شده بدفرم سر کلاس ضایع بشی ؟اون وقت اعصابت بشه خاکشیر ........

atiii-68

عضو جدید
اگه همچین موردی داشتین واسه هم تعریف کنیم...اکه با تعریف کردن و خندیدن تبدیلش کنیم به یه خاطره......

چند ماه پیش بود.کنار دوستم سر کلاس نشسته بودم.اتفاقا اون روز (برعکس همیشه:smile:) زیادم حرف نمی زدیم...یهو استاد برگشت شروع کرد به داد و بیداد که چرا حرف میزنید...اون قدر بلند داد میزد که داشتم سکته میکردم...فک کنید تا چند دیقه همین وضع بود....سکوت محض بچه ها و فریاد استاد(چه ترسناک :cry:) دیگه گوشام نمی شنید.برگشتنه همش تو این فکر بودم که از فردا بچه ها بیچارم میکنن.همه بم میخندن.ولی خدایی اونایی که انتظارم نداشتم به روی خودشونم نیاوردن...(البته میدونم تو جمعشون حسابی خندیدناااااتابلوئه دیگه.) اگه تجربشو نداشته باشید که ایشاا... ندارید درک نمی کنید...دیگه تو فکر حذف بودم که بچه ها رای امو زدن...آخرشدم 13 :w21: شیرین ترین نمره ای که تو کارشناسی گرفتم... رو 7-8 حساب میکردم....هر چند الان با دوستم یادمون که میافته می میریم از خنده....
خلاصه رفقا اگه یه روزی 1کدومتون معلمی استادی شدین حتی تو اوج عصبانیت ، داد نزنید.;)
 

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من هیچوقت از هیچی نترسیدم. بخاطر اینکه همزمان با دو تا داداشام بزرگ شدم و اونا همبازی من بودند بخوام نخوام مثه پسرا قدّ و سر زبوندارم. کسی هم نتونسته منو از رو ببره چون همچین حسابشونو میرسم که هیچوقت نتونه فراموش کنه. از دخترایی هم که یزرگ شدن و عروسکی بار اومدن بدم میاد. بهم میگن مثه دختر های آلمانی هستم. جسور و سر زبوندار. هیچوقت هم از این اتفاقات برام نیفتاده. حق گرفنتی است.
 

lars_manson2002

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه همچین موردی داشتین واسه هم تعریف کنیم...اکه با تعریف کردن و خندیدن تبدیلش کنیم به یه خاطره......

چند ماه پیش بود.کنار دوستم سر کلاس نشسته بودم.اتفاقا اون روز (برعکس همیشه:smile:) زیادم حرف نمی زدیم...یهو استاد برگشت شروع کرد به داد و بیداد که چرا حرف میزنید...اون قدر بلند داد میزد که داشتم سکته میکردم...فک کنید تا چند دیقه همین وضع بود....سکوت محض بچه ها و فریاد استاد(چه ترسناک :cry:) دیگه گوشام نمی شنید.برگشتنه همش تو این فکر بودم که از فردا بچه ها بیچارم میکنن.همه بم میخندن.ولی خدایی اونایی که انتظارم نداشتم به روی خودشونم نیاوردن...(البته میدونم تو جمعشون حسابی خندیدناااااتابلوئه دیگه.) اگه تجربشو نداشته باشید که ایشاا... ندارید درک نمی کنید...دیگه تو فکر حذف بودم که بچه ها رای امو زدن...آخرشدم 13 :w21: شیرین ترین نمره ای که تو کارشناسی گرفتم... رو 7-8 حساب میکردم....هر چند الان با دوستم یادمون که میافته می میریم از خنده....
خلاصه رفقا اگه یه روزی 1کدومتون معلمی استادی شدین حتی تو اوج عصبانیت ، داد نزنید.;)

وای بمیرم برات, گریه هم کردی؟ عیب نداره. استاد بد بد بد

من تو دانشگاه یا دبیرستان هیچ وقت ضایع نشدم چون زبونم دراز شده بود همونجا جواب معلم یا استاد رو میدادم طوریکه نه سیخ بسوزه نه کباب. اما یادمه دوم دبستان که بودم خانم معلم منو برد پای تخته گفت سوال رو حل کن سوالش بود 9+3=؟

من هم جواب دادم 11 خانم معلم هم با اخم برگشت گفت خیلی خنگی. بشین , کل کلاس هم خندیدن بهم, من که اصلا نفهمیدم جریان چیه با بغض رفتم نشستم سرجام و تا آخر کلاس سرمو پایین گرفتم , آخه هیشکی به من سابقه نداشت کمتر از گل بگه, آخرش خانم معلم اومد منت کشی و نازم کرد منم یهو بغضم ترکید و زدم زیر گریه. بیچاره معلم منو برد دفتر کلی چای و اینا داد تا سر حال اومدم. بعدها فهمیدوم 9 +3 برابر 12 میشه و فهمیدم چرا بچه ها بهم اون روز خندیدند , مثه اینکه واقعا خنگ بودم !!
 

m.f.s

کاربر فعال
اتفاقا یه بلایی همین شکلی البته یکم ملایم تر سر منم اومد وای خیلی حس بدی بود توی کلاس 40نفری ضایع شدم اونم از طرف استاد :(ولی امتحانشو 16شدم 3واحدیم که بود دیگه حسابی حال کردم :smile:
 

Fateme_bay

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه بار سرکار...
وای خدا روز بد نیاره
معاونمون رفته بود بیرون و از اونجا چند باری زنگ زد شرکت و هر بار هم من استعداد نشناختمش
خلاصه...
تلفن زنگ زد...منم گوشی رو برداشتم و گفتم شما؟؟؟؟ اون ( معاونمون ) گفت از شرکت سمندر زنگ میزنم....من گفتم کجا؟؟؟؟؟؟؟:surprised:خیلی راحت گفت شما به ایشون ( حسابدار بیشعورمون ) بگید خودشون میشناسن...کاش میفهمیدم معاون احمقمونه...( کلا مرض داره.به همه گیر میده.اکثرن باهاش مشکل دارن توی شرکت)
منم گفتم...گفتم آقای .... از شرکت سمندر...:cry::cry::cry:بقیشم بماند:cry:

کل شرکت هر و هر میخندیدن...منم سرخ شده بودم به خودم و خودش لعنت بار میکردم:razz:
تا آخر اون روز اینقدر مسخره کردن که حسابی از خجالتم در امدن

( ناگفته نمونه روزی لااقل 100 نفر به شرکت ما زنگ میزنن که اکثریتشون شرکت هایی با اسم های عجیب و غریبن..من خنگ هم فکر کردم واقعا اسم شرکته سمندره...) توجیه نمیکنم ها..اما

:w04::w04::w04::w04:
هر وقت یاد اون روز می افتم تنم مور مور میشه
 

Green Head

عضو جدید
همش تو این فکر بودم که از فردا بچه ها بیچارم میکنن.همه بم میخندن.ولی خدایی اونایی که انتظارم نداشتم به روی خودشونم نیاوردن...(البته میدونم تو جمعشون حسابی خندیدناااااتابلوئه دیگه.) اگه تجربشو نداشته باشید که ایشاا... ندارید درک نمی کنید...

من نمی فهمم چرا بقیه دوستاتون بعدا باید بهتون بخندند؟

اونایی که نخندیدند، دلیلی ندیدند که بخندند، من نمی دونم شما چرا فکر می کنید یک همچین چیزی باعث تمسخر شما بوده!؟!!:surprised:

من تجربه اش رو داشته ام و کاری کردم که همون موقع همه به استاده بخندند ولی بازم کسی به من نخندید!!!
 

atiii-68

عضو جدید
من هیچوقت از هیچی نترسیدم. بخاطر اینکه همزمان با دو تا داداشام بزرگ شدم و اونا همبازی من بودند بخوام نخوام مثه پسرا قدّ و سر زبوندارم. کسی هم نتونسته منو از رو ببره چون همچین حسابشونو میرسم که هیچوقت نتونه فراموش کنه. از دخترایی هم که یزرگ شدن و عروسکی بار اومدن بدم میاد. بهم میگن مثه دختر های آلمانی هستم. جسور و سر زبوندار. هیچوقت هم از این اتفاقات برام نیفتاده. حق گرفنتی است.

اخه اصلا بحث حق و اینا نیست...:surprised: اتفاقا منم مثل پسرا بیخیالم.ولی اون روز یه نمه قضیه فرق داشت...حتی پسرا هم تعجب کرده بودن....
 
بالا