سینمای فسادبرانگیز

reza4321

عضو جدید
کاربر ممتاز
من عموما در زندگیم سعی کردم هیچ فردی رو صددرصد تخریب یا تائید نکنم.یکی از این اشخاص اقای سلحشور کارگردانه.

من اصولا با این ادم و شخص ده نمکی خیلی مشکل دارم و اونها رو قبول ندارم.
اما منطق من همیشه به من گفته حرفهای خوب و درست رو از هر ادمی که شده بگیر.مصاحبه ای انجام شده با اقای سلحشور که گزیده هاشو براتون میزارم:
http://www.598.ir/fa/news/31009/چرا-سینما-فاسد-کننده-است؟-اولین-شاخصه‌ی-سینمای-سکولار-دروغ-بافی-است

در تمام فیلمها، اگر استثناء ها را کنار بگذاریم، تقریباً بر همۀ فیلمهای دنیا «تفکر کارگردان و نویسنده» حاکم است. اما در دنیایی که خدا طراحی کرده، سنت ها و شیوه ها و تفکر خود خدا حاکم است. علت اینکه علما و بزرگان ما بر منابر مدام می گویند قال الصادق، قال الباقر، قال رسول الله، این است که می خواهند بگویند این تفکر، تفکر من نیست و من نیستم که دارم با شما حرف می زنم. منِ عالم دینی، من فقط نقّالم، من فقط پیام رسانم و فقط دارم نقل قول می کنم. وگر نه کلام، کلام خداست که توسط معصومین از منبع وحی گرفته شده. آنها از خودشان نمی گویند، اما در همۀ دنیا وقتی از سینما گر سؤال می کنند که این فیلمی که تو ساختی و این نگاهی که شما در این فیلم ارائه کردی و این موضوعی که شما در این فیلم تحلیل کردی، این نگاهِ کیست؟ می گوید نگاه خودم.

هم نقل و هم خلق.یک انسانی مثل آیت الله حائری شیرازی، ایشان هم کتاب تمثیلات دارند و تمام تمثیلها را هم خودشان خلق کرده اند. یا مولانا کلی حکایت دارد که این حکایت ها را خودش خلق کرده، خودش ساخته. این خلق تفاوتش در این است که خالق این نوع آثار، خودش خدا محور است و قصه هایی که خلق می کند، با واقعیت زندگی ای که خدا برای انسان خلق کرده مطابق است. پس قصه های فیلمهای مذهبی، خالقش یا باید خدا باشد، یا انسان خدا گونه.

یک انسانی مثل آیت الله حائری شیرازی، ایشان هم کتاب تمثیلات دارند و تمام تمثیلها را هم خودشان خلق کرده اند. یا مولانا کلی حکایت دارد که این حکایت ها را خودش خلق کرده، خودش ساخته. این خلق تفاوتش در این است که خالق این نوع آثار، خودش خدا محور است و قصه هایی که خلق می کند، با واقعیت زندگی ای که خدا برای انسان خلق کرده مطابق است. پس قصه های فیلمهای مذهبی، خالقش یا باید خدا باشد، یا انسان خدا گونه.

اولین شاخصه ی سینمای سکولار عدم تقید و تعهدش به مستندات است. یعنی دروغ بافی. دوم انسان محوری است؛ یعنی در مورد مسائلی که در بیرون مطرح می کند، نظر شخصی خودش را می گوید که این دومی اومانیسم می شود. سومین اصلِ حاکم بر سینمای موجود، مادی گرایی است. یعنی سینماگر به دنبال خدا نیست، سینماگر به دنبال آرزوهای خودش است، می خواهد به شهرت برسد، می‌خواهد به شهوت برسد، می خواهد یک جایگاه اجتماعی برای خودش کسب کند، پول و پله به هم بزند، اسم در بیاورد، از همه در رقابت جلو بزند.

ببیند اگر شخصی برود در این دانشکده هایی که فیلمسازی را تدریس می کنند، آنجا به او می گویند آقا جان این قصه را باید خودت خلق کنی، حتماً بایستی در آن دخل و تصرف بکنی و ردپای تو را بشود در آن دید. وگر نه یک مقلّدی و یک طوطی هستی و از خودت هیچ چیز نداری. در حالی که در مکتب اسلام، کسی که واقعه ای را تعریف می کند، خالق آن واقعه نیست؛ بلکه مفسر آن واقعه است.

فیلمساز در جمهوری اسلامی یک مفسر است، باید قصه ی واقعی که خدا نویسنده اش است را تفسیر بکند. اگر هم خودش یه قصه ای را از خودش خلق کرده، بایستی با دقت حقایقی را به جامعه تعلیم بدهد که منطبق با فطرت باشد
 
بالا