زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

Phyto

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
راستی رضا رفتی نمایشگاه کتاب؟ خوب بود؟ بچه ها رو هم دیدی؟
آره دیروز رفتم، نمیدونی چقدر به بار علمیم اضافه شد!
راستش به قول حمید بدون برنامه ریزی و هماهنگی بود فقط الهامو دیدم اونم چون یه امانتی پیشم داشت!
مهندس یه بار دیگه من چرت بگم شما بزنی تو برجک ما

میشنم گریه می کنم در حد بارسلون
ما چاکرات برجک و باروتیم مهندس، دیدم لحجه خارجیت مثل خودمه گفتم شاید همشهری از آب در اومدیم!
 

Phyto

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
نمایشگاه کتاب خوب بود؟

من از ساعت ده صبح تا هفت شب داشتم تو سالنا راه میرفتم، دیگه بابا بزرگم اومده بود جلو چشمم! فقط نصف سالنا رو دیدم، عمومی و خارجی هم که اصلا نرفتم! در کل زیاد چنگی به دل نمیزد، بیشترش تکراری بود. یه چیزایی بود ولی زیاد دندونگیر نبود...
 

mohammad hoseni

عضو جدید
آره دیروز رفتم، نمیدونی چقدر به بار علمیم اضافه شد!
راستش به قول حمید بدون برنامه ریزی و هماهنگی بود فقط الهامو دیدم اونم چون یه امانتی پیشم داشت!

ما چاکرات برجک و باروتیم مهندس، دیدم لحجه خارجیت مثل خودمه گفتم شاید همشهری از آب در اومدیم!
نوکرم من بچه احمد آباد لندنم

داهاتی نیستم ها ولی احساس می کنم یه جای توی فرنگ دیدمت خطط آشناست به جان حاج محسن اکبری
 

sun_girl

عضو جدید
کاربر ممتاز
فکر کنم از خارج که برگشتی خارجیتم یادت رفته، ما که تو خارج بودیم بهش مگفتیم واتر میت!!
:w15::w15::w15:

آره دیروز رفتم، نمیدونی چقدر به بار علمیم اضافه شد!
راستش به قول حمید بدون برنامه ریزی و هماهنگی بود فقط الهامو دیدم اونم چون یه امانتی پیشم داشت!

ما چاکرات برجک و باروتیم مهندس، دیدم لحجه خارجیت مثل خودمه گفتم شاید همشهری از آب در اومدیم!
من که این دو سال آخری که می اومدم اصلا به غرفه های دانشگاهیشم سر نمیزدم.. بس که :razz:
جدی فقط الهامو دیدی؟ یعنی هیچکی رو دیگه ندیدی؟
شنیدم زهرا هم اومده بود که
 

"Amir masoud"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آره دیروز رفتم، نمیدونی چقدر به بار علمیم اضافه شد!
راستش به قول حمید بدون برنامه ریزی و هماهنگی بود فقط الهامو دیدم اونم چون یه امانتی پیشم داشت!

!
خسته نباشی!!!
ما نیز مشتاق دیدار بودیم....اما نفیسه خانم وآقا محمد رضا در حرکتی انقلابی شمارتونو هر جور بود به من نرسوندن!!!:redface:
 

"Amir masoud"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:w15::w15::w15:


من که این دو سال آخری که می اومدم اصلا به غرفه های دانشگاهیشم سر نمیزدم.. بس که :razz:
جدی فقط الهامو دیدی؟ یعنی هیچکی رو دیگه ندیدی؟
شنیدم زهرا هم اومده بود که
آره سمانه خانم....یکشنبه پیش مامان زهرای گلم بودم......:w40: الان شیرازه.....
راستی سلام نکردم؟؟؟؟ ببشخین!
 

sun_girl

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از ساعت ده صبح تا هفت شب داشتم تو سالنا راه میرفتم، دیگه بابا بزرگم اومده بود جلو چشمم! فقط نصف سالنا رو دیدم، عمومی و خارجی هم که اصلا نرفتم! در کل زیاد چنگی به دل نمیزد، بیشترش تکراری بود. یه چیزایی بود ولی زیاد دندونگیر نبود...

خب پسر خوب معلومه که به دندون گیر نمیکنه، آخه کتاب رو چه به دندون :surprised::D

خسته نباشی!!!
ما نیز مشتاق دیدار بودیم....اما نفیسه خانم وآقا محمد رضا در حرکتی انقلابی شمارتونو هر جور بود به من نرسوندن!!!:redface:
سلام امیرمسعود جان، خوبی؟
آخرش این حرکت انقلابی چی شد... رسوندن یا نه؟:D
 

"Amir masoud"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خب پسر خوب معلومه که به دندون گیر نمیکنه، آخه کتاب رو چه به دندون :surprised::D


سلام امیرمسعود جان، خوبی؟
آخرش این حرکت انقلابی چی شد... رسوندن یا نه؟:D
نه بابا...ولی مهم آرزوی دیدار مامان زهرا بود...که محقق شد......;)
 

sun_girl

عضو جدید
کاربر ممتاز
آره سمانه خانم....یکشنبه پیش مامان زهرای گلم بودم......:w40: الان شیرازه.....
راستی سلام نکردم؟؟؟؟ ببشخین!

خوش به حالت :redface::gol:

نه بابا...ولی مهم آرزوی دیدار مامان زهرا بود...که محقق شد......;)

خوش به حال زهرا که یکی آرزوی دیدنش رو داشت... ببینم اینجا کسی آرزو نداره منو ببینه :D
 

Phyto

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
نوکرم من بچه احمد آباد لندنم

داهاتی نیستم ها ولی احساس می کنم یه جای توی فرنگ دیدمت خطط آشناست به جان حاج محسن اکبری
ای ول همسایه ایم پس، منم محمودآباد درس خوندم، دوتا کوچه پایین تر! شبا که تاریک میشد میومدیم محله شما که چراغاش تا صب روشن بود اونجا درس میخوندیم... یادش به خیر!
خسته نباشی!!!
ما نیز مشتاق دیدار بودیم....اما نفیسه خانم وآقا محمد رضا در حرکتی انقلابی شمارتونو هر جور بود به من نرسوندن!!!:redface:
ما آخرش نفهمیدیم تو شماره محمدرضا رو میخواستی یا شماره منو؟!
من که این دو سال آخری که می اومدم اصلا به غرفه های دانشگاهیشم سر نمیزدم.. بس که :razz:
جدی فقط الهامو دیدی؟ یعنی هیچکی رو دیگه ندیدی؟
شنیدم زهرا هم اومده بود که
آره دیگه، گفتم که یهویی شد. شب تصمیم گرفتم صبح پاشدم رفتم...
خب پسر خوب معلومه که به دندون گیر نمیکنه، آخه کتاب رو چه به دندون :surprised::D
آخه با تمام این احوال من کلی کتاب خریدم دیگه تو دست و رو کولم جا نمیشد یه سریشو به دندون گرفتم رسوندم تا خونه!
 

"Amir masoud"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما آخرش نفهمیدیم تو شماره محمدرضا رو میخواستی یا شماره منو؟!
برای شما نیز توضیح میدهیم!!!
بابا من دیروز فقط نفیسه دم دستم بود...اونم تو چت...گفت رضا نمایشگاهه....گفتم شمارشو بده! گفت ندارم!!! گفت رضا داره!!! گفتم شماره رضا را بده!! گفت نمیدم!!!:surprised: گفتم خب این شماره من...برسون به دست محمد رضا که برسونه به دست رضا!!!! که به هیچکدومتونم نرسیده انگار!!!! و ملاقات ما با آقا رضا به فنا رفت!!!! قصه ما به سر رسید....دل ما به رضا نرسید!!!
 

sun_girl

عضو جدید
کاربر ممتاز
من اومدم رضا سمانه شما خوبين

اقا محمد چطوره ؟
سلام محمدرضا جان، خوبی؟:w14:
خوش میگذره؟
خان گلت خوبه؟

فکر کنم داداش حمید مشتاق باشه!!!!! ;)

نه ... هیچکی نیست، من میدونم :crying2:
نا اقا جان من كه دنيومه وه كجه خار بيه :surprised:
:w22:
میشه زیر دیپلم صحبت کنید ما هم متوجه بشیم :w12:
 

Phyto

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
نه بابا...ولی مهم آرزوی دیدار مامان زهرا بود...که محقق شد......;)
متاسفانه این مهم بر ما محقق نشد! میترسم آخرش باغبون ندیده از دنیا بریم
من اومدم رضا سمانه شما خوبين

اقا محمد چطوره ؟
علیک سلام، ما خوبیم، شما چطورین؟
نا اقا جان من كه دنيومه وه كجه خار بيه :surprised:
:surprised:
 

Phyto

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
برای شما نیز توضیح میدهیم!!!
بابا من دیروز فقط نفیسه دم دستم بود...اونم تو چت...گفت رضا نمایشگاهه....گفتم شمارشو بده! گفت ندارم!!! گفت رضا داره!!! گفتم شماره رضا را بده!! گفت نمیدم!!!:surprised: گفتم خب این شماره من...برسون به دست محمد رضا که برسونه به دست رضا!!!! که به هیچکدومتونم نرسیده انگار!!!! و ملاقات ما با آقا رضا به فنا رفت!!!! قصه ما به سر رسید....دل ما به رضا نرسید!!!
:cry: :crying2:

بیا عزیزم خودم شماره بهت میدم 912746463x
 

sun_girl

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای ول همسایه ایم پس، منم محمودآباد درس خوندم، دوتا کوچه پایین تر! شبا که تاریک میشد میومدیم محله شما که چراغاش تا صب روشن بود اونجا درس میخوندیم... یادش به خیر!
:w15::w15:

آره دیگه، گفتم که یهویی شد. شب تصمیم گرفتم صبح پاشدم رفتم...

آخه با تمام این احوال من کلی کتاب خریدم دیگه تو دست و رو کولم جا نمیشد یه سریشو به دندون گرفتم رسوندم تا خونه!
گفتن استقبال از نمایشگاه سه شنبه بینظیر بوده.. پس منظورشون شما بودید :w10:

برای شما نیز توضیح میدهیم!!!
بابا من دیروز فقط نفیسه دم دستم بود...اونم تو چت...گفت رضا نمایشگاهه....گفتم شمارشو بده! گفت ندارم!!! گفت رضا داره!!! گفتم شماره رضا را بده!! گفت نمیدم!!!:surprised: گفتم خب این شماره من...برسون به دست محمد رضا که برسونه به دست رضا!!!! که به هیچکدومتونم نرسیده انگار!!!! و ملاقات ما با آقا رضا به فنا رفت!!!! قصه ما به سر رسید....دل ما به رضا نرسید!!!

ببخشید من متوجه نشدم میشه دوباره توضیح بدید :lol:
 

fgni

متخصص باغبانی
کاربر ممتاز
برای شما نیز توضیح میدهیم!!!
بابا من دیروز فقط نفیسه دم دستم بود...اونم تو چت...گفت رضا نمایشگاهه....گفتم شمارشو بده! گفت ندارم!!! گفت رضا داره!!! گفتم شماره رضا را بده!! گفت نمیدم!!!:surprised: گفتم خب این شماره من...برسون به دست محمد رضا که برسونه به دست رضا!!!! که به هیچکدومتونم نرسیده انگار!!!! و ملاقات ما با آقا رضا به فنا رفت!!!! قصه ما به سر رسید....دل ما به رضا نرسید!!!
نه جانم من گفتم نفيس بهت بگه ميري نمايشگاه شما هم گفتي ديروز بوديم امروز حسش نيست بريم دقيقا همينو گفتي با اين حساب باز گفتم اگه حميد رو ديدين بهش بگين رضا نمايشگاه كارش داشت تازه اگه شماره ميدادين همون موقع به رضا ميرسوندم
سلام محمدرضا جان، خوبی؟:w14:
خوش میگذره؟
خانم گلت خوبه؟



:crying2:

:w22:
میشه زیر دیپلم صحبت کنید ما هم متوجه بشیم :w12:
ممنونم شكر خدا سلامت باشي بابا يه هم زبون پيدا كردم اومدم دو كلمه اختلاط كنم باهاش راستي سارا چي شد رفت كه رفت :surprised:
متاسفانه این مهم بر ما محقق نشد! میترسم آخرش باغبون ندیده از دنیا بریم

علیک سلام، ما خوبیم، شما چطورین؟

:surprised:

ممونم منم خوبم حالا وقت بسياره ميبينيش
 

Phyto

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
راستی کسی نمایشگاه گل و گیاه هم رفته؟
زهرا که همه میدونن رفته! سیما هم دیروز رفته بود یه تاپیک هم زده دیدی؟
نه جانم من گفتم نفيس بهت بگه ميري نمايشگاه شما هم گفتي ديروز بوديم امروز حسش نيست بريم دقيقا همينو گفتي با اين حساب باز گفتم اگه حميد رو ديدين بهش بگين رضا نمايشگاه كارش داشت تازه اگه شماره ميدادين همون موقع به رضا ميرسوندم
 
بالا