هاى ۱۹۴۹ بعد از پايان جنگ جهانى دوم تا ۱۹۸۷ نزديك به ۳۵ ميليون نفر در چين توسط دولت كمونيستى به قتل رسيده اند. در كامبوج نيز بين سال هاى ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ خمرهاى سرخ بين 7/1تا دو ميليون نفر از مردم را به قتل رساندند كه تقريباً ۲۰ درصد جمعيت اين كشور را به خود اختصاص مى داد. در تمور شرقى نيز طى سال هاى ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۹ تحت رهبرى ديكتاتور پرتغالى مارچلو كاتانو نزديك به ۲۰۰ هزار نفر به قتل رسانده شدند. در هفتم دسامبر ۱۹۷۵ ارتش اندونزى به تمور شرقى حمله كرد و تقريباً كنترل جزيره را به دست گرفت و در اولين سال اشغال تقريباً ۱۰۰ هزار نفر از جمعيت ۶۰۰ هزار نفرى آن كشته شدند..
جنايت رواندا نيز در نوع خود بى نظير است. پيش از سال ۱۹۹۴ يعنى تنها 12 سال قبل ۸۵ درصد جمعيت كشور رواندا را قوم توتسى به خود اختصاص مى دادند. بعد از آنكه در ششم آوريل ۱۹۹۴ رئيس جمهور وقت در يك سانحه هوايى كشته مى شود شبه نظاميان هوتويى در مدت كمتر از ۱۰۰ روز ۸۰۰ هزار نفر را به قتل مى رسانند كه بيشتر آنها از قوم توتسى بودند. به گونه اى كه ۷۵ درصد جمعيت توتسى ها در اين نسل كشى بى رحمانه از بين رفتند.
واقعه نسل كشى ديگرى كه مى توان از آن نام برد مربوط مى شود به كشتار مسلمانان بوسنى و هرزگوين بين سال هاى ۱۹۹۵ تا ۱۹۹۹ توسط صرب هاى مسيحى ارتدوكس كه در جريان آن ۲۰۰ هزار مسلمان كشته شدند. در كوزوو نيز طى سال هاى ۱۹۹۹-۱۹۹۸ نزديك به ۴۰۰ هزار مسلمان يا ناپديد شدند يا به قتل رسيدند يا به تبعيد اجبارى تن دادند. جمهورى دموكراتيك كنگو نيز در آفريقا شاهد فجايعى از اين دست بعد از سال ۱۹۹۷ بوده است. در واقع پس از آنكه كابيلا قدرت را به صورت خونينى به دست گرفت كشور صحنه انتفام جويى و خشونت بلاحصرى شد كه تجاوز و غارت و كشتار نزديك به 7/1ميليون نفر را به همراه داشت. همه اين اتفاقات جايى در نزديكى ما رخ داده است
بنابر برخى مدارك و شواهد نزديك به ۱۷۰ ميليون نفر از مردم جهان توسط دولت ها در قرن بيستم در جنگ هاى داخلى و بين المللى به قتل رسيده اند. سه كشتار جمعى و نسل كشى نيز در سال هاى اخير رخ داده است كه بيشترين آن به سه دليل زير رخ داده است:
- كشتار جمعى اقليت مذهبى توسط افراد متعلق به دين اكثريت.
- كشتار جمعى هم كيشان.
- كشتار جمعى و نسل كشى گروه مشخصى از مردم به دلايل مشخص.
نسل كشى هاى يكصد سال گذشته.
افغانستان 1900-1881: (شرح این فجایع به خوبی و به صورت روشن در کتاب سراج التواریخ ملا کاتب هزاره که مورخ دربار امیر حبیب اله خان(جانشین وی) فرزند عبد الرحمان خان بوده موجود بوده که متاسفانه فقط جلدهای 5و6 این مجمو عه از چنگال رژیم سالم باقی مانده است.اخیرا قسمت دیگر کتاب مرحوم غبار(افغانستان در مسیر تاریخ ) که ممنوع الچاپ بود ؛ توسط فرزندش در آمریکا چاپ گردیده که در آن از جنایات این خاندان پرده برداشته است،این کتاب توسط انتشارات جمهوری در ایران نیز چاپ گردیده است.)
هرزگوين ۱۹۹۵ - ۱۹۹۲: ۲۰۰ هزار كشته
رواندا ۱۹۹۴ طى ۱۰۰روز: ۸۰۰ هزار كشته
پل پوت در كامبوج : ۱۹۷۹ _ ۱۹۷۵: دو ميليون كشته
آدم سوزى نازى ها در آلمان ۱۹۴۵-۱۹۳۸: شش ميليون كشته(بر اساس ادعای یهودیان)
قحطى اجبارى استالين ۱۹۳۳-۱۹۲۳: هفت ميليون كشته
قتل عام ارمنى ها در تركيه ۱۹۱۸ _ ۱۹۱۵: يك ميليون و ۵۰۰ ميليون كشته(بر اساس ادعای ارامنه)
اما چیزی که در این میان جالب به نظر می رسد این است که در اکثر موارد،جناح پیروز و مسلح بعدها به هر نحوی در صدد کتمان این وقایع بر آمده اند و حتی خواسته اند با تاریخ سازی آن را کتمان کنند .اگر چه در صحت برخی از این نسل کشی های شکها و تردیدهای انکار ناپذیری وجود دارد ،که حتی روی دادن آنها را غیر ممکن می کند.
یکی از مواردی که دو طرف ؛در صدد اثبات گفته هایشان هستند ،قتل عام ارامنه توسط ترکان عثمانی(در زمان سلطان عبد الحمید دوم(1894-1896)و محمد پنجم که در واقع بازیچه دست تر کان جوان بود میباشد.(1915)
اما اگر واقعه ۲۴ آوريل سال ۱۹۱۵(کشتار 300نفر از ارمنیان مشهور،استانبول که سر آغاز کشتارها گردید.) را به نوعى به زمان هاى دور نسبت دهیم و انتظار داشته باشیم با توجه به مكانيسم هاى مختلف بين المللى مناقشات در سطح گسترده به سرعت كنترل شود، گمان اشتباهى را پرورده ايم. اما هم اکنون هزاران نفر از مردم دارفور سودان يا در حال جان باختن هستند و يا جان خود را از دست داده اند. تنها 18 ماه پيش اولين نسل كشى سده حاضر رقم خورد. كشتار مردم توسط شبه نظاميان عرب تبار طرفدار دولت در غرب سودان نيز به اعتقاد بسيارى از صاحب نظران يك نوع نسل كشى تمام عيار به شمار مى آيد. اگرچه سازمان ملل ويژگى هاى يك نسل كشى را براى آن به شمار نمى آورد. بحران دارفور بيش از ۷۰ هزار كشته و دو ميليون آواره به جا گذاشته است. يك گزارش سازمان ملل كه پيشتر در سال جارى منتشر شد نتيجه گرفت، در حالى كه كشتارهاى دارفور معادل نسل كشى نيست، اما قتل، شكنجه، ناپديد شدن افراد و خشونت هاى جنسى به شكلى منظم و حساب شده و در سطحى گسترده روى داده است و مى تواند حكمى معادل جنايت عليه بشريت داشته باشد. اما كار به اينجا ختم نمى شود چرا كه تبعات آوارگى مردم و مشكلاتى كه براى آنان به وجود آورده ابعاد اين فاجعه انسانى را چندين برابر كرده است.

مطالبی درباره ارمنستان
ارمنستان درسرزمین اورارتو Urartooاست.پایتخت اورارتو شهر توشپا بود که بعدها به وان تغییر نام داد،آرکیشتی اول پادشاه اورارتو در سال 782ق.م شهر اربونی Ereboonyvhساخت ،که بعدها به ایروان معروف شد.
آرمنها (ارامنه)از نژاد هند و اروپائی بوده و ورودشان به سرزمین اورارتو در قرن هفتم یا ششم پیش از میلاد صورت گرفته است.آرمنها اورارتو را فتح کرده و زبان خود را بر آن تحمیل نمودند.(1)
اولین بار نام ارمنستان در کتیبه داریوش در بیستون دیده میشود (521ق.م)،در تاریخ قبل از اسلام،ارمنستان یا تحت تسلط ایران بود ویا تحت سیطره روم قرار داشت.
پس از ظهور اسلام و قدرت گرفتن اعراب ،این کشور به تصرف نیروهای اعراب درآمد و حدود دو قرن تحت استیلای خلفای عباسی بود.ازآن پس در حدود دو قرن ارمنه طولانی ترین سابقه استقلال خود را تجربه کردندتا اینکه با هجوم ترکان سلجوقی استقلال خویش را ازدست دادند.در این دوران قشر عظیمی از ارامنه که حاظر نبودند تن به سلطه سلجوقیان نهند بامهاجرتی عظیم به سمت سیلیسیه رفته و در انجاحکومت تازه ای راتحت عنوان ارمنستان جدید پایه گذاری کردند که استقلال خود را به مدت سه قرن حفظ نمود
با قدرت گرفتن امپراطوری عثمانی در اسیای صغیر از یک سو و حاکم شدن صفویه بر فلات ایران از سوی دیگر و تقسیم ارمنستان به دو قسمت در سال 1639م. فصل جدیدی در تاریخ ارمنه اغاز میشود که تاثیرات بسیاری در روند جمعیت ارامنه داشته است.
عمده ترین تحول جمعیتی که برای ارامنه ساکن در ارمنستان در این دوران قابل ذکر است ،مهاجرت گروه عظیمی از ارامنه ساکن در این منطقه به سرزمین های مرکزی فلات ایران بود.این مهاجرت گسترده که به دلیل جنگهای ایران و عثمانی در این دوران وترغیب های شاه عباس صفوی صورت گرفت ،باعث گردید که تعداد قابل توجهی از ارامنه به نقاط مختلف ایران کوچ کرده و در مناطق شهری وروستایی استانهی غربی و مرکزی کشور سکونت گزینند.
یکی ازاصلی ترین مشاغلی که ارامنه طی دوران صفویه به ان اشتغال داشتند تجارت کالا و ادویه بین ایران و هند و سایر کشورهای آسیایی بود.این افراد به تدریج برای خود پایگاه هایی در شبه قاره هند و کشور های شرق اسیا ایجاد کرده و به آن کشورها مهجرت کردند و شواهد موجود حاکی از این میباشد که امنی تبارهایی که امروزه در کشورهای هندوستان،چین،سنگاپوروسایرکشورهای شرق وجنوب شرق اسیا ساکن هستند،عمدتاًاز نوادگان این ایرانیان ارمنی مهاجر میباشند.سایر ارامنه بخشهای شرقی ارمنستان که به ایران مهاجرت نکردند ،از نظر جمعیتی تحولات چندان در خور توجهی را تجربه نکردند.تنها نکته قابل ذکر جنگهای ایران وروس وعثمانی بود که به دلیل قرار گرفتن ارمنستان در خط مقدم نبرد،ویرانی ها وکشتارهای فراوانی را از مردم به دنبال داشته وتاثیرات قابل توجهی بر ساختار جمعیت در این منطقه داشت.از دیگر تحولات جمعیت قابل ذکر در استانهای شرقی ارمنستان،رواج شهرنشینی در سالهای پایانی قرن نوزدهم است که به دلیل صنعتی شدن کشور در این دوران صورت گرفت.اما ارامنه ساکن در اسیای صغیر،تحت حاکمیت سلاطین عثمانی دوران فاجعه امیزی را آغاز کردند .طی قرون هفدهم و هجدهم اینان اقدام به تلاش هایی در جهت رهایی از یو غ امپراطوری عثمانی کردند ،ولی به علت عدم سازمان دهی و ضعف ارامنه در برابر قدرت امپراطوری،نتیجه این تلاش ها چیزی جز شکست و کشتار های دسته جمعی نبود.رفتار سرکوب گرانه امپراطوری عثمانی با قومیت های ساکن در ان امپراطوری و همچنین میل شدید ارامنه به استقلال باعث قیامهای مردمی ارامنه علیه امپراطوری عثمانی در سال های پایانی قرن نوزدهم ودهه اول قرن بیستم گردید.با آغاز جنگ جهانی اول و ورود عثمانی به جنگ در کنار المان امپراطوری اطریش-هنگری در 17اکتبر1914ارامنه در وضع بسیار اسفباری قرار گرفتند.از یک طرف ارمنستان جبهه اصلی جنگ بین روسیه و عثمانی بود و از طرف دیگر ارامنه مجبور بودند در هر دو جبهه تحت فرمان روسها و عثمانی ها علیه جبهه مقابل بجنگند. بدون شک ارامنه در این جنگ،تمایل بیشتری به پیروزی متفقین داشتند و آگاهی عثمانی ها از این امر از یک سو وسوسه پایان دادن به قیام های مردم در بخش غربی ارمنستان که خواهان استقلال بودند،از سوی دیگر باعث شد که رهبران این امپراطوری در خصوص خاتمه دادن به مسئله ارامنه مصمم تر شوند.
بااستفاده ازوضعیت جنگی و تحت عنوان تخلیه مناطق جنگی از افرادغیرنظامی،کوچ دسته جمعی ارامنه از محل سکونتشان اغاز شد.اجرای این امر با توجه به اینکه مردان 18تا 50 ساله نیز برای شرکت در جبهه و جنگ از
خانه ها دور شده بودند،مشکل عمده ای ایجاد نکرد.در واقع وضعیت جنگلی امکان اقامت ارامنه را در منطقه غیر ممکن ساخته و خانواده های ارمنی بالاجبار محل سکونتشان را ترک کرده و به نقاط دیگری کوچ کردند.شرایط جنگلی و اقلیمی غیر قابل تحمل،بیماری های واگیر،سرما زدگی،گرما زدگی،گرسنگی وخستگی،کشت وکشتار و مجموعه ای از عوامل موثر در این فرآیند موجب مرگ عده کثیری از ارامنه شد.تنها عده قلیلی از ارامنه توانستند پس از عبور از کوهستان ها خود را به بیابان های سوریه،عراق وایران برسانند.بدین ترتیب تعداد ارامنه ساکن در عثمانی به شدت کاهش یافت واکثریت ارامنه ای که امروزه درسوریه،لبنان،فرانسه،امریکای شمالی وسایر ممالک غربی هستند،فرزندان ونوادگان افرادی هستند که در دهه دوم قرن بیستم از عثمانی مهاجرت کرده و سر از کشور های دیگر دراوردند.
 

ayhann

اخراجی موقت
نگاهی به سیاست عثمانی درقبال ارامنه فاصله سالهای1890تا1914
هراند پاسدر ماجیان مینویسد:«در 1863م دولت عثمانی فرمانی صادر کرده بود،که به موجب آن به ارامنه آزادیهائی در چهار چوب خط همایون میداد.خط همایون فرمانی بود که در 1856 برای اعطای آزادیهائی به اقلیتها از طرف سلطان صادر شد،ولی فقط روی کاغذ بود و اجرا نشد.» از سال 1878 به بعد تمام سیاست عثمانی در اطراف این نقشه دور می زد که پایه های خود مختاری آتی ملت ارمنی را خراب کند؛و این کار با تقلیل عمدی نفوس ارمنیان و تبدیل ارامنه به یک اقلیت نژادی بسیار ناچیز انجام دهد،یکی از نخستین کارهای دولت عثمانی در اجرای آن نقشه،دستکاری ارضی در شهرستانهای ارمنی نشین بود.(1)
به گفته پاسدرماجیان ارامنه توده فشردهای را در اطراف دریاچه وان تشکیل داده بودند وسیاست عثمانی این هدف را دنبال میکرد،که این توده فشرده را از هم جدا کند واز نیروی عددی عنصر ارمنی در مناطق همجوار آن خطه بکاهد.دولت عثمانی به دنبال این هدف عشایر کرد را تحریک کرد تا به مناطق موش و وان و ارزروم بیایند؛تا ازاین طریق سبب مهاجرت ارامنه به مناطق دیگر گردد.ودر جای دیگر می نویسد :«تا وقتی مسئله ارامنستان مطرح نشده بود ،تخمینهای نفوس و آمارهای رسمی عثمانی درباره جمعیت امپراتری عثمانی ؛نفوس زیادی برای ارمنیان قائل بود،بر همین مبنا کتاب رسمی ترکی صلاح الدین بیگ ساکنان ارمنی امپراتوری عثمانی را در 1867م(2400000)نفر تخمین میزد،لیکن همینکه مسئله ارمنستان بر اثر جنگ 1878-1877م مطرح گردید،دولت عثمانی در آمارهای ساختگی خود به کم کردن نفوس ارمنیان عتاقه عجیبی نشان داد.»(2)
اما شاو در کتاب خود این امر را به نحو دیگر بیان می کند:«اگر چه بعضی از مسافران و مبلغان اروپائی مدعی شدند که در قلمروهای سلطان بیش از دو میلیون نفر ارمنی وجود دارد،اداره سرشماری عثمانی که از طریق ثبت احوال و صدور شناسنامه همواره اطلاعاتی از وضع جمعیتی کشور در اختیار داشت؛شمار جمعیت ارامنه ملت گریگوری اعم از مرد و زن را حدود(988887)نفر ذکر می کند.اگر بپذیریم که حدود دو سوم از 160166نفر کاتولیک و 36339نفر پروتستانی که در امپراتوری سکونت داشتند ،ارمنی تباربودند؛می توان نتیجه گرفت که حدود 1125500ارمنی در امپراتوری زندگی میکردند؛با توجه به این که جمعیت کل امپراتوری (به استثنای بخشهائی از امپراتوری که هنوز در آنها سر شماری انجام نشده بود :شامل یمن،حجاز،طرابلس،مصر و تونس)حدود 20475225نفر میشد،جمعیت ارامنه کشور تنها 5درصد کل جمعیت را در بر میگرفت ؛حتی در استانبول که جامعه شهری ارمنی ساکن در آن به مراتب بزرگتر از سایر نواحی امپراتوری بود،تنها 97782نفر گریگوری،407نفر کاتولیک و 430نفر پروتستان وجود داشت و این ارقام بنا بر سرشماری سال 1878م،18 درصد از جمعیت شهر را که بالغ بر 542437 نفر را می شد ؛را تشکیل می داد.بنابر این در هیچ یک از ولایات امپراتوری جمعیت ارامنه اکثریت نمی یافت.»(3)
روسها پس از آنکه رویاهاشان در تسلط یافتن بر اروپای جنوب شرقی از طریق بلغارستان ناکام ماند،برای رخنه در امپراتوری عثمانی در پی جایگزین دیگری بر آمدند؛آنان به یکی از اقلیتها یعنی ارامنه،متوسل شدند که تا آنزمان علیه سلطان نشوریده بودند.پیش از آن هیچ مشکلی درباره ارمنیان بروز نکرده بود،چرا که آنان به طور کامل در جامعه سنتی عثمانی جذب و جزئی لاینفک ازآن جامعه شده بودند و ملت گریگوری آنان تحت نظارت بطریق استانبول استقلال مذهبی و فرهنگی خود را حفظ کرده بودند .سو مدیریتهای که در این ملت وجود داشت از سلطه سلسله مراتب مذهبی ناشی می شد ،چنان که در برخی ملتهای غیر مسلمان دیگر نیز چنین مسئله ای وجود داشت ؛یعنی به مذهب کاتولیک یا پروتستان گرویدند.جامعه ارامنه از دیر باز تحت سلطه کارگزاران و بانکداران ثروتمند ارمنی و رهبران مذهبی قرار داشت،اما رقابتهای جدید همراه با فشار تنظیمات،جامعه ارمنی را وا داشت که به همان روند دموکراسی که در سایر ملتها آغاز شده بود،تن دردهد(4)
طی نخستین سالهای قرن نوزدهم بویژه در میان جوامع جدید کاتولیک و پروتستان امپراتوری،یک نوع جنبش جدید تجدید حیات فرهنگی شکل گرفت که فعالیتهای تبلیغی غربیان تا اندازه ای در ایجاد آن سهم داشت.افراد این جوامع مراکز فرهنگی خود را گسترش دادند و به مطالعه کلاسیک ارمنی روی آوردند،آنان کتابهای مقدس خود را به زبان کلاسیک کلیسائی منتشر کردند،به زبان بومی خود طبع کردندو گونه ای زبان ادبی را در میان توده های مردم رواج دادندکه همگان قادر به فهم آن بودند.بسیاری از ارمنیان ثروتمند فرزندان خود را برای کسب تحصیلات به فرانسه اعزام داشتند و بدین ترتیب آنان تحت تاثیر فرهنگ فرانسه قرار گرفتند.در طی 1860م برخی از ملی گرایان ارمنی به ترکهای جوان ملحق شدند و توانستند که فکر حکومت مبتنی بر انتخابات را گسترش ببخشند.کسب استقلال صربستان و بلغارستان ،بسیاری از ارمنیان را بر انگیخت که در راه استقلال امید خود را از دست ندهند.حمله روسها به آناطولی شرقی در سال1877م به تحریک کارگزاران و مدیران ارمنی صورت گرفته بود.متقابل با تشویق روسها بیشتر ملی گرایان ارمنی بر مقاصد سیاسی ملی گرایان تاکید کردند.زمانی که قدرتهای اروپائی به تقاضاهای ملی گرایان مبنی برکسب خود مختاری یا حتی استقلال توجهی نکردند،آنان برای تحقق مقاصد خود به خشونت متوسل شدند.خشن ترین انجمن ملی گرای ارمنی ،انجمن تشکیل شده در تفلیس بود که از راه باطوم به ریزه؛به قلمرو عثمانی اسلحه و مهمات می فرستاد.(5)
ارامنه هر چه بیشتر به قهر و خشونت متوسل می شدند ،تا با ایجاد فضائی رعب انگیز ارمنیان ثروتمند را به پشتیبانی از آرمانهای خود وا دارند و همچنین مسلمانان را به انتقامجوئیهائی بکشانند که سرانجام حکومتهای بریتانیا و روسیه را مجبور به مداخله کنند.آنان به ماموران جمع آوری مالیاتها،پستچیها و قضات حمله می کردند و روستائیان را از کوچک و بزرگ قتل عام میکردندومسلمانان از انجام هر گونه مقابله به مثل منع می شدند.(6)
اما اسماعیل رائین در قتل عام ارمنیان ،پاسدرماجیان در تاریخ ارمنستان ،نو ئل باربر در فرمانروایان شاخ زرین هر یک بدون ذکر این مطلب ،آنچنان در ذکر مطالب شان به ارامنه قیافه حق به جانب داده اند ،که گوئی ارامنه هیچ کاری مخالف با نظم جامعه انجام نداده اند و ترکها بدون دلیل به کشتار ارامنه که در این امر هم شک فروانی است ؛پرداخته اند.
با شکست انقلابیون ارمنی در داخل امپراتوری عثمانی تنها گروههای خارج از کشور به فعالیت خود ادامه دادند.دو گروه در راس جنبش قرار گرفت؛یکی از این گروهها سازمان دانشجویان ارمنی بل (هونچاک)در فرانسه و سوئیس بود ،که به سال 1305ه.ق (1887م)تاسیس شد وگروه دیگر اتحادیه انقلابی ارمنی یا داشناکها بود که در سال 1308ه.ق(1890م)در روسیه بنیان نهاده شد ؛تا همه ملی گرایان ارمنی را متحد کند،این گروهها پس از سرکوب ارامنه به دست تزار که در ادامه سیاست اصلی وی مبنی بر ریشه کن کردن رادیکالیسم در امپراتوری انجام شده بود ،تشکیل شد.برنامه های آن عبارت از تشکیل گروههای عملیاتی به منظور ورود به داخل قلمرو عثمانی و حمله به ماموران حکومتی و ارمنیان و به راه انداختن کشتارهای دسته جمعی؛از سوی دیگر هونچاکها در داخل و خارج از امپراتوری کاملاً موفق بودند ودر شهرهای ارز روم ،خارپوت،ازمیر مراکزی تشکیل دادند؛در اماکن عمومی بمبهائی منفجر شد،ماموران حکومتی در پشت میزهایشان و پستچی ها در راهها و جاده ها به قتل می رسیدند.در قبال این اوضاع عبد الحمید دوم مقامهای ارمنی را به خیانت متهم کرد و به حکومت فرمان داد که با اعمال تنبیهات انضباطی در مورد بازرگانان استانبول از اقتدار مهم اقتصادی آنان در کشور بکاهد،عبدالحمید همچنین با سازماندهی ژاندارمهای بومی که از عشایر بودند و حمیدیه نامیده می شدند در سرکوب تروریست در شرق به نیروهای بومی کمک کردند.اما این اقدامهای عبدالحمید به نفع ارمنیان تمام شد.اقدامهای تروریستی و ضد تروریستی به مدت سه سال ادامه یافت.(1890-1893م)و حکومت برای حفظ نظم با قاطعیت عمل کرد ،اگر چه این قاطعیت گاه با خشونت نیز همراه بود.هونچاکها در ساسون واقع در جنوب موش که قویترین منطقه ارمنی نشین تلقی می شد،کو دتائی مهم صورت دادند.زمانی که حکمران محلی کوشید که مالیاتهای عقب مانده را تحصیل کند،هونچاکها ،کشاورزان را بر انگیختند که از ماموران مالیاتی با تفنگ و شمشیر استقبال کنند.برای برقراری نظم لشکری به منطقه اعزام شد ؛شورشیان به کوهها گریخته و در حین فرار روستاهای مسلمان نشین چپاول و روستائیان ارمنی باقیمانده در منطقه را گرفتار عواقب کارهای خود کردند.این روستائییان گرفتار آتش انتقام سربازان و هنگهای حمیدیه شدند که پس از مشاهده فجایع شورشیان ارمنی در حوالی روستاههای مسلمان نشین ،یعنی نواحی که جمعیت آنها به کلی قتل عام شده بودند،ساسون را موردتاخت و تاز قرار دادند.حکومت عثمانی متهم شد که دستور تخریب 25 روستا را در منطقه صادر کرده و 20000تن از روستائیان را به قتل رسانده است.با بررسیهای دقیقتری که از سوی کمیسیونی مرکب از نمایندگان خارجی و عثمانی صورت گرفت،مشخص شد که در ادعاهای یاد شده مبالغه صورت گرفته است.اما افکار عمومی اروپا ودر پی آن افکار عمومی سیاستمدارانش برای باور بدترین چیزها درباره مسلمانان بسیار آماده شده بود.در 30سپتامبر سال 1895م به منظور اعتراض به گزارش کمیسیون تظاهراتی سازماندهی شد و طی آن گروههای شورشی نخست به سوی سفارتخانه های کشورهای مهم خارجی و سپس به سوی باب عالی راهپیمائی کردند.سراسر استانبول آشوب شد.عبد الحمید مهیا شد که برای باز گرداندن نظم نیروهای پلیس را اعزام دارد ؛اما سفیران زبان به اعتراض گشودند که این تصمیم سلطان تنها به منظور سرکوب ارامنه اتخاذ شده بود.بنابراین هیچ اقدامی انجام نشد،تا این که خطر گسترش دامنه اغتشاشات در نواحی اروپائی نشین پایتخت احساس شد.دوباره فریادهائی در اروپا به اعتراض بلند شد که مسلمانان با همدستی ضمنی حکومت،مسیحیان را قتل عام می کنند.اما با توجه به این که هیئت دولت بریتانیا به دلیل اختلافات زیاد از انجام هر گونه واکنشی عاجز بود و نیز از آنجا که روسیه با اتخاذ هر گونه تصمیمی که بریتانیا را بر تنگه های عثمانی حاکم کند مخالف بود،هیچ مداخله ای صورت نگرفت و تروریستهای ضد دولتی یکبار دیگر ناامید شدند.در استانبول تروریستهای ارمنی که هنوزامیدوار بودند خارجیان را به مداخله در امور عثمانی بکشانند،یکبار دیگر حملات خود را آغاز کردند.در 20اوت 1896م گروهی از ارامنه بانک اصلی عثمانی در بی اوغلو را در اختیار گرفتند؛تروریستها بانک را بمب گذاری کردند و کارمندان آن را گروگان گرفتند و تمهیدات انجام محاصره ای طولانی فراهم آمد ،بدین امید که شاید توجه اروپائیان را به خود جلب کند.اندکی پس از این رویداد دومین گروه از این افراد به باب عالی حمله کردند و پس از مجروح کردن چندین تن از مقامهای رسمی ،وزیر اعظم را با تپانچه تهدید به قتل کردند.واحدهای انقلابی در محله قدیمی استانبول به راه افتادند و با پرتاب بمب و تیر اندازی شماری از افراد بی گناه را مقتول و مجروح کردند.بمب دیگری نیز به سوی سلطان که برای شرکت در نماز جمعه عازم مسجد ایا صوفیه بود،پرتاب شد و بیش از 20تن از محافظان وی به قتل رسیدند؛آنان ضمن تقدیم درخواستهایشان به سفارتهای اروپائی از آنان خواستند که کمیسیون تحقیقاتی جدیدی به ولایات شرقی اعزام دارند وبه جای ماموران مسلمان و ترک ؛ماموران مسیحی برای اداره ولایات شرقی منصوب شوند.عبد الحمید نمی توانست با این در خواستها موافقت کند،چرا که با قبول این درخواستها اقتدار خود را در ساسر امپراتوری از دست میداد؛از این روی ،سلطان همه تقاضاهای آنها را رد کرد.پس از یک روز محاصره،اشغال کنندگان بانک دستگیر شدند و سایر تظاهر کنندگان عقب رانده شدند.به منظور کاهش تنش و جلوگیری از برخوردهای بیشتر سلطان اندکی بعد عفو عمومی اعلام کرد و انتصاب مدیران مسیحی را در اداره امور ولایات شرق (اگر چه در بیشتر این نواحی مسیحیان در اقلیت بودند)آغازکرد.پس از مدتی روابط میان ارامنه و مسلمانان بار دیگر بصورت سابق باز گشت ودر سال 1897م مسئله ارامنه بر طرف شد و تا جنگ جهانی اول این مسئله به فراموشی سپرده شد.(8)
پس از به قدرت رسیدن ترکان جوان در راس حکومت عثمانی (کمیته اتحاد و ترقی)،ارامنه به انور پاشا اظهار داشتند که آنها تنها خواستار بی طرفی هستند،اما همدلی آنان با روسها کاملاًمشهود بود ،اگر جه در اکثر منابع ارمنی در این باره سکوت کرده اند؛ارامنه به قشون تزاری ملحق شدند و تزار مطمئن از اینکه سرانجام زمان دستیابی به استانبول فرا رسیده است،به سن پطرزبورگ بازگشت .رهبران ارامنه روسیه در این زمان حمایت خود را از روسیه (دشمن عثمانی)علنی کردند.حکومت عثمانی زیر تسلط ترکهای جوان در 2 اوت 1914مقرارداد سری باآلمان را امضا کرد.برای اجرای این قرارداد؛این کشور منتظر پایان گرفتن تهیه مقدمات نطامی می شود .در اول نوامبر 1914م این کشور وارد جنگ جهانی اول میشود و اقوام مسلمان را به جهادی فرا می خواند که هدفش ایجاد خطر برای قلمروهای ماورای اروپائی فرانسه و بریتانیای کبیر است،اما در حقیقت تنها قادر به برانگیختن چندین اغتشاش می شود .(9)
در این مشخص کردن اینکه چه افرادی از ارامنه وفادار خواهند ماند و کدام افراد به درخواستهای رهبران ارامنه پاسخ مثبت خواهند داد،غیر ممکن مینمود.بنابراین در 15 می سال 1915م فرمانهائی صادر شد که همه جمعیت ارمنی ساکن در ولایات وان،بتلیس و ارزروم از سرزمینهایشان خارج و به سرزمینهای دور از نواحی جنگی منتقل شوند؛ تا نتوانند اسباب تضعیف نیروهای عثمانی را در رویاروئی با روسیه و نیروهای بریتانیا در مصر فراهم آورند؛بدین ترتیب تدتیباتی داده شد که جمعیت مذکور در شهرها و اردوگاههای ناحیه موصل در شمال عراق اسکان داده شوند.علاوه بر این قرار شد که ارامنه ساکن روستاهای کلیکیه و نیز روستاهای شمال سوریه نیز به همین منظوربه سوریه مرکزی کوچ داده شوند.برای ارتش دستور العملهای ویژه ای صادر شد که از ارامنه در برابر عشایر حفاظت کنند.و به محض خاتمه یافتن بحران ،مقدمات مراجعت آنها فراهم شود.(10)
ارامنه ونیز اکثر نویسندگانی که کشورشان درگیر با آلمان و همپیمانانش بودند؛ این کوجها را یک نقشه از قبل طراحی شده ،دانسته که در جهت از بین بردن ارامنه و تصاحب سرزمینهای انان صورت گرفته است.چنانکه پاسدرماجیان در سراسر کتابیش به این مورد اشاره دارد.
بر اساس ادعای ارامنه ؛دو میلیون ارمنی در این جنگ به قتل رسیدند،اما در واقع از کشته شدگان این جنگ امار دقیقی در دست نیست،ادعای ارامنه بر این فرض استوار است که جمعیت ارامنه امپراتوری پیش از جنگ 5/2میلیون نفر بوده ،اما سرشماری عثمانی در سال 1914م جمعیت ارامنه را 3/1 میلیون نفر نشان میدهد.نیمی از این جمعیت در مناطقی سکونت داشتند؛که در آنها مهاجرتهائی صورت گرفته بود؛اما با توجه به این که ساکنان شهرها در این مناطق مجاز بودند که در محل زندگی خود باقی بمانند،به نظر می رسد که در سال 1915-1916م؛در واقع حدود 400000نفر مهاجرت کرده اند.علاوه بر این حدود 700000نفر به قفقاز،اروپای غربی و آمریکا گریختند.از آنجا که پس از جنگ 100000تن در ترکیه باقی ماندند،میتوان نتیجه گرفت که با توجه به گزارشهای عثمانی حدود 300000تن ودر صورت صحت آمار ارامنه حدود 3/1 میلیون نفر جان خود را از دست داده اند
نتیجه:.
اصولاًبا کمی دقت به اوضاع جهانی و نگاهی به وضعیت جمعیتی کشورهای همسایه عثمانی میتوان به یک نتیجه بسیار جالب رسید؛(با مقایسه جمعیت ارامنه حداقل با جمعیت ایران آنزمان(قاجار)،که بر اساس تخمینهای که زده شد ،پس از قحطیهای بزرگ که در دوره قاجار رخ داد و جمعیت زیادی از ایران تف شدند.) جمعیت کشور ایران در آنزمان 8میلیون و شاید کمی بیشتر و یا کمتر بوده ؛پس چطور می توان باور کرد که جمعیت اقلیت ارامنه در آن برهه زمانی بیش از 5/2 میلیون نفر بوده باشد.
از سوی دیگر با کمی دقت می توان فهمید که اکثر نویسندگانی که هم از نژاد کسی ارامنه داد سخن داده اند،از ملیتهای هستند ؛که در جنگ جهانی با کشور عثمانی درگیر بوده اند،و به این نحو خواسته اند مظلومیت خود را نیز در جنگ ابراز کنند؛آنان و همچنین نویسندگان ارمنی آنچنان از قساوت عثمانیها سخن میگویند ،که گوئی در فقط آنان به این سلسله جنایات دست زده اند و خود آنان به مانند انسانهای کاملاً با اخلاق همواره به دنبال صلح و آرامش بوده اند.آنان در نوشته هایشان از هینچاکها به عنوان قهرمانان خود یاد میکنند؛بدون آنکه ذکر کنند آنان به دنبال اعمال تروریستی خود بسیاری از افراد بیگناه را هم به خاک و خون میکشیدند...
آنچنان به تبلیغات علیه ترکها پرداخته اند ،که همه ساله وقتی 24 آوریل فرا می رسد ،همه فکر می کنند ،ترکها در همین یک روز آنهمه قتل عام کرده اند.
هیچ کس مدعی نیست که ارامنه طی سالهای پایانی امپراتوری عثمانی متحمل مصایب بسیار وحشتناکی شدند و کسی نیز در پی انکار فجایع نیست ،آنچه که ممکن است در این احوال نا دیده گرفته شود این است که تجربه ارامنه هر چند سخت و دشوار بود،اما تنها منحصر به آنان نبود؛این تجربه بخشی از یک تراژدی سراسری بود که همه مردم امپراتوری را فرا گرفت.این تراژدی نتیجه وحشت بار فرو پاشی نهائی جامعه ای چند ملیتی در اثر رشته حملات ویرانگر و وحشیانه خارجی ،اقدامهای تروریستی،قیامهای ملی،قتل عامها و کشتارهای متقابل،قحطی و بیماری بود که طی آن همه مردم اعم از مسلمان و غیر مسلمان قربانیانی دادند و عاملان اصلی این جنایات نیز از همین مردم بودند




نويسنده : پاسدر ماجیان
منبع : تاریخ ارمنستان
 

Similar threads

بالا