[h=3]کشتار ارامنه؛ ادعا یا واقعیت؟[/h]
مساله ارامنه بی شک نسل کشی نبوده و استفاده از واژه نسل کشی تنها یک مانور تبیلغاتی و مظلوم نمایی است.
چند روزی است که تب همدردی با ارامنه و البته محکومیت دولت ترکیه برای این مساله از سوی جریان ملی گرای داخل کشور بالا گرفته است.
چندین بیانیه و امضا و یادداشت و خلاصه سر و صدا که این ترکان وحشی چه ها که نکردند!
در مورد مساله ارامنه و عثمانی سه مساله وجود دارد:
۱) این حادثه دقیقا چه بود؟ چرا اتفاق افتاد؟ (یعنی حقیقت تاریخی این مساله چیست؟
۲) کارکرد این مساله در سیاست روز جهان و منطقه چیست؟
۳) رابطه این مساله با ما دقیقا چیست؟
…
طبیعتا من در این چند سطر قصد بررسی آنچه بوده، آنچه هست و حتی رابطه آن با ما را ندارم. تنها به خاطر دلسوزی ای که به جریان ملی گرا در داخل کشور دارم سعی می کنم نکته ای را خاطرنشان کنم. (راستش من هیچگاه با اندیشه ملی گرایی ای که در کشور ما وجود دارد موافق نبوده ام، اما بالاخره چون حب وطن دارند قابل تحمل اند!)
…
اجمالا مساله ارامنه بی شک سل کشی نبوده و استفاده از واژه نسل کشی تنها یک مانور تبیلغاتی و مظلوم نمایی است. ارامنه همواره (در دو سده اخیر) به عنوان ستون پنجم جهان صلیبی فعالیت کرده اند (چه در حوزه قفقاز و آناطولی و چه در حوزه شامات) و پس از جنگ های ایران و روس تبدیل به آلت فعل روس ها در منطقه شدند و با تشکیل گروه های چریکی و پارتیزانی در بلبشوی ضعف رو به مرگ ایران و عثمانی صحنه پرداز حوادث شدند. درگیری هایی بین عثمانی و ارامنه رخ داد و البته تعدادی از ارامنه کشته و تعدادی تبعید (که در ادبیات مساله ارمنی از آن به تهجیر یاد میشود) شدند و قطعا هزاران مسلمان اعم از آذری و تات و کرد و … نیز در درگیری های متقابل کشته شدند. این مساله تقریبا جزء مسلمات است اگر چشمی برای دیدن باشد! (خلاصه کلام: جنگ بوده و طرفین کشته شده اند نه این که یک طرف به تنهایی بیاید و مردمی را که سر جایشان نشسته اند از دم تیغ بگذراند!) (در آن دوره بین اقوام مسلمان هم درگیری ها و کشتارهای بی حد و حصری وجود داشته.)
اما این مساله اکنون ماهیتی هولوکاستی برای خود گرفته است و تبدیل شده است به ملزمه ای برای مظلوم نمایی و عوام فربی از سوی ارامنه. تلرانس بالا در آمار کشته شدگان و عدم توجه به مسلمانان کشته شده و نیز عدم نگاه کلیت محور به فعالیت های ارامنه و دیدن یک بازه چند ماهه از تاریخی چند صد ساله نشان دهنده عدم صداقت علمی در این بحث و بوی تعفن سیاسی کاری از آن است.
این مسائل مسائلی است که هر محققی می تواند در این موضوعات تامل کند و نظرات خود را ارائه دهد.
اما در این میان فعالیتی که طیف ملی گرای ما (یعنی ایران) در این موضوع دارد و ماهی ای که این جریان سعی در گرفتن آن از این آب گل آلود دارند برای من عجیب است!
این دوستان در حال رواج و به کار بردن موضعی در این مساله هستند که اگر این نوع استدلال در مملکت رواج یابد سنگ روی سنگ بند نخواهد آمد!
دوستان ملی گرا با استفاده تبلیغی و البته وقیحانه! از این مساله سر ریز درگیری های قومی، دینی و تاریخی منطقه را به سمت داخل مرزهای کشور روانه می کنند و یک بازی را که هیچ پیروزی نخواهد داشت را رواج می دهند.
ما در قرنی زندگی می کنیم که برادران کافر اروپاییمان مفهومی به نام «شهروندی» را تولید کرده اند که اگرچه با مبادی دینی و ایدئولوژیک ما جور در نیاید ولی به هر حال در وضعیت فعلی بهترین نسخه برای رفع و دفع معضلات است. حال در چنین فضایی نادیده گرفتن این مفهوم از سوی گروهی که مدعی آن هستند و سقوط آنها به مباحث قومیتی ریختن بنزین به آتشی است که اگر شعله ور شود نخستین دامنی که مشتعل خواهد شد دامان ایران است!
دوستان ملی گرا با ورود به یک مساله مشکوک قومیتیِ صِرف آن هم با نیتی بچه گانه مانند محکومیت یک دولت دیگر تا به زعم خودشان اعصاب کسانی که در داخل کشور متاثر از آن دولتند را خورد کنند شاخه ای که خود روی آن نشسته اند را می برند و آن را هیزمی برای یک آتش جهنمی می کنند. این دوستان با احساسی کردن فضا و تقلیل سطح مباحث خود را – و اگر تداوم یابد وطن را – در برابر معضلاتی که از حلش عاجز خواهند بود قرار میدهند.
دوستان ملی گرا خوب میدانند که تاریخ منطقه ما کثیفتر و خونین تر از آن چیزی که دستمان برای یافتن یک قتل عام و جنگ و کشتار بسته بماند و هر کدام از اقوام ایرانی برای کشته شدن هم قومانشان در هر کجای دنیا نتوانند که شروع به جمع آوری امضا و راه انداختن کمپین و حتی تجمع و راهپیمایی بکنند.
…
نکته قابل توجه در این مساله این است که حتی اگر مساله ارامنه را یک نسل کشی هم بدانیم و حتی اگر ارامنه مظلومترین اقوام تاریخ بشری باشند! باز هم جریان ملی گرا حق سوء استفاده بچه گانه و وقیحانه از آن را ندارد. چرا که خیانتی غیرمستقیم به ایرانیت است!
(این مساله –یعنی واکنش جریان ملی گرایی به مساله ارامنه- و تبعات آن موضوعی است که نیاز به تامل و بررسی علمی بسیار دارد که در این جا از آن چشم پوشی میکنیم.)
یک نکته: من تا حدودی بغض جریان ملی گرا را از ترکیه، حتی عثمانی و نیز دولت باکو میتوانم درک کنم (اگرچه به هیچ وجه قبول ندارم) اما این حب آنها نسبت به ارامنه همیشه برای من سوالی لاینحل بوده است!
ای کاش کسی پیدا شود و این مساله را تبیین کند.
…
خیلی طول دادم. ببخشید. اما این روزها کتاب سفرنامه قفقاز الکساندر دوما (نویسنده مشهور فرانسوی) را در حال مطالعه هستم. او این کتاب را در سال ۱۸۵۸ نوشته است. جمله ای از این کتاب را که نویسنده اش احساسات مسیحی مشهودی دارد تقدیم دوستان ملی گرای محب الارامنه می کنم (راستش هدفم از جملات پایین در آوردن حرص این دوستان است! بگذار بدانند وقتی سطح را پایین آوردند چه چیزهایی میتوان گفت!)
“در قفقاز هر قومی کار و حرفه مخصوص به خود دارد… جز ارامنه که هیچ کاری از دستشان بر نمی آید و تنها با دلالی مشغول به کا رهستند. عموما در اینجا (قفقاز) ارامنه شهرت خوبی ندارند. من هم در این مورد نظر خود را بگویم: اگر یک تاتار (منظور آذری ها هستند) با حرکت سرش به شما موافقتش با کاری را تفهیم کند به حرف او اعتبار کنید. اگر یک فارس با شما دست داد به او پشت گرم باشید. اگر هر کدام از کوه نشینان به شما قولی داد به تحقق آن هیچ شکی نکنید. اما اگر با یک ارمنی معامله میکنید، حتما بر روی یک کاغذ از او امضا بگیرید و حتما دو نفر را برای این امضا شاهد بگیرید تا او بعدا امضای خود را انکا رنکند…”
…
توجه: بر اساس قاعده شهروندی، ارامنه داخل ایران شهروند ایران اند و ما به عنوان یک هم وطن با آنها در کمال احترام رفتار میکنیم.
عکس هم مربوط به گروه های پارتیزانی ارمنی است که مظلومانه توسط ترکان وحشی عثمانی نسل کشی شدند، شما سلاح ها را میتوانید به عنوان چوب چوپانی ببینید.
http://www.anaj.ir/p/News.aspx?id=6660&title=کشتار-ارامنه؛-ادعا-یا-واقعیت؟