شبی خواب دیدم.................

مهندسی گاز

عضو جدید
بنام خدا

شبی خواب دیدم با خدا در ساحل زندگی قدم میزنم و رد پاهایمان روی شنهای ساحل باقی

می ماند! وقتی در انتهای راه برگشتم و به پشت سر نگریستم دیدم در مسیر زندگی

انجاهایی که سختیها و رنجها مرا در هم پیچیده بوده بود رد پاها یکی شده وتنها مانده بودم !

به خدا گله کردم که چرا در شرایطی که از همیشه بیشتر به تو محتاج بودم مرا تنها گذاشته

بودی ؟ خدا گفت : عزیزم من هیچ گاه تو را تنها رها نکردم وهمیشه با تو بوده ام ! انجاهایی

که رد پاها یکی شده ـ رد پاهای من است که تو را در اغوش گرفته بودم تا سختیها تو را نیازارد


یا حق
 
بالا