فرازهایی از نهج البلاغه

Sarp

مدیر بازنشسته
...، و مالک! بدان که تو را به شهرهائي مي فرستم که دستخوش دگرگوني ها گرديده، گاه داد و گاه ستم ديده ، ومردم در کار هاي تو چنان مي نگرند که تو در کارهاي واليان پيش از خود مي نگري، و در باره ي تو آن مي گويند که در باره ي آنان مي گوئي...

پس نيکوترين اندوخته ي خود را کردار نيک بدان و هواي خويش را در اختيار گير، ...،

و مباش همچون جانوري شکاري که خوردنشان را غنيمت شماري! چه رعيت دو دسته اند: دسته اي برادر ديني تواند، و دسته اي ديگر در آفرينش با تو همانند. گناهي از ايشان سر مي زند، يا علتهائي بر آنان عارض مي شود، يا خواسته و نا خواسته خطائي بر دستشان مي رود. به خطاشان منگر، و از گناهشان در گذر، ...

و بر بخشش پشيمان مشو و بر کيفر شادي مکن، و به خشمي که تواني خود را از آن برهاني مشتاب، و مگو مرا گمارده اند و من مي فرمايم، و اطاعت امر را مي پايم – توقع دارم - چه اين کار دل را سياه کند و دين را پژمرده و تباه و موجب زوال نعمت است و نزديکي بلا و آفت، و اگر قدرتي که از آن برخورداري ، نخوتي در تو پديد آرد و خود را بزرگ بشماري، بزرگي حکومت پروردگار را که برتر از توست بنگر، که چيست، و قدرتي را که بر تو دارد و تو را بر خود آن قدرت نيست، که چنين نگريستن سرکشي تو را مي خواباند و تيزي تو را فرو مي نشاند و خرد رفته ات را به جاي باز مي گرداند...


و بايد از کارها آن را بيشتر دوست بداري که نه از حق بگذرد، و نه فروماند، و عدالت را فراگيرتر بود و رعيت را دلپذيرتر، که نا خوشنودي همگان خشنودي نزديکان را بي اثر گرداند، و خشم نزديکان خشنودي همگان را زياني نرساند، و به هنگام فراخي زندگاني، سنگيني بار نزديکان بر والي از همه ي افراد رعيت بيشتر است، و در روزگار گرفتاري ياري آنان از همه کمتر، و انصاف را از همه ناخوشتر دارند، و چون درخواست کنند فزونتر از ديگران ستهند و به هنگام عطا سپاس از همه کمتر گزارند، و چون به آنان ندهند ديرتر از همه عذر پذيرند، و در سختي روزگار شکيبايي را از همه کمتر پيشه گيرند...

و از رعيت آن را از خود دورتر دار و با او دشمن باش که عيب مردم را بيشتر جويد، که همه مردم را عيب ها است و والي از هرکس سزاوارتر به پوشيدن آنها است. پس مبادا آنچه بر تو نهان است آشکار گرداني و بايد، آن را که برايت پيدا است بپوشاني، و داوري در آنچه از تو نهان است با خداي جهان است. پس چندان که تواني زشتي را بپوشان تا آن را که دوست داري بر رعيت پوشيده ماند، خدا بر تو بپوشاند. گره هر کينه را – که از مردم داري – بگشاي، و رشته ي هر دشمني را پاره نماي. خود را از آنچه برايت آشکار نيست نا آگاه گير و شتابان گفته ي سخن چين را مپذير، که سخن چين نرد خيانت بازد هر چند خود را همانند خيرخواهان سازد.

...، و آن کس را بر ديگران بگزين که سخن تلخ حق را به تو بيشتر گويد، و آنچه کني يا گوئي – و خدا آن را از دوستانش ناپسند دارد - کمتر ياريت کند. و به پارسايان و راستگويان بپيوند، و آنان را چنان بپرور که تو را فراوان نستايند، و با ستودن کاربيهوده اي که نکرده اي خاطرت را شاد ننمايند، که ستودن فراوان خود پسندي آرد، و به سرکشي وادارد...

و با دانشمندان فراوان گفتگو کن و با حکيمان فراوان سخن در ميان نه، در آنچه کار شهرهايت را استوار دارد و نظمي را که مردم پيش از تو بر آن بوده اند، بر قرار...

و براي داوري ميان مردم از رعيت خود آنرا گزين كه نزد تو برترين است. آنكه كارها بر او دشوار نگردد و ستيز خصمان وي را به لجاجت نكشاند، و در خطا پايدار نبود، و چون حق را شناخت در بازگشت بدان در نماند. و نفس او به طمع ننگرد، و تا رسيدن به حق، به اندك شناخت بسنده نكند ، و در شبهت ها درنگش از همه بيش باشد و حجت را بيش از همه به كار برد، و از آمد و شد صاحبان دعوي كمتر به ستوه آيد و در آشكار گشتن كارها شكيباتر بود و چون حكم روشن باشد در داوري قاطع تر. آنكس كه ستايش فراوان وي را به خودبيني نكشاند و خوش آمدگوئي او را بر نيانگيزاند، و اينان اندك اند. پس داوري چنين كس را فراوان تيمار دار و در بخشش بدو گشاده دستي به كار آر چندانكه نياز وي به مردمان كم افتد، و رتبت او را نزد خود چندان بالا بر كه از نزديكانت كسي در باره وي طمع نكند، و از گزند مردمان نزد تو ايمن ماند ...


و اگر رعيت بر تو گمان ستم برد، عذر خود را آشكارا با آنان در ميان گذار، و با اين كار از بدگماني شان درآر ...


پس در آنچه به عهده گرفته اي خيانت مكن و پيماني را كه بسته اي مشكن و دشمنت را كه در پيمان توست مفريب...


و براي به هم زدنش خلاف معني لفظ رامجوي...


و بپرهيز از شتاب در كارهايي كه هنگام انجام آن نرسيده، يا سستي در آن چون انجامش ممكن گرديده، يا ستيزيدن در كارهايي كه راه راست در آن ناپديدار است، يا سستي ورزيدن آنگاه كه آشكار است. پس هر چيز را در جاي آن بدار و هر كاري را به هنگام آن بگزار...

به هنگام خشم خويشتندار باش و تندي و سركشي ميار و دست قهر پيش مدار و تيزي زبان بگذار، و از اين جمله خودداري كن، با سخن ناسنجيده بر زبان نياوردن، و در قهر تاخير كردن، تا خشمت آرام شود و عنان اختيار به دستت آيد، و چنين قدرتي بر خود نيابي جز كه فراوان به ياد آري كه در راه بازگشت به سوي كردگاري.



(نهج البلاغه. ترجمه ي دکتر سيد جعفر شهيدي. نامه ي 53)
 

Tahmim

عضو جدید
خطبه 214 نهج البلاغه

خطبه 214 نهج البلاغه

ای انسان! چه چیز تو را بر گناه جرات داده؟ و در برابر پروردگار مغرور ساخته؟ و بر نابودی خود علاقمند کرده است؟ آیا بیماری تو را درمان نیست؟ و خوابزدگی تو بیداری ندارد؟ چرا آنگونه که به دیگران رحم می کنی، به خود رحم نمی کنی؟ چه بسا کسی را در آفتاب سوزان می بینی بر او سایه می افکنی یا بیماری را بنگری که سخت ناتوان است، از روی دلسوزی بر او اشک می ریزی، چه چیز تو را بر بیماری خود بی تفاوت کرده؟ و بر مصیبت های خود شکیبا و از گریه بر حال خویشتن باز داشته است؟ پس سستی دل را با استقامت درمان کن، و خوابزدگی چشمانت را با بیداری برطرف کن، و اطاعت خدا را بپذیر، و با یاد خدا انس گیر، و یاد آر که تو از خدا روی گردانی و در همان لحظه او روی به تو دارد، و تو را به عفو خویش می خواند، و با کرم خویش می پوشاند.

 
آخرین ویرایش:

babak fd

عضو جدید
نگاهی به نهج البلاغه

نگاهی به نهج البلاغه

امام علی(ع) در فرازی از عهدنامه مالک اشتر به این نکته اشاره می فرماید که در حلقه خواص و نزدیکان حاکم و کسانی که مورد مشورت حاکم قرار می گیرند نباید چاپلوسان و مداحان باشند بلکه باید افرادی باشند که حقیقت را با صراحت بیان می کنند:

«ای مالک … باید کسانی را برگزینی و از یاران نزدیک خود در خلوت و اجتماع قرار دهی که در حق گویی از همه صریح ترند، و همه جا و همه وقت در آنچه خدا برای دوستانش نمی پسندد و ممکن است از تو سر بزند با تو همراهی نمی کنند. تا می توانی با پارسایان و راستگویان ارتباط برقرار کن و آنان را چنان پرورش ده که تو را زیاد نستایند، و به خاطر کاری که انجام نداده ای شادمانت نسازند. زیرا ستایش و مدح زیاد کبر و نخوت بار می آورد و انسان را به سرکشی می کشاند» (نهج البلاغه، نامه ۵۳، ش۳۲-۳۳).

مداحی و چاپلوسی را باید در مقابل حق گویی قرار دهیم چرا که نقطه مقابل یکدیگرند. این دو ویژگی و عمل اخلاقی در متون دینی بسیار مورد توجه قرار گرفته و اولی بسیار مذموم و ناپسند شمرده شده و دومی بسیار ارزشمند و والا به حساب آمده است.
پیامبر خدا(ص) می فرماید: «به صورت مدح گویان خاک بپاشید» (سنن ابن ماجه، ح۳۷۴۲؛ به نقل از گزیده میزان الحکمه، ص۷۰۰) و می فرماید: «از مدح و ستایش بپرهیزید، که آن سر بریدن است» (کنز العمال، ح۸۳۳۱) و می فرماید: «اگر کسی با کاردی تیز و بران به کسی حمله کند، برای او بهتر است از اینکه رودررو او را بستاید» (المحجة البیضاء، ج۵، ص۲۸۴).
مدح و ستایش در صورتی که راست و مطابق واقع باشد ناصواب و مذموم است تا چه رسد به اینکه انسان بدکار و ستمگر ستوده شود. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «هرگاه بدکار ستوده شود، عرش بلرزد و پروردگار به خشم آید» (اعلام الدین، ص۳۱۳) و می فرماید: «هر کس حکمران ستمگری را مدح گوید و از سرچشمداشت به او، خود را در برابرش خفیف و خوار گرداند، همسفر او به سوی آتش باشد» (امالی الصدوق، ص۳۴۷).

در مقابل صفت مداحی و چاپلوسی، حق گویی قرار دارد. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «با تقواترین مردم کسی است که حق را بگوید، چه به سودش باشد و چه به زیانش» (همان، ص۲۷) و می فرماید: «هان! مبادا ترس از مردم مانع از آن شود که کسی حق را بداند و نگوید. بدانید که برترین جهاد سخن حقی است که در برابر فرمانروایی ستمگر به زبان آورده شود» (کنز العمال، ح۴۳۵۸۸). امام علی(ع) به فرزندش حسن(ع) چنین سفارش می کند: «فرزندم! تو را سفارش می کنم به ترس از خدا در توانگری و تهیدستی و گفتن حق در حال خشنودی و خشم» (تحف العقول، کوتاه سخنان امام علی«ع»).

دوستی مدح و ستایش نیز، صفتی است بدتر از مداحی، و انتقاد ناپذیری و زیر بار سخن حق نرفتن صفتی است بسیار ناخوشایند. پیامبر خدا(ص) می فرماید: «دوست داشتن مدح و ثنای مبالغه آمیز باعث می شود که انسان نسبت به دین کور و کر گردد و باعث می شود که خانه ها خالی گردند» (تنبیه الخواطر، ج۲، ص۱۲۲). از این سخن گرانبها بر می آید که مداحی و ستایش هم دین را بر باد می دهد و هم دنیا را. در جامعه ای که در آن مداحی رواج دارد نه از دین چیزی می ماند و نه از مملکت و آبادانی کشور. امام علی(ع) می فرماید: «کسی که تو را به آنچه نداری بستاید، اگر عاقل باشی، این کار در واقع نکوهش توست» و می فرماید: «از کسی که تو را بی جهت مدح و ستایش می کند، پرهیز کن، زیرا زود باشد که بی جهت نیز (توسط او) بی حرمت و بی آبرو گردی» (همان، ج۲، ص۱۷).

و در سوی دیگر پیامبر خدا درباره حق پذیری می فرماید: «حق چه کوچک باشد و چه بزرگ هر کس برایت آورد بپذیر هرچند دشمنت باشد، و باطل را، چه کوچک باشد و چه بزرگ، هر کس برایت آورد نپذیر، هرچند دوستت باشد» (کنز العمال، ح۴۳۱۵۲).

امام علی(ع) در سخنی زیبا هر دو جنبه را جمع می کند و اهمیت آن را برای حاکم نشان می دهد: «خوش ندارم حتی در ذهن شما بگذرد که من ستایش اغراق آمیز و شنیدن مدح و ثنا را دوست دارم. و من –بحمد الله- چنین نیستم و و اگر هم به فرض دوست می داشتم که مرا مدح و ثنا گویند، این میل را به خاطر خضوع در برابر خداوند سبحان که به عظمت و کبریایی زیبنده تر است، رها می کردم. ممکن است مردم مدح و ستایش را پس از تحمل رنج و مشقت شیرین بیابند، لیکن شما مرا مدح و ثنا نگویید زیرا (اینکه می بینید خود را به رنج و سختی می افکنم برای این است که) می خواهم خود را از مسئولیت حقوقی که از جانب خدا و شما بر گردنم هست خارج سازم؛ حقوقی که هنوز از انجام آنها فراغت نیافته ام و واجبات و وظایفی که باید به جا آورم. پس آنگونه که با زمامداران گردنکش سخن می گویند با من سخن مگویید و محافظه کاری هایی که در حضور فرمانروایان سخت گیر می شود، در برابر من نکنید و با ظاهر سازی و چاپلوسی با من رفتار ننمایید و گمان مبرید اگر حقی را به من پیشنهاد دهید بر من گران می آید یا من در پی بزرگ نشان دادن خویشم. زیرا کسی که شنیدن حق، یا عرضه شدن عدالت بر او مشکل باشد، عمل کردن به آن برای او دشوارتر خواهد بود. پس از گفتن حق، یا مشورت در عدالت خودداری نکنید، زیرا خود را برتر از آنکه اشتباه کنم نمی دانم و خود را از آن ایمن نمی دانم» (نهج البلاغه، خ۲۱۶).

امام(ع) در توصیه به مالک اشتر هر دو جهت را گوشزد می کند. کسانی را از یاران نزدیک خود و از حلقه مشاورانت قرار بده که دو ویژگی داشته باشند، یکی اینکه حق را با صراحت تمام بگویند و دیگر اینکه اگر تو به خطا رفتی آنان چشم بسته به دنبال تو نیایند. پس حاکم پارسا مداحان و ستایشگران و چاپلوسان را گرد خود جمع نمی کند، بلکه به حقگویان میدان می دهد. حاکم پارسا و نظام پارسا مداحی را رونق نمی دهد و حقگویان را به زندان نمی افکند. اگر در نظامی و حکومتی همینکه بالاترین قدرت سخنی را به زبان آورد، فورا باید همگان آن را همراهی کنند و هر کس کوچک ترین نقدی به زبان آورد باید هزینه سنگین آن را بپردازد، چنین نظامی و حکومتی هیچ شباهتی به حکومت علی(ع) ندارد وبا اسلام فاصله زیادی دارد.

پیامبر(ص) و علی(ع) در حکومت خود به مردم حق می دادند و بلکه تشویق می کردند که سخنان و اعمالشان را نقادی کنند و حتی با آن مخالفت ورزند. در حکومت علی(ع) نقادی و حق گویی نه تنها تشویق می شود بلکه تکلیف مردم شمرده می شود و مداحی و چاپلوسی محکوم می شود. اما هستند حکومت هایی که در آنها مداحی و چاپلوسی حرف اول را می زند و تنها راه ترقی و رسیدن به پست و مقام همین است و حقگویی و انتقاد از دست دادن شغل و کار و حتی آزادی را در پی دارد. این حکومت ها را هرگز نباید با حکومت علی(ع) مقایسه کرد. علی(ع) به مالک می فرماید مداحان و چاپلوسان را طرد کن . اطرافیان خود را چنان پرورش ده که با تو مخالفت کنند و تو را نقد کنند چرا که مداحی و ستایشگری انسان را به سرکشی و طغیان می کشاند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Similar threads

بالا