mohammad hoseni
عضو جدید
مهندس یه بار دیگه من چرت بگم شما بزنی تو برجک مافکر کنم از خارج که برگشتی خارجیتم یادت رفته، ما که تو خارج بودیم بهش مگفتیم واتر میت!!
میشنم گریه می کنم در حد بارسلون
مهندس یه بار دیگه من چرت بگم شما بزنی تو برجک مافکر کنم از خارج که برگشتی خارجیتم یادت رفته، ما که تو خارج بودیم بهش مگفتیم واتر میت!!
آره دیروز رفتم، نمیدونی چقدر به بار علمیم اضافه شد!راستی رضا رفتی نمایشگاه کتاب؟ خوب بود؟ بچه ها رو هم دیدی؟
ما چاکرات برجک و باروتیم مهندس، دیدم لحجه خارجیت مثل خودمه گفتم شاید همشهری از آب در اومدیم!مهندس یه بار دیگه من چرت بگم شما بزنی تو برجک ما
میشنم گریه می کنم در حد بارسلون
نمایشگاه کتاب خوب بود؟
نوکرم من بچه احمد آباد لندنمآره دیروز رفتم، نمیدونی چقدر به بار علمیم اضافه شد!
راستش به قول حمید بدون برنامه ریزی و هماهنگی بود فقط الهامو دیدم اونم چون یه امانتی پیشم داشت!
ما چاکرات برجک و باروتیم مهندس، دیدم لحجه خارجیت مثل خودمه گفتم شاید همشهری از آب در اومدیم!
فکر کنم از خارج که برگشتی خارجیتم یادت رفته، ما که تو خارج بودیم بهش مگفتیم واتر میت!!
من که این دو سال آخری که می اومدم اصلا به غرفه های دانشگاهیشم سر نمیزدم.. بس کهآره دیروز رفتم، نمیدونی چقدر به بار علمیم اضافه شد!
راستش به قول حمید بدون برنامه ریزی و هماهنگی بود فقط الهامو دیدم اونم چون یه امانتی پیشم داشت!
ما چاکرات برجک و باروتیم مهندس، دیدم لحجه خارجیت مثل خودمه گفتم شاید همشهری از آب در اومدیم!
خسته نباشی!!!آره دیروز رفتم، نمیدونی چقدر به بار علمیم اضافه شد!
راستش به قول حمید بدون برنامه ریزی و هماهنگی بود فقط الهامو دیدم اونم چون یه امانتی پیشم داشت!
!
آره سمانه خانم....یکشنبه پیش مامان زهرای گلم بودم...... الان شیرازه.....
من که این دو سال آخری که می اومدم اصلا به غرفه های دانشگاهیشم سر نمیزدم.. بس که
جدی فقط الهامو دیدی؟ یعنی هیچکی رو دیگه ندیدی؟
شنیدم زهرا هم اومده بود که
من از ساعت ده صبح تا هفت شب داشتم تو سالنا راه میرفتم، دیگه بابا بزرگم اومده بود جلو چشمم! فقط نصف سالنا رو دیدم، عمومی و خارجی هم که اصلا نرفتم! در کل زیاد چنگی به دل نمیزد، بیشترش تکراری بود. یه چیزایی بود ولی زیاد دندونگیر نبود...
سلام امیرمسعود جان، خوبی؟خسته نباشی!!!
ما نیز مشتاق دیدار بودیم....اما نفیسه خانم وآقا محمد رضا در حرکتی انقلابی شمارتونو هر جور بود به من نرسوندن!!!
نه بابا...ولی مهم آرزوی دیدار مامان زهرا بود...که محقق شد......خب پسر خوب معلومه که به دندون گیر نمیکنه، آخه کتاب رو چه به دندون
سلام امیرمسعود جان، خوبی؟
آخرش این حرکت انقلابی چی شد... رسوندن یا نه؟
سلام مهندس خار بیه؟نه بابا...ولی مهم آرزوی دیدار مامان زهرا بود...که محقق شد......
آره سمانه خانم....یکشنبه پیش مامان زهرای گلم بودم...... الان شیرازه.....
راستی سلام نکردم؟؟؟؟ ببشخین!
نه بابا...ولی مهم آرزوی دیدار مامان زهرا بود...که محقق شد......
فارسی صحبت میکنی دیگه!!!سلام مهندس خار بیه؟
فکر کنم داداش حمید مشتاق باشه!!!!!خوش به حالت
خوش به حال زهرا که یکی آرزوی دیدنش رو داشت... ببینم اینجا کسی آرزو نداره منو ببینه
سلام مهندس خار بیه؟
ای ول همسایه ایم پس، منم محمودآباد درس خوندم، دوتا کوچه پایین تر! شبا که تاریک میشد میومدیم محله شما که چراغاش تا صب روشن بود اونجا درس میخوندیم... یادش به خیر!نوکرم من بچه احمد آباد لندنم
داهاتی نیستم ها ولی احساس می کنم یه جای توی فرنگ دیدمت خطط آشناست به جان حاج محسن اکبری
ما آخرش نفهمیدیم تو شماره محمدرضا رو میخواستی یا شماره منو؟!خسته نباشی!!!
ما نیز مشتاق دیدار بودیم....اما نفیسه خانم وآقا محمد رضا در حرکتی انقلابی شمارتونو هر جور بود به من نرسوندن!!!
آره دیگه، گفتم که یهویی شد. شب تصمیم گرفتم صبح پاشدم رفتم...من که این دو سال آخری که می اومدم اصلا به غرفه های دانشگاهیشم سر نمیزدم.. بس که
جدی فقط الهامو دیدی؟ یعنی هیچکی رو دیگه ندیدی؟
شنیدم زهرا هم اومده بود که
آخه با تمام این احوال من کلی کتاب خریدم دیگه تو دست و رو کولم جا نمیشد یه سریشو به دندون گرفتم رسوندم تا خونه!خب پسر خوب معلومه که به دندون گیر نمیکنه، آخه کتاب رو چه به دندون
نا مه خارجی بیه!!!!!!!فارسی صحبت میکنی دیگه!!!
برای شما نیز توضیح میدهیم!!!ما آخرش نفهمیدیم تو شماره محمدرضا رو میخواستی یا شماره منو؟!
سلام محمدرضا جان، خوبی؟من اومدم رضا سمانه شما خوبين
اقا محمد چطوره ؟
فکر کنم داداش حمید مشتاق باشه!!!!!
نا اقا جان من كه دنيومه وه كجه خار بيه
متاسفانه این مهم بر ما محقق نشد! میترسم آخرش باغبون ندیده از دنیا بریمنه بابا...ولی مهم آرزوی دیدار مامان زهرا بود...که محقق شد......
علیک سلام، ما خوبیم، شما چطورین؟من اومدم رضا سمانه شما خوبين
اقا محمد چطوره ؟
نا اقا جان من كه دنيومه وه كجه خار بيه
متاسفانه این مهم بر ما محقق نشد! میترسم آخرش باغبون ندیده از دنیا بریم
نه ... هیچکی نیست، من میدونم
برای شما نیز توضیح میدهیم!!!
بابا من دیروز فقط نفیسه دم دستم بود...اونم تو چت...گفت رضا نمایشگاهه....گفتم شمارشو بده! گفت ندارم!!! گفت رضا داره!!! گفتم شماره رضا را بده!! گفت نمیدم!!! گفتم خب این شماره من...برسون به دست محمد رضا که برسونه به دست رضا!!!! که به هیچکدومتونم نرسیده انگار!!!! و ملاقات ما با آقا رضا به فنا رفت!!!! قصه ما به سر رسید....دل ما به رضا نرسید!!!
گفتن استقبال از نمایشگاه سه شنبه بینظیر بوده.. پس منظورشون شما بودیدای ول همسایه ایم پس، منم محمودآباد درس خوندم، دوتا کوچه پایین تر! شبا که تاریک میشد میومدیم محله شما که چراغاش تا صب روشن بود اونجا درس میخوندیم... یادش به خیر!
آره دیگه، گفتم که یهویی شد. شب تصمیم گرفتم صبح پاشدم رفتم...
آخه با تمام این احوال من کلی کتاب خریدم دیگه تو دست و رو کولم جا نمیشد یه سریشو به دندون گرفتم رسوندم تا خونه!
برای شما نیز توضیح میدهیم!!!
بابا من دیروز فقط نفیسه دم دستم بود...اونم تو چت...گفت رضا نمایشگاهه....گفتم شمارشو بده! گفت ندارم!!! گفت رضا داره!!! گفتم شماره رضا را بده!! گفت نمیدم!!! گفتم خب این شماره من...برسون به دست محمد رضا که برسونه به دست رضا!!!! که به هیچکدومتونم نرسیده انگار!!!! و ملاقات ما با آقا رضا به فنا رفت!!!! قصه ما به سر رسید....دل ما به رضا نرسید!!!
چرا من هستم دارم لحظه ها رو میشمرم تا سه ماه دیگه، اگه دق نکردم کنگره میبینمت!نه ... هیچکی نیست، من میدونم
نه جانم من گفتم نفيس بهت بگه ميري نمايشگاه شما هم گفتي ديروز بوديم امروز حسش نيست بريم دقيقا همينو گفتي با اين حساب باز گفتم اگه حميد رو ديدين بهش بگين رضا نمايشگاه كارش داشت تازه اگه شماره ميدادين همون موقع به رضا ميرسوندمبرای شما نیز توضیح میدهیم!!!
بابا من دیروز فقط نفیسه دم دستم بود...اونم تو چت...گفت رضا نمایشگاهه....گفتم شمارشو بده! گفت ندارم!!! گفت رضا داره!!! گفتم شماره رضا را بده!! گفت نمیدم!!! گفتم خب این شماره من...برسون به دست محمد رضا که برسونه به دست رضا!!!! که به هیچکدومتونم نرسیده انگار!!!! و ملاقات ما با آقا رضا به فنا رفت!!!! قصه ما به سر رسید....دل ما به رضا نرسید!!!
ممنونم شكر خدا سلامت باشي بابا يه هم زبون پيدا كردم اومدم دو كلمه اختلاط كنم باهاش راستي سارا چي شد رفت كه رفتسلام محمدرضا جان، خوبی؟
خوش میگذره؟
خانم گلت خوبه؟
میشه زیر دیپلم صحبت کنید ما هم متوجه بشیم
متاسفانه این مهم بر ما محقق نشد! میترسم آخرش باغبون ندیده از دنیا بریم
علیک سلام، ما خوبیم، شما چطورین؟
چرا من هستم دارم لحظه ها رو میشمرم تا سه ماه دیگه، اگه دق نکردم کنگره میبینمت!
زهرا که همه میدونن رفته! سیما هم دیروز رفته بود یه تاپیک هم زده دیدی؟راستی کسی نمایشگاه گل و گیاه هم رفته؟
نه جانم من گفتم نفيس بهت بگه ميري نمايشگاه شما هم گفتي ديروز بوديم امروز حسش نيست بريم دقيقا همينو گفتي با اين حساب باز گفتم اگه حميد رو ديدين بهش بگين رضا نمايشگاه كارش داشت تازه اگه شماره ميدادين همون موقع به رضا ميرسوندم
رضا!!! موهاتزهرا که همه میدونن رفته! سیما هم دیروز رفته بود یه تاپیک هم زده دیدی؟
نه ندیدم... الان میرم ببینم